گفت و گوي معاويه با عمروعاص











گفت و گوي معاويه با عمروعاص



پس معاويه، عمروعاص را طلبيد و درباره جواب دادن به جرير بن عبدالله

[صفحه 96]

مشورت کرد.

عمرو گفت: بيعت نکردن با علي عليه السلام کاري بس خطرناک و گناهي بزرگ است. دشمني با علي عليه السلام دشمني با پيامبر صلي الله عليه و آله و دشمني با پيامبر دشمني با پروردگار است. و چون تو را اعتقاد بر اين است که علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت نکني، راي من اينست شرحبيل بن سمط الکندي را که از رؤسا و اشراف اهل شام است به حضور طلبي، و به او بگوي که علي بن ابي طالب عثمان را کشته و قصد دارد فتنه و آشوب به پا کند، و جرير بن عبدالله را نزد ما فرستاده تا از ما بيعت بگيرد، و ما منتظر رأي و نظر تو هستيم که مصلحت چه مي بيني. آيا با علي عليه السلام بيعت کنيم يا با او مقابله کنيم.

و قبل از اين که او حاضر شود، چند نفر از اشراف را دعوت کن تا در پيش او گواهي دهند، علي بن ابي طالب عثمان را کشته است. البته گواهان از معتمدان او باشند تا گواهي آنان در دل او جاي گيرد.

معاويه رأي عمروعاص را پسنديد از يک طرف به شرحبيل نامه نوشت تا به نزد او آيد، و از طرف ديگر کساني که با علي عليه السلام عداوت و دشمني داشتند، مثل يزيد بن انس، بُسر بن ارطاة، حمزة بن مالک، حابس بن سعد طائي، ابوالاعور سلمي و ده نفر ديگر را گفت براي شرحبيل گواهي دهند، عثمان را علي بن ابي طالب عليه السلام کشته است.

شرحبيل در حمص بود وقتي نامه معاويه را خواند به نزد عبدالرحمن بن غنم ازدي رفت، اين عبدالرحمن مردي فقيه و عالم و پارسا بود، با او مشورت کرد آيا به نزد معاويه برود يا نه.؟

عبدالرحمن گفت: اي شرحبيل! تو مردي بزرگ از اخيار قبيله کنده هستي، در افواه و عوام و الناس انداخته اند که علي بن ابي طالب عليه السلام، عثمان را کشته است، اگر اين سخني درست بود، هرگز مهاجر و انصار و اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله با او بيعت نمي کردند. معاويه مي خواهد تو را بفريبد و از دين داري تو براي کسب دنياي خويش بهره بگيرد، کما اين که با عمروعاص همين گونه معامله کرد.

اگر دنيا و آخرت را طالبي به سوي علي بن ابي طالب بشتاب تا هم نام نيکو و

[صفحه 97]

هم ثواب آخرت يابي.

شرحبيل گفت: اي عبدالرحمن! هر چه گفتي از روي صدق و نيکي بود، اما دوست دارم کلام معاويه را هم استماع کنم تا ببينم چه مي گويد آن گاه تصميم خود را بگيرم. سپس به جانب شام روانه شد و به نزد معاويه رسيد. معاويه او را گرامي داشت و در کنار خويش نشانيد و گفت:

علي بن ابي طالب جرير بن عبدالله را نزد ما فرستاده و نامه نوشته و مرا به بيعت خويش خوانده است، گرچه علي بن ابي طالب مردي بزرگ، فاضل و بزرگواري است، اما عثمان بن عفان خليفه وقت را کشته است. هنوز جواب نامه علي عليه السلام را نداده ام و منتظر ماندم تا رأي نظر تو را که مردي بزرگ و از رؤ ساي قبيله کنده هستي بدانم مصلحت در چه مي بيني؟ هر کاري را مصلحت بداني همان را عمل کنيم.

شرحبيل گفت: سخنان تو را شنيدم و به مقصود تو پي بردم، يک شب مهلت ده تا از ديگران در اين بار تحقيق کنم، اگر دو نفر از بزرگان و سادات شام در پيش من گواهي دهند که علي بن ابي طالب عثمان را کشته است، برايم يقين حاصل مي شود که راست مي گويي، آن گاه با همه خويشان و اقربا و دوستانم در رکاب تو با علي عليه السلام جنگ مي کنيم.

روز ديگر معاويه آن گواهان دروغين که کينه علي عليه السلام را در دل داشتند، مخفيانه به نزد شرحبيل فرستاد تا در پيش او گواهي دادند، شرحبيل به نزد معاويه آمد و گفت:

به سبب گواهي بزرگان و معتمدان يقين پيدا کردم که علي عليه السلام عثمان را مظلومانه کشت. اي معاويه! به خدا سوگند اگر با علي بن ابي طالب عليه السلام بيعت کرده بودي تو را از شام اخراج مي کرديم. عبدالله بن جرير به به کوفه باز گردان. به خدا سوگند، مجازات علي عليه السلام جز شمشير چيز ديگري نيست.

شرحبيل خواهر زاده اي داشت، وقتي رأي و نظرش را شنيد او را مذمت کرد معاويه چون از سخنان خواهر زاده شرحبيل آگاهي يافت، قصد جان او را کرد، آن مرد از شام فرار کرده به نزد اميرالمؤمنين علي عليه السلام رفت و همه اخبار و حيله هاي معاويه را

[صفحه 98]

براي: حضرت آشکار ساخت، علي عليه السلام او را گرامي داشت و در رديف ملازمان و همراهان خويش قرار داد.

شرحبيل به نزد عبدالله رفت و گفت:

اي جرير! عجب کاري در پيش روي ما قرار دادي و ما را در شبه افکندي، مي خواستي ما را در دهان شير اندازي، و مي خواهي شام را با عراق در آميزي و مشوش و آشفته گرداني و هرگز گمان نمي کردم علي بن ابي طالب عليه السلام به کشتن عثمان اقدام کرده باشد تا اين که بر من آشکار شد که علي عليه السلام عثمان را کشته است.

جرير از گفتار او خنديد و گفت:

اين که گفتي کاري عجيب سخت در پيش روي شما قرار دادم اگر چنين بود مهاجر و انصار رسول خدا صلي الله عليه و آله بر آن اتحاد و اتفاق نمي کردند و بر عليه طلحه و زبير نمي جنگيدند و اين که گفتي، شام و عراق را به هم مي آميزم، اگر اختلاط عراق و شام بر حق استوار باشد بهتر از آن دو در باطل است.

اما اينکه مي گويي اميرالمؤمنين علي عليه السلام عمان را کشت، به خدا سوگند اين سخن باطل و تهمتي آشکار است که بدون آگاهي بدان اطلاع پيدا کردي، و در روز قيامت بايد پاسخگو باشي، از خدا بترس، و براي مال و جاه دنيا، آخرت را از دست مده.

شرحبيل با عصبانيت و خشم از نزد جرير خارج شد، به مجلس معاويه وارد شد، و به معاويه گفت:

ما باور کرده بوديم که تو نماينده، نايب و پسر عم اميرالمومنين عثمان هستي. اگر از مرداني هستي که با علي عليه السلام به نبرد و جنگ بپردازي تا خون عثمان را از علي عليه السلام باز ستانيم ولي اگر در اين کار اهمال و غفلت روا داري، تو را عزل و کسي ديگر را به جاي تو انتخاب مي کنيم، سپس با علي عليه السلام تا آخرين نفر محاربه و جنگ مي کنيم.

معاويه گفت: من يکي از شما هستم با هر کسي بجنگيد مي جنگم و با هر کسي صلح کنيد صلح مي کنم.

پس معاويه! جرير بن عبدالله را به حضور خواند و گفت:

سخن اهل شام را شنيده اي و به نيات و احوال آنان واقف شدي، برخيز و نزد

[صفحه 99]

علي بن ابي طالب عليه السلام برو و آنچه را ديدي باز گو.

جرير بن عبدالله بعد از اينکه صد و بيست روز در شام نزد معاويه اقامت کرده بود به خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام رسيد و آنچه ميان او و معاويه و ديگران اتفاق افتاده بود شرح داد.

مالک اشتر گفت: اي اميرالمومنين! اگر به جاي جرير مرا نزد معاويه مي فرستادي بهتر بود، اين سست اراده چهار ماه در شام توقف کرد و فرصت را ضايع کرد.

جرير گفت: به خدا سوگند اگر به جاي من رفته بودي، همان روز اول تو را مي کشتند چون آنان تو را از جمله کشندگان عثمان مي دانند.

سپس رو کرد به اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: شاميان هر روز بر مالک اشتر، عمار ياسر، حکيم بن جبل و مکشوح مردادي دسترسي پيدا کنند آنان را مي کشند.

مالک اشتر گفت: اي جرير! از اين سخنهاي کودکانه دست بردار، به خدا سوگند اگر جاي تو بودم اين مأموريت را به وجه نيکو به پايان مي بردم و معاويه و اطرافيانش را وادار مي کردم تا جواب نامه اميرالمومنين عليه السلام را زودتر بدهند نه مثل تو چهار ماه روزگار سپري کردي و فرصت را ضايع نمودي.



صفحه 96، 97، 98، 99.