وحدت رواني (فردي)















وحدت رواني (فردي)



پاره اي از روان شناسان بر اين باور هستند که بسياري از شخصيتها فاقد تماميت بوده و گويي تکه و پاره شده اند و غالبا مردم از قسمتهايي از خود، به جاي کل خود آگاهي دارند.[1] .

روان درماني گشتالت، روشي است براي درمان اينگونه بيماران که به وحدت کامل دروني نرسيده اند. از طريق گشتالت درماني، خلاءها و شکافهاي موجود در زندگي فرد (امور ناتمام) شناخته و به فرد کمک مي شود تا چگونگي پر کردن اين شکافها را بياموزد و در ايجاد وحدت و کليت، در زندگي اش توفيق حاصل کند و اين دو خصوصيت در سايه ي افزايش آگاهي، تمرکز و قبول مسئوليت شخصي حاصل مي شود[2] .

پرلز روان شناس مشهور افريقاي جنوبي، انسان را موجودي کل، وحدت يافته، خود نظم، کل نگر و وابسته به محيط و تجربه گر مي انگارد که شخصيتي با ابعاد اجتماعي، رواني، جسماني و روحي دارد. او در تعريف اضطراب مي گويد:

اضطراب انسان زاييده ي شکاف ميان حال و آينده است و انسان بدان دليل مضطرب مي شود که وضعيت موجود را رها مي کند و درباره ي آينده و

[صفحه 8]

نقشهاي احتمالي اش به تفکر مي پردازد. هدف درمان فرد مضطرب و مراحل آن عبارتند از: الف) شناخت شکافها و خلاءهاي موجود در زندگي بيمار، ب) پرکردن شکافها از راه تماس، آگاهي و تجربه، ج) در نهايت ايجاد تعادل و وحدت و تحقق نفس.[3] .

بنابراين از نظر روان شناختي، افرادي که از نظر روحي داراي شکاف و خلاء هستن دو به يک تعادل مطلوب و وحدت و انسجام دروني نرسيده ان بيمار محسوب مي شوند و به يقين افراد بيمار، هرگز نمي توانند ارکان سازنده ي يک جامعه ي سالم باشند و براي رسيدن به يک جامعه ي منسجم و وحدت يافته و سالم بايد زمينه ي سلامت رواني و وحدت و انسجام دروني افراد ايجاد شود.

روان درمانگران، امروزه کمک به کامل شدن انسان مي کنند. آنها کمک مي کنند که شخص از قسمتهاي تکه تکه شده ي خود آگاه شود، آن را قبول نمايد و سپس احياء و متحد کند. اين اتحاد به شخص در انتقال از وابستگي به خودکفايي و نيز در انتقال از پشتيباني تحکم آميز بروني به پشتيباني قابل اعتماد دروني کمک مي کند. داشتن پشتيباني دروني به اين معني است که شخص قادر به ايستادن بر روي دو پاي خويش مي باشد.[4] .

براي ايجاد وحدت و انسجام دروني بايد در افراد جامعه، نگرشهاي عالي و اعتقادي عميق ايجاد کرد. کارشناسان علوم تربيتي به نقش اعتقادات در ايجاد وحدت دروني و نهايتا تربيت نسل نو اهميت زيادي مي دهند. پاره اي از علماي تربيتي مي نويسند:

خلاء دروني، چند پارچگي روحي، خستگي و کسالت و فشار عاطفي که بر اثر سرکوب کردن نياز به اعتقادات به وجود مي آيد موجب بروز حالت ناخوشايند روحي مي شود.[5] .

[صفحه 9]

بنابراين براي ايجاد وحدت و يکپارچگي دروني، بايد به اعتقادات عميق و مفاهيم و مباني ديني روي آورد. اگر جوان امروز از نظر اعتقادي و باورداشتهاي ديني تامين شود، هرگز دچار بحرانهاي متعدد نخواهد شد. حضرت امير (ع) در خصوص وحدت دروني مي فرمايد:

سپس مواظب باشيد که اخلاق نيکو را در هم نشکنيد و به رفتار ناپسند مبدل نسازيد. زبان و دل را هم آهنگ کنيد. مرد بايد زبانش را حفظ کند.[6] .

پس از توصيه به ايجاد هم آهنگي و وحدت بين قلب و زبان که نقش مهمي در تکامل رواني دارد، حضرت به هم آهنگي بين عمل و علم پرداخته و مي فرمايد:

العلم مقرون بالعمل.[7] (علم و عمل پيوندي نزديک دارند.)

البته در ديگر سخنان حضرت امير (ع) توصيه به ايجاد يکپارچگي و هم آهنگي بين اعضا و جوارح و توانايي ها و نبردهاي انساني وجود دارد که براي پرداختن به آنها، سالها وقت و درياها مرکب لازم است.

امروزه روانشناسان براي تحقق وحدت دروني و يکپارچگي شخصيت انسان، الگوهايي را ارائه کرده اند که به نظر مي رسد براي تبيين بهتر بحث اگر برخي از آنها را مورد بررسي قرار دهيم مناسب است.

کارل گوستاو يونگ (1965 -1875)، روانشناسان مشهور سويسي، در الگوي شخصيت سالم، از «انسان فرديت يافته» سخن مي گويد. به نظر او روان نژندي همگاني عصر امروز پيامد مستقيم نداشتن ارتباط معنوي با گذشته است و اين بيماري گسستن و گسيختگي است و تنها يک چاره دارد و آن تجربه ي ارتباط با نيروهاي ناهشيار شخصيت افراد است. در مورد نظر يونگ مي نويسند:

فرآيندي که موجب يکپارچگي شخصيت انسان مي شود، «فرديت يافتن» يا تحقق خود است. اين فرآيند «خود شدن»، فرآيندي طبيعي است.در واقع

[صفحه 10]

گرايش چنان نيرومند است که يونگ آن را غريزه مي داند. با اين حال در راه فرديت يافتن، موانع بسيار موجود است و يونگ نسبت به اينکه همه بتوانند به آن دست يابند خوش بين نبود. کساني که بتوانند به نهايت خود شدن برسند به، ادراک، بلوغ، سلامت روان، تماميت و انسان کامل شدن مي رسند.[8] .

الگوي کامل يافته ي شخصيت انسان، در مباني و متون ديني ما به وضوح يافت مي شود و با اندک تاملي مي توان نقش وحدت رواني را در تکامل شخصيت انساني از آيات و روايات دريافت.

شهيد مطهري، متفکر و انديشمند برجسته ي عصر ما، انسان کامل را با توجه به رشد هماهنگ تعريف کرده مي گويد:

انسان کامل آن انساني است که همه ي ارزشهاي انساني اش با هم رشد کنند، هيچ کدام بي رشد نمانند و همه هماهنگ يکديگر رشد کنند و رشدشان به حد اعلا برسد که اگر چنين شد آنگاه مي شود «انسان کامل».[9] .

در واقع از نظر اين متفکر شهيد، انسانها داراي ابعاد و زواياي گوناگوني هستند که در زمينه ي ارزشها قابليت رشد و توسعه در آنها وجود دارد. بعد عبادي، اخلاقي، سياسي، اجتماعي و علم و عمل و... از ابعاد گوناگون بشر است که اگر يک يا چند مو رد به گونه اي برجسته رشد کند و موارد ديگر راکد بماند باعث عدم هماهنگي اهداف و توانش و در نتيجه شخصيت فرد خواهد شد. از اين رو، متحد و هماهنگ ساختن اين ابعاد از ا و شخصيتي سالم و کامل خواهد ساخت. براي مثال عبادت، يک ارزش انساني قابل تاکيد از سوي اسلام است ولي اگر فرد فقط درصدد تعالي بخشيدن به اين ارزش باشد جامعه به سويي حرکت مي کند که اسلام مي شود فقط عبادت کردن، به مسجد رفتن و...، يعني جامعه به حد افراطي در اين مورد حرکت مي کند و ارزشهاي ديگر آن مسخ

[صفحه 11]

مي شود و اين اختلال رواني و در نتيجه اجتماعي در طول تاريخ وجود داشته است. شهيد مطهري مي نويسد:

انسان بايد انديشه هاي مختلفي را در خودش رشد دهد، همه را هم هماهنگي رشد دهد. علي (ع) انسان کامل است. به اين جهت انسان کامل است که همه ي ارزشهاي انساني در او رشد کرده و به حد اعلاي رشد رسيده و هماهنگ رشد کرده است.[10] .

بنابراين انسانهايي که در درون به وحدت و هماهنگي مي رسند، به کمال انساني رسيده اند و چنين انسانهاي کاملي به يقين مي توانند برنامه ريز و سازمان دهنده ي يک جامعه ي سالم و پيشرفته باشند. در پژوهشي که با همکاري بيش از 40 دانشگاه و در 100 کشور جهان در مدت 25 سال صورت گرفته شده است نتايج جالبي در مورد خوشبختي و مبارزه با افسردگي و اضطراب مطرح شده است. «بنابراين پژوهش، اگر انسان کاري انجام دهد که بالاتر يا پايين تر از توانايي او باشد دچار اضطراب و افسردگي مي شود و براي رفع اين دو بيماري و اختلال رواني بايد هدف و کار، با نيرو و توانايي افراد هماهنگي داشته باشد و بين برنامه ها وحدت و انسجام ايجاد شود.»[11] .


صفحه 8، 9، 10، 11.








  1. فردريک اس پرلز (1970 -1893) روان شناس افريقايي و موسس و نشرکننده ي گشتالت درماني.
  2. نظريه هاي مشاوره و روان درماني، عبدالله شفيع آبادي و غلامرضا ناصري، ص 192.
  3. همان، ص 213.
  4. براي موفقيت و خوشبختي آفريده شده ايم، دکتر موريل جيمز و دورتي جنگوارد، ترجمه ي دکتر حسن قاسم زاده، ص 30.
  5. نقش تعليم و تربيت در جهان امروز، و لگانگ برزينکا، مهرآفاق بابيوردي، ص 145.
  6. نهج البلاغه، خطبه ي 19 و 176.
  7. همان، حکمت 366.
  8. روانشناسي کمال (الگوهاي شخصيت کامل)، دو آن شولتس، ترجمه ي گيتي خوشدل، ص 158.
  9. انسان کامل، شهيد مطهري (ره)، ص 28.
  10. همان، ص 30.
  11. برگرفته از سخنراني دکتر هلاگويي در انجمن روانشناسي کمال(1998).