پيوستن عبيدالله بن عمر بن الخطاب به معاويه











پيوستن عبيدالله بن عمر بن الخطاب به معاويه



عبيدالله بن عمر در اين زمان به نزد معاويه رفت تا موافق معاويه و مخالف با علي بن ابي طالب عليه السلام باشد، معاويه از آمدن عبيدالله بن عمر به شام بسيار شادمان شد، به عمروعاص گفت: مصلحت مي دانم فرزند خليفه براي مردم شام خطبه اي بخواند و شهادت دهد که علي بن ابي طالب عليه السلام عثمان را کشته است.

عمروعاص گفت: اي معاويه، عبيدالله بن عمر از روي صدق و دوستي نزد تو نيامده تا تو را موافقت کند، بلکه از ترس شمشير علي عليه السلام به تو پناه آورده، به او نبايد اميدوار بود، ولي از او بخواه تا خطبه اي در جمع مردم بخواند.

معاويه، عبيدالله بن عمر را نزد خود خواند و گفت: اي بردار زاده! از اين که به نزد ما آمدي، لطف کردي، تو مردي امين و بزرگواري؛ اما از تو خواهشي دارم، مي خواهم بر منبر بروي و علي بن ابي طالب عليه السلام را ناسزا بگويي و معايب او را برشمري و به کشتن عثمان به دست او گواهي دهي تا مردم شام سخن تو را بشنوند و در حمايت ما

[صفحه 102]

به خونخواهي عثمان راغب تر شوند.

عبيدالله جواب داد: دشنام و ناسزا گفتن به علي سزاوار نيست، چون او نبي هاشم است و بني هاشم از مقام والايي در ميان عرب برخوردار است مادر او فاطمه بنت اسد، از بني هاشم و از بزرگوارترين زنان عهد خويش بود.

اما در حسب او هم عيبي نمي توانم بيابم، چون علم، شجاعت، مردانگي، فرزانگي و سخاوت او در ميان مردمان اظهر من الشمس است، اما اتهام کشتن عثمان بدو نسبت مي دهم، تا تو به مقصد خويش رسيده باشي.

معاويه از نزد او بيرون رفت و به عمروعاص گفت: درست حدس زدي، اگر خوف شمشير علي نبود هرگز او را در شام نمي ديديم. ديدي چگونه علي بن ابي طالب عليه السلام را ستود و مادران و پدران او را مدح و ستايش کرد و چگونه از مردانگي، شجاعت، علم و سخاوت او سخن گفت!

عمروعاص گفت: اي معاويه! مگر آنچه را عبيدالله از اخلاق پسنديده و صفات حميده علي بن ابي طالب عليه السلام گفته است منکري؟ به خدا سوگند رياست طلبي و دنياپرستي ما را کور و کر کرده است وگرنه واقعيت همان است که او بيان کرد، سخنان محرمانه بين معاويه و عمروعاص به گوش عبيدالله بن عمر رسيد.

پس از آن عبيدالله بن عمر به منبر رفت و خطبه اي در پند و نصيحت به مواعظه حاضران پرداخت، چون به قضيه علي عليه السلام و عثمان رسيد، سکوت کرد و آنچه از او خواسته شد، سخني به ميان نياورد و از منبر فرود آمد.

معاويه گفت: چرا از سخن گفتن در قتل عثمان به وسيله علي عليه السلام امتناع کردي؟

عبيدالله گفت: چگونه گواهي دروغ دهم درباره کسي که عثمان را نکشته است؛ چون يقين دارم علي عليه السلام به عثمان آزاري نرساند.

معاويه دلتنگ شد و او را از کنار خود راند.



صفحه 102.