اضطراب عايشه











اضطراب عايشه



اميرالمؤمنين علي عليه السلام روز بعد فرزندش حسن عليه السلام را نزد عايشه فرستاد، حسن عليه السلام به عايشه گفت: اميرالمؤمنين علي عليه السلام به خدايي که همه جان ها در دست اوست، سوگند ياد کرده که اگر همين ساعت کوچ نکني و به مدينه باز نگردي، سخني را که در حق توست و خود مي داني، مي گويد.

عايشه چون از حسن عليه السلام اين سخن را شنيد، بلافاصله برخاست و گفت:

بشتابيد شتر مرا بياوريد تا به جانب مدينه حرکت کنم. زني از قهاليه در آنجا حاضر بود گفت: اي ام المومنين! قبل از اين عبدالله بن عباس آمد، هر سخني گفت، جوابي سخت به او دادي، و او با ناراحتي خشم از نزد شما خارج شد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام شخصا به نزد تو آمد و کلماتي چند رد و بدل گرديد و تو نپذيرفتي و چندان مضطرب نشدي که سخن اين جوان را شنيدي.

عايشه گفت: آنچه مرا مضطرب و نگران کرد.

اولا- اين جوان فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله است، و هر کسي دوست دارد به سيماي نوراني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سياهي چشم او نگاه کند به صورت و سياهي چشم اين جوان نظاره کند.

[صفحه 70]

ثانيا- آنچه علي عليه السلام پيغام داد، رمزي است که از لسان حسن عليه السلام پيغام فرستاد و به ناچار بايد حرکت کنم. آن زن عايشه را سوگند داد، تا رمز پيغام را بيان کند.

عايشه گفت: در جنگي من جماعتي از زنان رسول خدا صلي الله عليه و آله حاضر بوديم بر سر غنيمت هاي جنگي علي عليه السلام را ملامت کرديم و او را رنجانديم رسول خدا صلي الله عليه و آله دلتنگ گرديد، و علي عليه السلام آيه عسي ربه ان طلقکن ان يبدله ازواجا خيرا منکن[1] را تلاوت کرد بار ديگر سخناهاي درشت به علي عليه السلام گفتيم، رسول خدا صلي الله عليه و آله خشمگين شد رو به علي عليه السلام کرد و فرمود، يا علي! اختيار طلاق اين زنان را به دست تو مي دهم هر کدام را طلاق دهي، براي هميشه مطلقه باشند، و براي علي عليه السلام زمان طلاق مشخص نکرد که در حيات مصطفي صلي الله عليه و آله است يا بعد از وفاتش، از آن ترسم که اگر پيغام علي عليه السلام را گوش ندهم، مرا طلاق دهد و آن گاه از آن مصطفي نباشم. بدين سبب بي درنگ به سوي مدينه حرکت مي کنم.



صفحه 70.





  1. تحريم: 5.