2 - هدفداري نظامي



1 - خودسازى معنوى نظاميان
خودسازى معنوى و خداگرائى فرماندهان نظامى از تفكّر توحيدى و باورهاى دينى مَنشاءمى گيرد كه با آگاهى و سازندگى ، و متخلّق شدن به اخلاق الهى ، يك فرمانده لايق وكار آزموده نظامى مى تواند
* در تمام جوانب زندگى ؛
* در شرائط صلح يا جنگ ؛
* و در مشكلات طاقت فرساى ميادين نبرد؛
موفّق باشد، و با روح اميدوارى و آينده نگرى مثبت ، با همه مشكلات به درستى مقابلهكند، و نيروهاى تحت امر خود را به پيروزى لازم برساند.
در اينجا از ديدگاه نهج البلاغه به دو اصل ياد شده توجّه مى كنيم :
امام على عليه السلام خودسازى معنوى را شرطاوّل رشد و سعادت مى شناساند،
و براى مديران مديريّت هاى گوناگون اجتماعى ، و آنها كه به نوعى در آموزش وتعليم و تربيت ديگر انسان ها تلاش ‍ مى كنند يكاصل حياتى و ضرورى مى داند،
زيرا كسى كه خود را نساخته باشد، و غرائز حيوانى خود راتعديل نكرده و غرائز انسانى را رشد نداده ، به انواع امراض روانى و روحيّات متضادويرانگر دچار است ،
چنين شخصى در انواع مديريّت هاى علمى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى ، شكست خورده وتوان اداره كردن ، جامعه را ندارد،
كه گفتند :
(( خُفته را خُفته كِى كُند بيدار؟ ))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به معلّمان بشرى در مديريّت هاى علمى مىفرمايد:
مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاس إ مَاما فَليَبدَاء بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلِيمِ غَيرِهِ، وَليَكُنتَاءدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبلَ تَاءدِيبِهِ بِلِسانِهِ؛
وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا اءَحَقُّ بِالا جلالِ مِن مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم .
((كسى كه خود را در مقام پيشوائى و امام مردم قرار مى هد بايد پيش از آنكه به تعليمديگران بپردازد به تعليم خويش ‍ بپردازد؛ و بايد تاءديب كردن او به عملش ، پيش ازتاءديب كردن به زبانش باشد.
كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است ؛ به احترام ، سزاوارتر است از كسى كه معلّم ومربّى مردم است ))(8)

2 - ضرورت خداگرائى
امام على عليه السلام به فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود، مالك اشتر، ارزش هاى اخلاقى وملاك هاى خودسازى را متذكّر مى شود و مى نويسد:
اءَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ، وَ إ يثَار طَاعَتِهِ، وَ اتِّبَاع مَا اءَمَر بِهِ فِى كِتَابِهِ:
مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ، الَّتِى لا يَسعَدُ اءَحَدٌ إ لاّ بِاتِّبَاعِهَا، وَلا يَشقَى إ لاّ مَعَ جُحُودِهَا وَ إطَاعَتِهَا، وَ اءَن يَنصُرَ اللّهَ سُبحَانَهُ بِقَلبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَإ نَّهُ، جَلَّ اسمُهُ، قَدتَكَفَّلَ بِنَصَرِ مَن نَصَرَهُ، وَ إ عزَازِ مَن اءَعَزَّهُ.
واءمَرَهُ اءَن يَكسِرَ نَفسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَ يَزَعَهَا عِندَ الجَمَحَاتِ، فَأ نَّ النَّفسَ اءَمَّارَةٌ إ لاّ مَارَحِمَ اللّهُ.(9)
(مالك را بتقوا و ترس از خداوند؛ ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه دركتاب خدا قرآن به آن امر شده است فرمان مى دهد:
به متابعت اوامرى كه در كتاب الله آمده ، فرائض و واجبات و سنّت ها، همان دستوراتىكه كسى جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بيندو جز با انكار و ضايع ساختن آنها درشقاوت و بدبختى واقع نمى شود
به او فرمان مى دهد كه ((آئين خدا را با قلب دست و زبان يارى كند چراكه خداوندمتكفل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزت كسيكه او را عزيز دارد.
و نيز او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابه جاى خود را درهم بشكند، و به هنگاموسوسه هاى نفس ، خويشتن دارى را پيش گيرد زيرا كه ((نفس اماره )) همواره انسان را بهبدى وادار مى كند، مگر آنكه رحمت الهى شاملحال او شود).

و به ((اسود بن قطبه )) فرمانده نظامى ارتش خود در منطقه ((حَلوان ))، از ايالاتفارس ايران ، سفارش مى فرمايد كه :
به خودسازى معنوى روى آورد
تا بتواند بر مشكلات پيروز گردد،
و هشدار مى دهد كه :
بدون خودسازى معنوى ،
و رشد اخلاقى ،
و يا دچار شدن به هوا و هوس ،
نمى تواند عادل باشد و در محدوده مديريّت نظامى خود موفّق گردد.
متن نامه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام چنين است :
إ لى الا سود بن قطبة صاحب جند حلوان
اءَمّا بَعدُ، فَإِنَّ الوَالِيَ إ ذَا اختَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيرا مِنَ العَدلِ، فَليَكُن اءَمرُ النَّاسِعِندَكَ فِى الحَقِّ سَوَاء؛ فَإ نَّهُ لَيسَ فِى الجَورِ عِوَضٌ مِنَ العَدلِ، فَاجتَنِب مَا تُنكِرُ اءَمثَالَهُ،وَابتَذِل نَفسَكَ فِيَما افتَرَضَ اللّهُ عَلَيكَ، رَاجيِا ثَوَابَهُ، وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ.
وَاعلَم اءَنَّ الدُّنيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَم يَفرُغ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إ لاّ كَانَت فَرغَتُهُ عَلَيهِحَسرَةً يَومَ القِيَامَةِ، وَ اءَنَّهُ لَن يُغنِيَكَ عَنِ الحَقِّ شَى اءَبَدا، وَ مِنَ الحَقِّ عَلَيكَ حِفظُنَفسِكَ، وَالاِحتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهدِكَ، فَإ نَّ الَّذِى يَصِلُ إ لَيكَ مِن ذلِكَ اءَفضَلُ مِنَالَّذِى يَصِلُ بِكَ، وَالسَّلامُ.
(امّا بعد از حمد خداوند! زمامدار، اگر دنبال هوا و هوسهاى پى در پى خويش باشدغالبااو را از عدالت باز مى دارد؛ بنابراين امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوىباشد، چرا كه هيچگاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد، از آنچه براى خود نمىپسندى اجتناب كن ، و نفس خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به اميدثوابش وهمچنين از ترس كيفرش بخضوع و تسليم وادار!
و بدان كه دنيا سراى آزمايش است كه هر كس ساعتى در آن فراغت يابد و دست از كاربكشد، همين ساعت بيكارى موجب حسرت و پشيمانى او در قيامت خواهد شد. و بدان كه هيچچيز تو را از حق بى نياز نخواهد ساخت . از جمله حقوقى كه بر تو فرض و واجب استكنترل هوسهاى خويش ، مواظب رعايا، و رسيدگى تواءم با تلاش بكارهاى آنهاست . دراين راه آنچه از منافع عايد تو مى شود، براى تواز مشكلات و ناراحتى هائى كهمتحمل مى گردى ، به مراتب سودمندتر است والسلام).(10)

3 - توجّه به الگوهاى تربيتى
امام على عليه السلام براى رشد اخلاقى فرماندهان نظامى ، به يك نكته مهمّروانشناسى ، تربيتى ، اشاره مى فرمايد كه :
بدون يك الگوى كامل ،
خودسازى و سازندگى معنوى غير ممكن است
از اين رو روش هاى زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را به خوبى مىشناساند، و همه را به پيروى از آن دعوت مى كند:
فَتَاءس بِنَبِيِّكَ الاطهَرِ صلى الله عليه و آله فَإ نَّ فِيهِ اءُسوَةً لِمَن تَاءَسَّى ،وَعَزَاء لِمَن تَعَزَّى .
وَ اءَحَبُّ العِبَادِ إ لَى اللّهِ المُتَاءَسِّى بِنَبِيِّهِ، وَ المُقتَصُّ لاَثَرِهِ.
قَضَمَ الدُّنيَا قَضما.
وَلَم يُعِرها طَرفا اءَهضَمُ اءَهلِ الدُّنيَا كَشحا. وَاءخمَصُهُم مِنَ الدُّنيَا بَطنا.
عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيَا فَاءَبَى اءَن يَقبَلَهَا، وَ عَلِمَ اءَنَّ سُبحَانَهُ اءَبغَضَ شَيئافَاءَبغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ، وَصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ.
((از پيامبر پاك و پاكيزه ات صلى الله عليه و آله پيروى كن ! زيرا راه و رسمشسرمشقى است براى آن كس كه بخواهد تاسى جويد و انتسابى است ((عالى )) براى كسىكه بخواهد منتسب گردد.
و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد.
و قدم به جاى قدم او گذارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله بيش از حداقل نياز از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلىنشان نداد.
پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود.
دنيا به وى عرضه شد ((تا آنچه مى خواهد انتخاب كند)) امّا از پذيرفتن آن امتناع ورزيد.
او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهى داشت لذا خود نيز آنها را منفور مى شمرد.
و آنچه خداوند آن را حقير شمرده بود او نيز حقير مى دانست و كوچك ها را كوچك و كم اهميّتمى شمرد.))(11)

4 - خداگرائى فرماندهان نظامى
اصل ديگرى كه در تمام جوانب اخلاق فرماندهان نظامى بايد مطرح باشد،
و همه جا مورد لزوم است ،
و از نظر كاربردى در روابط اجتماعى و اجراى عدالت مؤ ثّر است
و در تمام مراحل جنگ ، و تحمّل مصائب و مشكلات پس از جنگ ، نقش كليدى دارد،
خداگرائى فرمانده ، و توجّه به خدا در تماممراحل زندگى است ، زيرا:
* انسان را از تنهائى و وحشت بيرون مى آورد؛
* قوّت قلب و نيرومندى روانى مى دهد؛
* روح اميدوارى و آينده نگرى مثبت به انسان
مى بخشد؛
* ترس و وحشت از هر چيز غير از خدا را از جان
و دل مى زدايد؛
* هرگونه شك و دودلى و اضطراب و نگرانى را
ريشه كن مى كند؛
* هرگونه وابستگى و خود كم بينى را درمان
مى كند؛
* فراوانى سپاه و قدرت دشمن را با ياد خدا ناچيز
مى نماياند؛
* عامل پيروزى و سلامت روانى و اطمينان خاطر
مى باشد؛
امام على عليه السلام در تمام مراحل زندگى ، مديران سياسى و نظامى و اقتصادى را بهياد خدا و خداگرائى در تمام شئون زندگى دعوت مى كند.
هم به فرماندهان نظامى در ميادين نبرد، ياد خدا را سفارش مى كند،
و هم براى اجراى عدالت اجتماعى ، و عدالت اقتصادى به فرمانداران و استانداران خود،خداگرائى را اساس هر كارى معرّفى مى فرمايد.
هم براى موفّقيت كارى و سلامت جسم و جان ، ياد خدا را مطرح مى كند ،
و هم براى مقابله با مشكلات و درمان انواع بيمارى هاى روحى و روانى (( خداگرائى )) راتنها راه درمان مى شناساند تا با ياد خدا:
* دچار غرور زدگى و خود محورى نگردند؛
* دچار اضطراب و وحشت نشوند؛
* دچار خودبينى و قضاوت هاى شخصى و يك جانبه نشوند؛
* دچار انحرافات اخلاقى و سياسى نگردند؛
از اين رو به مالك اشتر استاندار مصر و فرمانده كلّ نيروهاى مسلّح خود در حوزهفرماندهى ، و مديريّت سياسى ، نظامى ، براى مقابله با غرور زدگى و انحرافاتروانى ، و براى مصون ماندن از قضاوت هاى ظالمانه و خود محورى ، ياد خدا را تنهادرمان اضطراب هاى روحى يك فرمانده كل ، معرّفى مى فرمايد، تا با ياد خدا، بين خود ومردم تفاوتى قائل نشود،
و همه را بنده خدا بنگرد.
و خود را در حضور خدا مشاهده كند ؛
فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، وَوَآلِى الامْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلا كَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَاءَمْرَهُمْ، وَابْتَلاكَ بِهِمْ.
وَلاَ تَنصِبَنَّ نَفسَكَ لِحَربِ اللّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَ لَكَ بِنِقمَتِهِ، وَلاَ غِنَى بِكَ عَن عَفوِهِوَرَحمَتِهِ.
وَلاَ تَندَمَنَّ عَلَى عَفوٍ، وَلاَ تَبجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَلاَ تُسرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدتَ مِنهَا مَندُوحَةً،وَلاَ تَقُولَنَّ:
إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاءُطَُاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدغَالٌ فِى القَلبِ، وَمَنهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَتَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ.
وَإِذَا اءَحدَثَ لَكَ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن سُلطَانِكَ اءُبَّهَةً اءَو مَخِيلَةً، فَانظُر إِلَى عِظَمِ مُلكِ اللّهِفَوقَكَ، وَقُدرَتِهِ مِنكَ عَلَى مَا لاَ تَقدِرُ عَلَيهِ مِن نَفسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيكَ مِن طِمَاحِكَ،وَيَكُفُّ عَنكَ مِن غَربِكَ، وَيَفِى ءُ إِلَيكَ بِمَا عَزَبَ عَنكَ مِن عَقلِكَ!
إِيَّاكَ وَمُسَامَاةَ اللّهِ فِى عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِى جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ،وَيُهِينُ كُلَّ مُختَالٍ.
(همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارىمصر داد والاتر است ، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده ، و آنان را وسيلهآزمودن تو قرار داده است ، هرگز با خدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست ، و ازبخشش و رحمت او بى نياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش ، و از كيفركردن شادى مكن ، و از خشمى كه توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش ، به مردمنگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مى دهم ، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خودبزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده ، و موجبزوال نعمت هاست .
و اگر با مقام و قدرتى كه دارى ، دچار تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگىحكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، وتند روى تو را فرو مى نشاند، و عقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند.
بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى ، و در شكوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر خودپسندى را بى ارزش مىكند.(12) )
( مجموعه الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام