راهبي ديگر در مسير اميرالمؤمنين علي











راهبي ديگر در مسير اميرالمؤمنين علي



اميرالمومنين عليه السلام مسير حرکت را ادامه داد تا به نزديکي رقه و جايي به نام بليخ رسيد در آنجا نهري بزرگ بود. علي عليه السلام به لشکر گفت در کنار آن نهر فرود آيند.

راهبي در نزديکي آن جوي، صومعه اي داشت چون لشکر اميرالمؤمنين علي عليه السلام را ديد، به نزد آن حضرت آمد و به دست مبارک اميرالمومنين عليه السلام مسلمان شد، سپس گفت: يا اميرالمومنين عليه السلام در نزد من مکتوبي است که از پدرانم به ارث مانده و چنين مي گويند که عيسي بن مريم آن را نوشته است، تقديم حضور مي کنم تا مشاهده فرمايي، سپس نوشته را در خدمت علي عليه السلام تا آخر که بدين مضمون بود خواند:

به نام آنکه قلم بر قضا زند و حکم بر تقدير نويسد، از تقديرات او اين که رسولي خواهد فرستاد تا کتاب و حکمت را به جهانيان تعليم دهد، و هدايت را از ضلالت بازشناساند، رسولي که رئوف، حليم است و خشن و تند خو نيست. بدي را به بدي پاسخ ندهد و غفو گذشت وافر دارد.

امت او جماعتي باشند حامدون در کل احوال، که زبان در تسبيح، تقديس، تکبير و تهليل

[صفحه 126]

مشغول دارند و شکرگزار نعمت باشند، خداي تعالي رسولش را نصرت مي دهد و بر همه پيروز مي گرداند بعد از وفاتش، امت او اخلاف پيدا مي کنند، تا اين که از جانشين او شخصي به کنار اين آب عبور کرده امر به معروف و نهي از منکر مي کند. ميان مردم به حق حکم مي راند و رشوه نستاند، حب دنيا ندارد، خدا ترس، ناصح و امين است، رضاي خدا را طلبد، از ملامت در راه خدا نرنجد، هر کسي پيامبر آخر الزمان را ملاقات کند و به او ايمان آورد، به بهشت رضوان راه يابد، هر کسي وصي امين و صالح او را درک کند بايد او را نصرت کند. چون با دشمنانش بجنگد و در رکابش کشته شود، از شهداء گردد.

در پايان به علي عليه السلام گفت: يا اميرالمومنين! اکنون آرزوي من آن است که همراه تو باشم. و از تو جدا نشوم، تا هر مصيبت و حادثه اي بر شما حادث شود، من نيز شريک غم اندوه شما باشم، علي عليه السلام بگريست و گفت: که نام مرا در کتاب ابرار ذکر کرد.

راهب همراه اميرالمومنين به جانب صفين حرکت کرد، تا به صفين رسيدند، به ميدان جنگ رفت و در ميدان جنگ آنقدر پايداري کرد تا شهيد شد، علي عليه السلام چون از شهادتش آگاهي يافت به اصحاب فرمود:

او را بجويد و نزد من آريد، چون به نزديک آن حضرت آوردند، بر او نماز گزارد و دفن کرد و از خداي تعالي براي او طلب آمرزش کرد، و گفت: او از دوستان ماست.



صفحه 126.