دشمني وليد بن عقبه با علي











دشمني وليد بن عقبه با علي



وليد از دشمنان سرسخت اميرالمومنين علي عليه السلام بود و سبب دشمني آن ملعون اين بود که او والي شهر کوفه بود و نماز صبح به امامت او خوانده مي شد، يک بار به جاي دو رکعت نماز صبح، چهار رکعت خواند و معلوم شد او خمر خورده و با حالت مستي نماز گزارده است، لذا عثمان بن عفان با مشورت اميرالمومنين علي عليه السلام بر وليد بن عقبه حد جاري کرد.

همچنين ذکر کرده اند که در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله روزي وليد از روي تعرض و دهن کجي به علي عليه السلام گفت: انا احد منک سنانا، واسلط منک لسنانا، و املاء منک للکتيبة حشوا.

يعني نيزه من از نيزه تو تيزتر، فصاحت من از تو بيشتر، و قوت من از تو افزون تر است.

علي عليه السلام فرمود: خاموش باش اي فاسق! وليد از سخن علي عليه السلام دلتنگ و به رسول خدا شکايت کرد.

جبرئيل اين آيه را آورد: «افمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا لايستوون»[1] .

آيه در شأن اميرالمؤمنين علي عليه السلام نازل شده آن حضرت را مؤمن خواند و وليد را فاسق دانسته است که هرگز با يکديگر يکسان نيستند. از آن زمان وليد کينه اميرالمؤمنين علي عليه السلام را در دل گرفت و منتظر فرصت بود تا کاري بر ضد علي عليه السلام انجام دهد.

لذا چون شنيد که معاويه عزم مخالفت و مخاصمت با علي عليه السلام را دارد و نامه او را بي جواب گذاشته است بسيار خوشحال شد، او در اشعاري معاويه بن صخرا را تحريض و تحريک به مخالفت با اميرالمومنين عليه السلام کرد، و آن اشعار را به نزد او فرستاد.

معاويه با خواندن شعر وليد، بسيار شاد و مسرور شد، بعد از آن کاغذي خواست و در جواب نامه علي عليه السلام فقط نوشت بسم الله الرحمن الرحيم و هيچ چيز ديگر روي

[صفحه 81]

کاغذ ننوشت. سپس مردي از قبيله عبس را که بسيار بي حيا و هتاک و چرب زبان بود انتخاب تا به کوفه رود و کاغذ را به اميرالمؤمنين علي عليه السلام برساند.

آن مرد در کوفه به مجلس اميرالمومنين عليه السلام که مهاجر و انصار گرد او نشسته بودند وارد شد و گفت: من فرستاده معاويه ام، و از شام آمده ام، در شام پنجاه هزار پير و جوان زير پيراهن خون آلود عثمان اشک و غم و حسرت مي ريزند و محاسن تر مي کنند، آنان شمشير کشيده با خداوند عهد کرده که تا از قاتلان عثمان انتقام نگيرند آرام ننشينند و شمشير در غلاف نبرند. پدران، فرزندان را به خونخواهي عثمان وصيت مي کنند، شيطان را لعنت مي کردند ولي اکنون بر قاتلين عثمان لعنت مي فرستند.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام پرسيد: چه کسي را کشنده عثمان مي دانند؟

گفت: تو را متهم مي کنند که عثمان را کشته اي.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: واي بر تو! چرا من قاتل عثمان باشم؟

در آن هنگام جمعي از ياران علي عليه السلام شمشير کشيدند تا فرستاده معاويه را بکشند. اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: دست نگه داريد بر او آسيبي نرسانيد ولي نامه او را از او بگيريد.

علي عليه السلام چون نامه را گشود، غير از بسم الله الرحمن الرحيم چيز ديگري مشاهده نکرد. دانست که معاويه عزم جنگ دارد و به هيچ وجه به موافقت و متابعت راضي نخواهد شد.

پس اميرالمؤمنين فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم حسبي الله و نعم الوکيل.

فرستاده معاويه با دين ملاطفت و نرمي از علي عليه السلام برخاست و در مقابل علي عليه السلام ايستاد و گفت: يا اميرالمومنين! به دليل اخباري که در شام شنيده بودم مغبوض ترين شخص نزد من بودي، و کينه تو را در دل داشتم اما چون به حضورت آمدم و از نزديک سخنان مبارک تو را شنيدم، حسن رفتار و کمال حلم تو را ديدم، فهميدم که اهل شام بر ضلالت و و گمراهي اند و اميرالمؤمنين علي عليه السلام بر هدايت صراط مستقيم است.

به خدا سوگند هرگز تو را ترک نمي کنم تا در رکاب تو بميرم.

[صفحه 82]

سپس عبسي در ضلالت معاويه و حقانيت اميرالمؤمنين علي عليه السلام اشعاري چند سروده و براي معاويه فرستاد، وقتي معاويه آن اشعار را خواند تعجب کرد و گفت: قاتله الله، کاش او را نمي فرستادم، چون او مردي سخت فصيح است، مردم را بر ضد ما تبليغ و تحريض خواهد کرد.



صفحه 81، 82.





  1. سجده، آيه 18، به تفسير قرطبي105:14 هم مراجعه شود.