شيوه هاي كاربردي امام (ع ) ( در جنگ )



1 - استفاده از نيروهاى عاشق
براى تدارك عمليّات ، و تداوم نبرد و رسيدن به پيروزى ، بايد به ويژگى هاىاخلاقى و روانى سربازان نيز توجّه داشت كه نقش اساسى در نبرد خواهد داشت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به يكى از فرماندهان خود مى نويسد:
فانهَد بِمَن اءطاعَكَ الى مَن عَصاكَ
((با نيروهاى وفادار و فرمانبردارت با عاصيان نبرد كن .))
وَاستَغن بِمَن اِنقادَ معك عمّن تَقاعَسَ عنكَ
((و از بكارگيرى انسان هاى سُست و مخالف پرهيز كن.))(165)

و در طول جنگ گذشته نيز اين اصل اساسى به خوبى روشن شد كه همواره ، مشكلات جنگرا نيروهاى وفادار و عاشق از ميان بَرمى داشتند.
2 - جسارت و بى باكى در ماءموريّت ها
در سرزمين ((حُدِيبِيِّه ))(166) تشنگى بررسول خدا صلى الله عليه و آله غلبه كرد، امّا انواع خطرات و تهاجمات ، ياران پيامبرصلى الله عليه و آله را تهديد مى كرد و كسى جرئت نداشت به تنهائى ماءموريّتى رابپذيرد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود :
هركس در اين اطراف ، چاه آبى بيابد و ما را از تشنگى نجات دهد، من بهشت را براى اوتضمين مى كنم .

گرچه چاه آبى در درّه اى درون درختان شناسائى شد، امّا كسى جرئت نزديك شدن بهآنجا را نداشت .
بعضى ها رفتند و هراسان بازگشتند.
وقتى اتمام حجّت شد، امام على عليه السلام به نداىرسول خدا صلى الله عليه و آله پاسخ مثبت داد و به طرف چاه آب حركت كرد، و باشجاعت و بى باكى ترس را ترساند و آب را بهرسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران رساند.(167)
3 - اعلام مواضع نسبت به جنگ
وقتى دشمن قدرت و امكانات فراهم مى كند، و هر روز به شورشگرى روى مى آورد،
يكى از راه هاى آماده سازى مردم ، اعلام مواضع قاطعانه دربرابر دشمن است ، تاملّت ازمواضع نظامى رهبر آگاه باشند، و دشمن هم بفهمد كه گوشمالى سختى خواهد خورد.
لذا وقتى عدّه اى سعى داشتند به نفع معاويه جَوسازى كنند، كه :
((چرا جنگ ميان مسلمانان بايد پديد آيد؟))
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود :
فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الابِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا، وَقَدْ اءَرْسَلَهَا رَاعِيهَا، وَخُلِعَتْ مَثَانيَهَا،حَتَّى ظَنَنْتُ اءَنَّهُمْ قَاتِلِي ، اءَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعضٍ لَدَيَّ.
وَقَد قَلَّبتُ ه- ذَا الامْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِى النَّوْمَ.
فَمَا وَجَدتُنِى يَسَعُنِى إِلا قِتَالُهُم اءَوِ الجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ؛فَكَانَت مُعَالَجَةُ القِتَالِ اءَهوَنَ عَلَيَّ مِن مُعَالَجَةِال عِقَابِ وَمَوتَاتُ الدُّنيَا اءَهوَنَ عَلَيَّ مِن مَوتَاتِ الاَّْخِرَةِ.
(مردم همانند شتران تشنه اى كه به آب نزديك شده ، و ساربان رهاشان كرده ، وعقال ((پاى بند)) از آنها گرفته ، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مى زدند،فشار مى آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت ، يا بعضى به وسيله بعض ديگرمى ميرند و پايمال مى گردند.
پس از بيعت عمومى مردم ، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم ، همه جهات آن را سنجيدمتا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره اى جز يكى از اين دو راه ندارم .
يا با آنان مبارزه كنم ، و يا آن چه را كه محمد صلى الله عليه و آله آورده ، انكار نمايم ،پس به اين نتيجه رسيدم كه ، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادناست ، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.)(168)

4 - برخورد قاطعانه با دشمن
آنگاه كه دشمن وقت گذرانى مى كند، و دنبال فرصت هاى مناسب است ، و با انواع حيله ها،حالت نه جنگ و نه صلح را ادامه مى دهد،
بايد با برخورد قاطع و حساب شده ، او را به مرز واقعيت ها كشاند، و ريشه هاى فتنهرا از جاى كند.
پس از بيعت عمومى مردم با امام على عليه السلام ، امام فورا معاويه راعزل فرمود و دستور داد كه به مركز باز گردد،
امّا او وقت گذرانى مى كرد، نه پاسخ مخالف مى داد و نه اطاعت امر امام على عليه السلاممى كرد، كه امام جرير بن عبداللّه را به سوى او فرستاد و فرمان داد :
فَاحمِل معاوية على الفصلِ، وَخُذهُ بالامر الجزم ثُمّ خيّرهُ بَينَ حربٍ مُجلَيةٍ او سِلمٍمُخزيةٍ
(معاويه را با قاطعيّتِ تمام فرمان ده ، و اجازه وقت گذرانى به او نده ، تا جنگ آشكار،يا صلح ذّلت بار را بپذيرد.)(169)

5 - توجّه به امدادهاى الهى
عبداللّه عنوى مى گويد:
در جنگ جمل امام را ديدم كه جنگ را شروع نمى كند، و گويا انتظار چيزى را مى كشد،
فرماندهان خدمت امام آمدند و گفتند:
يا اميرالمؤ منين ! تعدادى از سربازان ما را با تير زدند، و شهيد شدند، چرا دستور جنگنمى دهيد؟
امام على عليه السلام فرمود :
(اى مردم من درانتظار نزول فرشتگان آسمان هستم كهرسول خدا صلى الله عليه و آله مرا بشارت داده است ، تا فرشتگاننازل نشوند دستور جنگ نمى دهم .)

كمى گذشت و ما در انتظار بوديم كه ناگاه ، نسيمى خوشبوتر از عطر عنبر وزيد، بااينكه بر تن زره و بر سر كلاه خود داشتيم ، خنكى آن را احساس مى كرديم .
اينجا بود كه امام على عليه السلام برخاست و زِرِه را پوشيد و آماده جنگ شد.
من جنگى را آنچنان به فتح و پيروزى نزديك نديده بودم.(170)
6 - هدفدارى در نبرد
زندگانى اميرالمؤ منين عليه السلام سراسر جهاد و پيكار است .
جهاد در مرحله دعوت و پس از برپائى دولت اسلامى و آن هنگام كه جان خويش را سپر بلاساخت ، تا جان پيامبر صلى الله عليه و آله را حفظ كند و خود را در معرض خطرناكترين تؤ طئه جاهلى كه بر ضدّ پيامبر صلى الله عليه و آله در شب هجرت ترتيب دادهشده بود، قرار داد، تا شرّ آن تؤ طئه را از آن حضرت دفع كند.
پس از هجرت به مدينه منوّره نيز زندگانى على عليه السلام حلقه هاى به هم پيوستهاى است از انواع مجاهدات بزرگ .
او پرچم جهاد را در تمام جنگ ها همگام با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دوش كشيد،و طلايه دار مجاهدان در صحنه هاى جهاد بود.
و هرگاه كار به پريشانى مى كشيد و آتش جنگ بر افروخته مى شد، پيامبر خدا صلىالله عليه و آله او را مى طلبيد تا فتنه دشمنان را از حريم اسلام و مسلمين دفع كند.
موضع گيرى هاى آن حضرت در صحنه مجاهدات ، سرنوشت ساز بود.
آن حضرت از اهداف رسالت حمايت كرد،
و خطراتى را كه مى خواست نهال نوپاى اسلام را از پاى درآورد به جان خريد.
اين روحيّه والاى رزمى امام على عليه السلام در جنگ بدر، آنگاه كه بسيارى از سران بتپرست متّحد شده و صحنه كارزار را پُر كرده بودند، تجلّى كرد.
و در اُحُد آنگاه كه سپاه كفر و ضلالت ، بر سپاه ايمان ، غلبه كرد، على عليه السلامطلايه دار جهاد بر عَلَيه كُفّار و مشركين بود و حَمَلات سپاهيان فرزندان عبدالدّار،سردمداران كُفر در مكّه را يكى پس از ديگرى در هم شكست .
و در جنگ احزاب آنگاه كه جان ها به گلو رسيده بود و مسلمين در تنگناى شديدى افتادهبودند، آن حضرت بود كه به پاخاست و كارِ جنگ را يكسره كرد و زَهر چشم سختى ازدشمن گرفت و با كشتن عمرو بن عبدود اعتماد به نفس را به مسلمانان برگردانيد.
كشتن عمرو، نقطه عطفى در تاريخ مبارزات و پيروزى ها بود كه بهدنبال آن شكست سختى بر سپاه دشمن كه از نظر سربازان و اسلحه از قدرت بسيارزيادى برخوردار بودند، وارد آمد.
اين امام على عليه السلام بود كه خود را به قلعه هاى خيبر زد و شتابان و بى پروا بهآنها هجوم برد و با دست قلعه گشاى او دژهاى پولادين يهود سقوط كرد.
تاريخ صفحات درخشانى از حماسه هاى على عليه السلام و مجاهدات پُرافتخار او را بهثبت رسانده كه جلوه هاى مَجد و عزّت و اخلاص را به نمايش مى گذارد.
هر كَس تاريخ صدر اسلام و زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله را بنگرد، حديثفضل و كرامت امام على عليه السلام را در خدمت به رسالت و امّت و تاريخ اسلام مشاهدهخواهد كرد.
اين روحيّه والا و ارزشمند را بايد در صِدق نيّت و حجم اخلاص و ايمانى جستجو كرد كهقلب امام على عليه السلام از آن مالامال بود و با چنان سرمايه معنوى بود كه در اعماقاين جنگ ها با سربلندى و قامت استوار و شجاعت بى نظير و ثبات بى مانند، وارد مى شد.
به اين خاطر قرآن كريم چنين روحيّه اى را كه اميرالمؤ منين عليه السلام از آن برخورداربود و در رهگذر جهاد براى سرافرازى كلمةُ اللّه به نمايش مى گذاشت ، مورد ستايش وتقديس قرار داده است .
اين قرآن كريم است كه على عليه السلام را در آنروز (كه خود را سپر بلاى جان پيامبرصلى الله عليه و آله ساخت ) ستوده و مى فرمايد:
وَمِنَ النّاسِ مَن يَشرى نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِاللّهِ(171)
(از ميان مردم كسى هست كه جان خويش را به خدا مى فروشد و از اينكار تنها رضاى خدا رامى طلبد.)

قرآن از اين رو از عمق صدق و اخلاص نيّت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پرده برمىدارد.(172)
آرى كتاب خدا با قاطعيّت اعلام مى دارد كه مجاهدت ها، حماسه ها و فداكارى هاى على عليهالسلام تنها براى خدا و اعتلاى كلمه اللّه در جهان بشريّت بود و اين را با هيچ يك ازاعمال نيكو كه براى آخرت انجام مى شود، نمى توان قياس كرد.
به اين جهت پاداشى كه خداوند براى مجاهدان مقرّر ساخته و انگيزه اعتقادى خالص و بىشائبه بود، كه آيات كريمه الهى ، نقش والائى را كه على عليه السلام در حيات مادّى ومعنوى پرهيزگاران داشت ، ترسيم مى كند، و مى فرمايد:
اَجَعَلتُم سِقايَةَ الحاجِّ وِ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ كَمَن آمَنَ بِاللّهِ وِ اليَومِ الاْخِرِوِ جاهَدَ فىسَبيلِ اللّهِ لا يَسْتَوُونَ وَ اللّهُ لايَهدِى القَومَ الظّ الِمينَ.
(آيا آب دادن به حجّاج و تعمير مسجد الحرام را بهعمل آنكس كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد نموده ، مانند كرديد؟ اينها درنزد خدا يكسان نيستند.
و خدا گروه ستمگر را هدايت نمى كند.)(173)

در شاءن نزول اين آيه نقل كرده اند كه :
طلحة بن شيبه و عبّاس بن عبدالمطلب بر يكديگر مباهات مى كردند.
طلحه مى گفت :
من به خانه كعبه سزاوارترم زيرا كليد كعبه در دست من است .
و عباس مى گفت :
من براى اين كار شايسته ترم زيرا من عهده دار آب مى باشم و توليت آنرا دارم .
در اين هنگام كه آندو مباهات مى كردند، امام على عليه السلام بر آنها گذشت و بر آندوتفاخر نمود و فرمود:
((من قبل از همه مردم نماز خواندم و به جهاد پرداختم )).

اينجا بود كه آيه كريمه نازل شد :
اَجَعَلتُم سِقايَةَ الحاجَ ...
و از منزلت عظيمى كه على عليه السلام داشت سخن گفت و بزرگىعمل و اخلاص او را در وسعت و جوهره آن مورد تاءكيد قرارداد.(174)
7 - مديريّت صحيح نظامى (در جنگ خيبر)
الف - راوى گفته است :
سلمه مى گويد :
رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در حالى كه چشم درد داشت ، خواندو آب دهان به چشمانش زد و فرمود:
اين پرچم را بگير و به ميدان جنگ برو تا پروردگار فتح و ظفر را به ما بدهد.
سوگند به پرورگار، امام على عليه السلام نعره كشان و شتابان با پرچم اسلام روانشد و ما پشت سر او بوديم و او را دنبال مى كرديم تا اينكه او پرچم را در صخره هاىقلعه فرو بُرد.

پس يك فرد يهودى او را بالاى قلعه ديد و گفت :
تو كيستى ؟
فرمود :
((من على بن ابيطالب هستم .))
راوى گفته است :
يهودى در اين هنگام مى گويد :
شما بر ما و بر آنچه كه بر موسى نازل شده است برترى يافتيد.
پس على عليه السلام برنگشت تا اينكه خداوند به دست او فتح و پيروزى داد.

ب - ابن اسحاق از ابى رافع ، غلام رسول اللّه صلى الله عليه و آلهنقل كرده است كه گفت :
در آن هنگام كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله على بن ابيطالب عليه السلام را باپرچم خويش به سوى خيبر روانه كرد ما با او بوديم .
هنگامى كه على عليه السلام به قلعه نزديك شد،اهل قلعه بيرون آمدند،
على عليه السلام با آنها به جنگ پرداخت .

مردى از يهود او را ضربه زد و سپرش را از دستش به زمين انداخت .
على عليه السلام درى را كه بر قلعه بود، گرفت و آن را سپر خود قرار داد و پيوستهدَر به دست او بود و او مى جنگيد تا اينكه پروردگار فتح را بر او عنايت فرمود.
آنگاه كه على عليه السلام از جنگ فراغت يافت ، دَرِ قلعه را به زمين انداخت .
من با هفت تن ديگر هرچه كوشيديم آن دَرِ بزرگ را تكان دهيم نتوانستم .
ج - ابن اسحاق از سَلَمَة بن عمرو بن اكوع روايت كرد كه :
رسول خدا صلى الله عليه و آله خليفه اوّل را با پرچمش به يكى از دژهاى خيبرفرستاد تا بجنگد.
خليفه اوّل فرار كرد و پيروزى به دست نياورد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فردا خليفه دوّم را فرستاد، كه او هم سرانجام فرار كرد وپيروزى ميسّر نشد.
آنگاه رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود :
لاَُعطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدا رَجُلاً يُحِبُّ اللّهُ و رسُولَهُ، يفتَحُ عَلَى يَدَيهِ لَيسَ بِفَرّارٍ
(فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، كه خدا پيروزىرا با دستان او به مسلمانان اهدا مى كند، و او هرگزاهل فرار نيست ).

حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نسبت به پيروزى خود در فتح خيبر فرمود :
و اللّهِ ما اقتَلَعتُ بابَ خَيبَرٍ بِقُوَّةٍ جَسَدانِيّةٍ وَ لا بِحَرَكَةٍ غَذائيّةٍ، لكِنّى اءذيِّدتُ بِقُوَّةٍمَلَكُوتِيَّةٍ.
وَ اءنَا مِن اءحمَدَ، كَالصَّنوِ.
واللّهِ لَو تَظاهَرَتِ العَرَبُ عَلَى قِتالى ما بالَيتُ، وَ لَو اءمكَنَتنى مِن رِقابِها ما بَغَيتُ:
((وَ سَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا اءىَّمُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ)).
(( سوگند به پروردگار، دَرِ خيبر را به نيروى جسمانى از جاى نكندم و به حركتغذايى هم از جاى نكندم .
بلكه به نيروى ملكوتى مؤ يّد شدم . و من ازرسول خدا صلى الله عليه و آله مانند دو ريشه خُرما از يك ريشه ايم .
سوگند به پروردگار اگر عرب يكديگر را براى نبرد با من يارى كنند، من هراسىبه دل راه نمى دهم و اگر هم مرا به گردن هاى خود مسلّط كنند من ستم ننمايم و به زودىخواهند دانست آنان كه ستم كردند كه به كدام جاىِ بازگشت ، باز مىگردند.))(175)

8 - مردانگى و مروّت در جنگ
لشگريان معاويه خود را زودتر به سرزمين پهناور صفّين رساندند، ورودخانه فراترادراختيار گرفتند،
و لشگريان معاويه به فرماندهى ((ابو الاعور)) از فرات حفاظت مى كردند كه كسى آببرندارد، (يعنى موقعيّت بَرتَر را به دست آوردند).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام صعصعة بن صوحان را به طرف معاويه فرستاد وپيام داد كه :
اين عمل زشتى است ، آب بايد دراختيار هر دو لشگر باشد.
دو تن از فرماندهان معاويه به نام ((وليد بن عقبه و عبداللّه بن سعيد))، نظر دادند كه :
آب رابر روى لشگر على مى بنديم تا از تشنگى بميرند.
امّا عمرو عاص گفت :
اين كار اشتباه است ، على كسى نيست كه تشنه بماند، او بود كه گفت اگرچهل تن داشتم در روز نخست حقّ خود را مى گرفتم .
امّا معاويه به فرمانده حافظان فرات ((ابوالاعور)) دستور داد از فرات محافظت كند.
امام على عليه السلام خط شكن هاى سپاه را به فرماندهى امام مجتبى عليه السلام فرمانداد كه :
فُرات را بگيريد، و لشگر معاويه را كنار زنيد.
و فرمود:
قَدِ استَطعَمُوكُمُ القِتَالَ، فَاءَقرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَاءخِيرِ مَحَلَّةٍ؛ اءَو رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَالدِّمَاءِ تَروَوا مِنَ المَاِء.
فَالمَوتُ فِى حَيَاتِكُم مَقهُورِينَ، وَالحَيَاةُ فِى مَوتِكُم قَاهِرِينَ. اءَلاَ وَإِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَالغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَيهِمُ الخَبَرَ، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُم اءَغرَاضَ المَنِيَّةِ.
(شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند.
اكنون بر سر دو راهى قرار داريد، يا به ذّلت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و ياشمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد، پس بدانيد كه مرگ درزندگى تواءم با شكست ، و زندگى جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست .
آگاه باشيد! معاويه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مى پوشاند، تاكوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند.)(176)

در همان آغاز عمليّات ، رودخانه فُرات به تصرّف حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلامدر آمد.
معاويه به عمروعاص گفت :
به نظر توعلى با ما چه مى كند؟
عمرو گفت :
على عليه السلام مثل تو نيست او هدفى غير از آب دارد.

امام على عليه السلام استفاده از آب را آزاد گذاشت تا هر دو لشگر بنوشند.
با اين موضع گيرى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام بسيارى از دشمنان امام هدايتشدند و به لشگر آن حضرت مُلحق گرديدند.(177)
9 - حفظ اَسرار نظامى
يكى از رفتارهاى اخلاقى كه وحدت و همدلى بين رهبر و فرماندهان نظامى ايجاد مى كند،يكرنگى و وحدت است ،
هم بايد يكرنگى حفظ شود، و هم اَسرار نظامى محفوظ باشد.
كه امام على عليه السلام فرمود :
مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيِّ بنِ اءَبِي طَالِبٍ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ إِلَى اءَصحَابَ المَسَالِحِ:
اءَمَّا بَعدُ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الوَالِى اءَلا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نَالَهُ، وَلاَ طَولٌ خُصَّ بِهِ،وَاءَن يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللّهُ لَهُ مِن نِعَمِهِ دُنُوّا مِن عِبَادِهِ؛ وَعَطفا عَلَى إِخوَانِهِ.
اءَلاَ وَإِنَّ لَكُم عِندِى اءَلا اءَحتَجِزَ دُونَكُم سِرّا إِلا فِى حَربٍ، وَلاَ اءَطوِيَ دُونَكُم اءَمرا إِلا فِيحُكمٍ، وَلاَ اءُؤَخِّرَ لَكُم حَقّا عَن مَحَلِّهِ، وَلاَ اءَقِفُ بِهِ دُونَ مَق طَعِهِ، وَاءَن تَكُونُوا عِندِى فِىالحَقِّ سَوَاءً.
فَإِذَا فَعَلتُ ذلِكَ وَجَبَت لِلّهِ عَلَيكُمُ النِّعمَةُ، وَلِى عَلَيكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَاءَلا تَنكُصُوا عَندَعوَةٍ، وَلاَ تُفَرِّطُوا فِى صَلاَحٍ، وَاءَن تَخُوضُواال غَمَرَاتِ إِلَى الحَقِّ، فَإِن اءَنتُم لَم تَستَقِيمُوا لِى عَلَى ذلِكَ لَم يَكُن اءَحَدٌ اءَهوَنَ عَلَيَّ مِمَّناعوَجَّ مِنكُم ، ثُمَّ اءُعظِمُ لَهُ العُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِندِى فِيهَا رُخصَةً.
فَخُذُوا هذَا مِن اءُمَرَائِكُم ، وَاءَعطُوهُم مِن اءَنفُسِكُم مَا يُصلِحُ اللّهُ بِهِ اءَمرَكُم ، وَالسَّلاَمُ.
* پرهيز از غرورزدگى در نعمت ها
از بنده خدا، على بن ابيطالب ، اميرمؤ منان به نيروهاى مسلّح و مرز داران كشور
پس از ياد خدا و درود! همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالى به دست آورد، يا نعمتىمخصوص او شد، دچار دگرگونى نشود، و با آناموال و نعمت ها، بيشتر به بندگان خدا نزديك ، و به برادرانش مهربانى روا دارد.
* مسؤ وليّت هاى رهبرى و نظاميان
آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگى هيچ رازى را از شما پنهان ندارم ،و كارى را جز حكم شرع ، بدون مشورت با شما انجام ندهم ، و در پرداخت حق شما كوتاهىنكرده ، و در وقت تعيين شده آن بپردازم ، و با همه شما بگونه اى مساوى رفتار كنم .
پس وقتى من مسؤ وليّت هاى ياد شده را انجام دهم ، بر خداست كه نعمتهاى خود را بر شماارزانى دارد، و اطاعت من بر شما لازم است ، و نبايد از فرمان من سرپيچى كنيد، و در انجامآن چه صلاح است سُستى ورزيد، و در سختيها براى رسيدن به حق تلاش كنيد،حال اگر شما پايدارى نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است ، كه او رابه سختى كيفر خواهم داد، و هيچ راه فرارى نخواهد داشت ، پسدستورالعمل هاى ضرورى را از فرماندهانتان دريافت داشته ، و از فرماندهان خود در آنچه كه خدا امور شما را اصلاح مى كند، اطاعت كنيد، با درود(178)

10 - فرستادن فرزندان خويش به ميدان جنگ
سيره و روش رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه در ميدان جنگ با ايثارگرى ،خويشاوندان و عزيزان خود را به خطّ مقدّم جنگ مى فرستاد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز فرزندان خود را به خطّ مقدّم پيكار مىفرستاد.
فرماندهى خطشكنها را در جنگ جمل به دست پسرش محمّد حنفيّه داد و چون او نتوانست ، امامحسن عليه السلام را فرماندهى داد.
در ميدان صفّين امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام بارها دردل خطرها پيش مى رفتند و خطّ مهاجمان را مى شكستند، كه اين نوع ايثارگرى ها در تقويتروحيّه فرماندهان و سربازان نقش بسيار سازنده اى داشت .
روزى از سپاه معاويّه شخصى به نام ((زبرقان )) به ميدان آمد و هماورد طلبيد،
امام على عليه السلام امام حسين عليه السلام را به ميدان فرستاد، وقتى رو در روى همايستادند، آن شخص امام حسين عليه السلام را شناخت و شمشير را غلاف كرد و گفت :
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شنيدم كه :
حُسِينُ مِنّى و اءنَا مِن حُسَين
وَ الحَسَنُ وَ الحُسَين سَيِّدا شَبابَ اءهلِ الجَنَّة
(حسين از من و من از حسين مى باشم ،
و حسن و حسين دو بزرگ جوانان بهشت مى باشند.)

امام حسين عليه السلام فرمود :
آيا از جدّم نشنيده اى كه فرمود :
الحَسَنُ وَ الحُسَين خَيرُ النّاسِ وَ اءبوهُما خَيرٌ مِنهُما
(حسن و حسين بهترين انسان ها هستند، و پدرشان على عليه السلام ، از آن دو بهتر است .)

زبرقان ، با شنيدن اين حديث تكان خورد و به اردوگاه امام پيوست.(179)
و بارها امام حسن و امام حسين دست به حملات كوبنده مى زدند و در قلب سپاه شام فرو مىرفتند و خيمه فرماندهى معاويه را مورد تهديد قرار مى دادند كه تنها برق شمشيرشانرا مى ديدند.
در اين حال امام على عليه السلام خطاب به فرماندهان سپاه مى فرمود :
املِكُوا عَنِّى هذَا الغُلاَمَ لاَ يَهُدَّنِى ، فَإِنَّنِى اءَنفَسُ بِهذَينِ - يَعنِى الحَسَنَوَالحُسَينَ عَلَيهِمَا السَّلاَمُ- عَلَى المَوتِ لَئِلا يَنقَطِعَ بِهِمَا نَسلُ رَسُولِ اللّهِ صلىالله عليه و آله .
* ضرورت حفظ امامت
اين جوان را نگهداريد، تا پشت مرا نشكند، كه دريغم آيد مرگ ، حسن و حسين را دريابد،نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلى الله عليه و آله از بينبرود.(180)
(جمله اين جوان را نگهداريد، در مرتبه والاى سخن و از فصاحت بالايى برخوردار است .)

11 - شركت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در خط مقدّم
الف - امام على عليه السلام پس از اتمام حجّت با شورشيان بصره ، وبردبارى در آغاز نبرد، وقتى جنگ را آنها آغاز كردند، زره پوشيد و پيشاپيش سپاه ، خودرابه قلب سپاه دشمن زد، و حملات شديدى كرد كه دشمنان چون روباه از مقابلش مىگريختند.
چند بار شمشير حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام خَم شد كه به خيمه برگشت تاشمشير را درست كند،
اصحاب و فرزندان و مالك اشتر به امام على عليه السلام مى گفتند:
حَمَلات را به ما واگذار.
ولى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام پاسخ نمى داد و دوباره حمله مى كرد، و صف ها رادرهم مى شكست .
وقتى اصحاب اصرار كردند كه :
اِن تُصِب يَذهَبُ الدِّين
(اگر به شما آسيبى برسد دين در خطر است )

در پاسخ فرمود:
وَ اللّه ما اُريدُ بِما تَرَونَ اِلاّ وَجهُ اللّهِ وَ الدّارُ الاخِرَة
(به خدا سوگند آنچه مى بينيد بخاطر خدا و آخرت است)(181)

ب - شجاعت و جنگاورى
همه مورّخان اسلامى اتّفاق نظر دارند كه :
على عليه السلام به سوى هر دو قبله نماز گزارد
و مهاجرت نمود
و در جنگ بدر و ديگر جنگ ها و صلح حديبيّه شركت داشت .
او در جنگ بدر و احد و خندق و خيبر از امتحان الهى به خوبى بيرون آمد و در همه آنها بىنيازى از غير خدا به دست آورد و در منزلت و كرامت و والايى قرار گرفت .
پرچم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در موارد بسيارى به دست على عليه السلامبود و در روز بدر هم در دست او قرار داشت .

و چون ((مصعَب بن عمير)) (182) در روز اُحُد كه پرچم
پيامبر را به دست خويش داشت كشته شد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله آن را به دستعلى عليه السلام داد.
امام على عليه السلام پيكارگر جنگ بدر بود و در آن شركت مؤ ثّر داشت ، در حالى كهبيست و پنج ساله بود.
(اين قول را ابن اسحاق گفته است ).
ابن سرّاج در تاريخ خويش از قول ابن عبّاس گفته است :
رسول اللّه صلى الله عليه و آله پرچم را در روز (( بدر )) به دست على عليه السلامسپرد در حالى كه على عليه السلام بيست ساله بو