اميرالمؤمنين علي در سرزمين كربلا











اميرالمؤمنين علي در سرزمين کربلا



بعد از اين که مردم دعوت علي عليه السلام را اجابت کردند، و در رکاب آن حضرت به راه افتادند، از پل کوفه عبور کردند تا به دير ابوموسي، دو فرسخي کوفه فرود آمدند در آن جا نماز ظهر گزارده، سپس منزل به منزل حرکت را ادامه دادند تا به سرزمين کربلا رسيدند. اميرالمومنين بر لب فرات آمد، نظرش بر درخت خرمايي افتاد، چهره آن حضرت برافرخته شد به عبدالله بن عباس فرمود: آيا مي داني اين جا چه جايگاهي است.؟

عبدالله عرض کرد: يا علي عليه السلام نمي دانم اينجا چه موضعي است.

فرمود: اي عبدالله! اگر اين مکان را مي شناختي، مثل من مي گريستي، سپس آن حضرت گريه بسيار کرد تا محاسن وي از آب ديده اش تر شد. آن گاه آهي سرد از دل بر کشيد و گفت: آه چه افتاده است مرا با ال ابي سفيان!

پس رو به فرزندش حسين عليه السلام کرد و فرمود:

حسينم بر بلا و سختي ها بايد صبر کرد، هر ظلم و ستم که از آل سفيان به پدرت مي رسد، به تو هم مثل آن روا دارند، سپس بر اسب نشست و ساعتي جولان داده، بر گرد زمين کربلا گشت. مثل اينکه گمشده اي را مي جست؛ آن گاه وضو ساخت و رکعتي چند نماز گزارد، در حالي که لشکر نزديک نينوا فرود آمده بودند، لحظاتي سر بر زمين گذاشت و به خواب رفت، با حالت اظطراب از خواب پريد، به بن عباس خطاب کرد و گفت: عجب خوابي ديدم.!

عبدالله گفت: چه خوابي، بيان فرماييد؟

علي عليه السلام فرمود:

ديدم مرداني سفيد روي که در دست آنان پرچم هاي شمشيرها به کمر حمايل کرده، گرد اين سرزمين خطي کشيدند سپس درختان خرما، شاخه هاي خود را بر زمين مي کوبيدند و نهري پر از خون تازه، جاري شد، فرزندم حسين عليه السلام را ديدم در ميان جوي خون افتاده، غرق گرديد و فرياد رس مي طلبيد؛ اما کسي او را مدد و ياري نمي کرد، پس آن مرد سپيد آسماني، رو به جانب فرزندم کردند و گفتند «صبرا يا ال

[صفحه 122]

رسول صبرا!» يعني صبر کنيد اي فرزندان رسول و بدانيد به دست شرورترين مردم کشته مي شويد، و بهشت رضوان مشتاق ديدار شماست. پس از آن به نزد من آمدند و مرا تعزيت و تسليت دادند و گفتند:

بشارت باد تو را اي ابوالحسن! در روز قيامت خداي تعالي چشم تو را به ديدار پسرت حسين عليه السلام روشن مي کند، از هول و هراس اين رؤيا بيدار شدم. سوگند به آن خداي که جان علي در قبضه قدرت اوست، آن صادق مصداق ابوالقاسم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله به من فرموده بود. تو در رفتن به جنگ اهل بغي در دشت کربلا چنين خوابي خواهي ديد.

و هذه ارض و کربلا الذي يدفن فيها ابني الحسين و شيعته و جماعة من ولد فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و ان هذه البقعة المعروفة في اهل السماوات، تذکر بارض کرب و بلا وليحشرن منها قوم يدخلون الجنه بلا حساب.

اي عبدالله بن عباس! نام اين سرزمين کربلاست که فرزندم حسين و شيعيان او و جماعتي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام در اين زمين دفن خواهند شد، نام اين بقعه براي اهل آسمان به کربلا معروف است. در قيامت از اين زمين عده اي را برانگيزند که بدون حساب به بهشت داخل مي شوند.

بعد فرمود:اي ابن عباس! بيا بگرديم تا خوابگاه آهوان را پيدا کنيم، پس جايگاه آهوان را پيدا کردند، اميرالمؤمنين علي عليه السلام بسيار بگريست و گفت: اي ابن عباس! عيسي مسيح با حواريون به اين زمين داخل شدند و گريستند. ابن عباس پرسيد: سبب گريه روح الله چيست؟ گفت:

اين زميني است که فرزند محمد مصطفي صلي الله عليه و آله را خواهند کشت و خون او را به ناحق بر زمين مي ريزند، در اين هنگام صداي گريه اميرالمومنين بلندتر شد، و گفت:

يا رب عيسي! لا تبارک في قاتل ولدي و العنه لعنا کثيرا؛

اي پروردگار عيسي برکات خود را از عمر کشندگان فرزندم بگير، و آنان ملعون ابدي گردان.

[صفحه 123]



صفحه 122، 123.