تمهيد


بر واقفان اسرار (37)و ناقدان آيات و اخبار معين و مبرهن است كه كلامى كه افاده معنى ( 38) كند كه از آن اشتراك حكمى ميانه واجب و ممكن لازم نيايد كه آن حكم مناسب قدس الوهيت بود آن كلام را محكم مى گويند. و اگر مفاد كلام مستلزم اشتراك حكمى غير مناسب تنزيه و تقديس بود آن كلام را متشابه خوانند. اگر از قرآن (39) يا حديث باشد شطح نامند، اگر از قول اكابر باشد در وقت غلبه حال و سقوط بشريت بشرط آنكه بزرگى كه قائل آن قول است (40) صاحب تزكيه او صاف و اخلاق و ضابط احكام و حدود شرع باشد و در باقى احوال به سر حد قتال نفس (41)، (42) رسيده باشد و شربى (43) تمام از حام مدام حب نوافل (44) و بهره از حب فرايض او را روزى شده باشد، وجه تسميه اين كلام به متشابه آن است كه عقل تكذيب قائلش ‍ نمى توان نمود و حكم بر مفهوم ظاهرش بطريق صدق مخالف قواعد شرعى مى بايد و راه ادراك باطنش بر او به سبب (45) عدم رسوخ در علم بسته است چه آن مخصوص به صاحبان طريقت و واقفان اسرار حقيقت است و نفى باطن كلام كفر است ، زيرا كه در حديث نبوى صلى الله عليه و آله هفت بطن قرآن (46) را ثبوت رسيده پس ادراك و حكم آن كلام بر عقل مشتبه ماند و منع تاويل نمى تواند كرد چه علم تاويل از قرآن و حديث مثبت و مضبوط است . پس آن كلام چون به ظاهر صرف تشابه با كلام مشبهه و مجسمه و زنادقه (47)دارد و بتاويل حقيقت آن تشابه با كلام شرع مى يابد آنرا متشابه گفته اند، و اگر صاحب (48) تاويل بر آن صفت است كه در قرآن هست (49) كه ( ابتغاء الفتنه ) (50) تاويل مى كند و كجى و زيغ در دل دارد زنديق يا كافر است ، بحسب قصد و تاويل اگر از روى رسوخ در علم يا اقتباس از مشكوه اهل تحقيق و عرفان مى كند پس با آن حال اگر نيت حسنه با آن عمل باشد شريك بهره اهل انتفاع و بهره را ز فيض قائل كلام مى شود. اكنون امثال اين متشابهات اگر از جماعت اهل بيت - عليهم السلام من الملك العلام - آنرا بنام شطح خواندن ترك ادبست و البته متشابه از آن ( 51) تعبير بايد نمود و نسبت عموم و خصوص مطلق ميانه مفهوم متشابه و شطح مرعى بايد داشت كه بر همه متشابه اطلاق شطح خواندن ترك ادبست و البته متشابه از آن (52)تعبير بايد نمود و نسبت عموم به خصوص ‍ مطلق ميانه مفهوم متشابه و شطح مرعى بايد داشت كه بر همه متشابه اطلاق شطح نكند، و اگر همه شطح را متشابه خوانند تواند بود. اكنون به اتفاق جميع علما محقق و محدثين مدقق و اصحاب طريقت قاطبه (ره ) حضرت امام متقين و رئيس العارفين و مقتدى الصديقين و يعسوب الدين اخو رسول الله صلى الله عليه و آله ابو تراب (53) على بن ابى طالب عليه السلام را در حقايق و معارف الهى و حل معضلات طريقت و كشف اسرار حقيقت كلام عالى بسيار است كه از سوابق و لو احق صدور مثل اين امتناع داشته و دارد و در تعريف كلام عرفان انجام توحيد نظام آن امام الانام - عليه الصلوه و السلام - اكابر كرام فرموده اند كه : فوق (54) كلام خلق و دون كلام (55) خالق زيرا كه مقتبس از انوار محمدى صلى الله عليه و آله است كما قال - عليه السلام -: سلونى (56)عما دون العرش فان ما بين الجوانح علما جما هذا اللعاب رسول الله صلى الله عليه و آله فى فمى هذا ماذقنى رسول الله صلى الله عليه و آله ذقاذقا فوالذى نفسى بيده او اذن للتوريه و الانجيل ان يتكلما لوضعت و ساده فاجزت بما فيهما فصدقانى (57) على ذلك . و از جمله متشابهات كه در هنگام استتار بشريت و غلبه ظهور جذبات الوهيت از آن مهندس كارخانه لاهوتى و مقدرات احكام جبروتى - عليه السلام - صادر شده اين خطبه است كه به خطبه البيان اشتهار دارد اميد بكرم وهاب عليم و جواد كريم آن است كه مومنان صادق الاعتقاد از اين تاويلات انتفاع تمام يابند و باعث رستگارى اين اسير بند نفس آيد.
بحق النبى و آله و اهل بيته و صحبه - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين -.