حركت اميرالمؤمنين علي به سوي كوفه











حرکت اميرالمؤمنين علي به سوي کوفه



احمد بن اعثم کوفي مي گويد آنچه از اخبار مختلف شنيدم، و چيزي که بين همه راويان يکسان است اين است که اميرالمؤمنين علي عليه السلام وقتي از جنگ جمل و شرارت اهل بصره رهايي يافت، منبري گذاشت و خطبه اي از آخر الزمان ذکر کرد در پايان خطبه، عمار ياسر و مالک اشتر و معارف صحافه به عنوان مشورت از حضرت سؤال کردند اميرالمؤمنين علي عليه السلام قصد عزيمت به کدام جانب را دارد تا ما نيز مهيا شويم و در رکاب باشيم.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمود: در اين زمان صلاح بر اين است به جانب کوفه رويم، تا بعد مصلحت چه باشد.

لذا علي عليه السلام به اتفاق تمامي لشکر در روز دوشنبه، شانزدهم ماه رجب سال36 هجري به سوي کوفه حرکت کرد. البته اشراف و اعيان صحافه نيز او را همراهي مي کردند. چون به کوفه رسيدند، اهالي کوفه از خاص و عام و از و شريف به استقبال خليفه رسول خدا صلي الله عليه و آله آمدند و به ايشان تهنيت گفتند. آن گاه دارالاماره را براي سکونت حضرت خالي کردند؟

اما حضرت فرمود: من به دارالاماره کاري ندارم. و جاي استقرار ما در رحبة خواهد بود. پس در رحبة فرود آمدند.

پس اميرالمؤمنين علي عليه السلام وارد مسجد جامع کوفه شد، بر منبر نشست و اين خطبه

[صفحه 76]

را ايراد فرمود:

الحمدلله الذي نصر وليه و خذل عدوه واعز الصادق المحق و اذل الناکث المبطل الا و ان اخوف ما اخاف عليکم، اتباع الهوي و طول الامل، فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسي الاخره...[1] .

حمد و سپاس خداي را که دوستان را منصور و دشمنان را مخذول و مقهور ساخت، شمر خدا را که صادق را عزيز و کاذب و ناکث را ذليل کرد، براي شما مسلمانان از دو چيز بيمناکم، از متابعت هواي نفس و آرزوهاي طولاني؛ دنيا گذرنده است و آخرت پاينده، دنيا فاني است و آخرت باقي، بکوشيد تا بندگان دنيا نباشيد، بلکه فرزندان آخرت باشيد، امروز از بهر فردا بکوشيد، آخرت را به دنيا نفروشيد. اي اهل کوفه فرمان خدا را اطاعت کنيد. اطاعت رسول خدا اهل بيعت نبي صلي الله عليه و آله را فراموش نکنيد، اهل بيعت نبي سزاوارتر به اطاعت از باغيان[2] هستند، اهل بغي از هدايت و ديانت بدورند، آنان که در دنيا وبال گناه خويش را ديدند و در آخرت آتش دوزخ را مي چشند. جماعتي از اهل کوفه در اين جنگ به نصرت و ياري من نيامدند و در خانه هاي خويش نشستند، با آنان مجالست نکنيد و با آنان سخن نگوييد، تا عذر خود را بگويند و رضاي ما را بجويند.

مالک بن حبيب اليربوعي برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين! اگر اجازه دهي و دستور فرمايي، آنان را بکشيم.

اميرالمؤمنين علي فرمود: اي مالک! در مجازات نبايد تعدي و ظلم روا داشت، آنان را بايد تنبيه کنيد نه اينکه بکشيد.

من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا فلا يسرف في القتل انه کان منصورا[3] .

ابوبردة بن عوف که در جنگ جمل به ياري علي عليه السلام نرفت، از ميان جمعيت برخاست و پرسيد، اي اميرالمومنين! کساني را که در جنگ جمل گرداگرد شتر عايشه بودند چرا کشتند؟

[صفحه 77]

اميرالمومنين عليه السلام گفت:

آنان را بدان سبب کشتم که عده اي از شيطان و عمال مرا کشته بودند، چون به انجام رسيدم، تقاضا کردم قاتلين شيطان را تحويل دهيد تا قصاص کنم، نه تنها اجابت نکردند، بلکه به جنگ و جدال با ما پرداختند در حالي که بر گردن آنان حق بيعت داشتم، و خون هزار نفر از شيعيان مرا بي گناه ريختند. آيا باز هم شک داري.؟

ابوبردة گفت: تا به حال در حقانيت تو شک داشتم، اما چون بيان فرمودي، برايم روشن شد که آن قوم بر باطل و اميرالمؤمنين عليه السلام بر صواب است. آن حضرت بعد از ايراد خطبه در منزل جعدة بن هبيرة رفت در آن جا، سليمان بن صرد خزاعي به نزد اميرالمومنين عليه السلام آمد، حضرت او را از اينکه در جنگ جمل به ياري او شرکت نکرد مذمت نمود. سليمان خطاي خود را پذيرفت اما تعهد کرد که بعد از اين تخلف روا ندارد.

بعد از آن کساني از معارف کوفه که در جنگ جمل تخلف کردند به نزد علي عليه السلام شرفياب مي شدند و سلام مي گفتند و حضرت بعضي از آنان را به گرمي مي پذيرفت و بعضي را بازخواست مي کرد، تا روز جمعه وارد مسجد جامع شد و نماز جماعت گزارد، سپس عمال و فرمانداراني را به شهرهايي که در تسلط او بودند، مانند عراق، ماهان، جبال خراسان نصب کرد.



صفحه 76، 77.





  1. خطبه 42، نهج البلاغه.
  2. اهل بغني و طغيان.
  3. اسراء: 33.