آفت زدگي ياران پيامبر











آفت زدگي ياران پيامبر



آفت ها در برخي از نهضت ها تا آنجا پيش رفته اند که رهبران قيام ها و حرکت هاي انقلابي را ار پاي در آوردند با اهداف انقلابي بيگانه ساختند و به وابستگي و سازش کشاندند که حرکتي بر ضدّ حرکت تکاملي خود برگزيدند و به نابودي انقلاب خود همّت کردند.

اگر علل سقوطها و علل سير ارتجاعي رهبران ملت ها بدرستي ارزيابي شود اين حقيقت ثابت مي شود که «آفت ها» نقش فراواني در دگرگوني ها و مسخ ارزشها دارند که:

برخي از ياران و اصحاب پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم دست از اسلام ناب بردارند و به خط نفاق و دوروئي پناه ببرند.

امام علي عليه السلام اين واقعيّت تلخ را اينگونه توضيح مي دهند که:

فَلَقَدْ کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله، وَإِنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَي الْآبَاءِ وَالْأَبْنَاءِ وَالْإِخْوَانِ وَالْقَرَابَاتِ، فَمَا نَزْدَادُ عَلَي کُلِّ مُصِيبَةٍ وَشِدَّةٍ إِلَّا إِيمَاناً، وَمُضِيّاً عَلَي الْحَقِّ، وَتَسْلِيماً لِلْأَمْرِ، وَصَبْراً عَلَي مَضَضِ الْجِرَاحِ.

وَلکِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ عَلَي مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَالْإِعْوِجَاجِ، وَالشُّبْهَةِ وَالتَّأْوِيلِ. فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا، وَنَتَدَانَي بِهَا إِلَي الْبَقِيَّةِ فِيَما بَيْنَنَا، رَغِبْنَا فِيهَا، وَأَمْسَکْنَا عَمَّا سِوَاهَا.

«ما با پيامبر صلي الله عليه وآله بوديم، و همانا جنگ و کشتار گرداگرد پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندان ما دور مي زد، امّا از وارد شدن هر مصيبت و شدّتي جز بر ايمان خود نمي افزوديم، و بيشتر در پيمودن راه حق، و تسليم بودن برابر اوامر الهي، و شکيبايي بر درد جراحت هاي سوزان، مصمّم مي شديم.

امّا امروز با پيدايش زنگارها در دين، کژي ها و نفوذ شبهه ها در افکار، تفسير و تأويل دروغين در دين، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين کشانده شديم، پس هرگاه احساس کنيم چيزي باعث وحدت ماست و به وسيله آن با يکديگر نزديک مي شويم، و شکافها را پُر و باقيمانده پيوندها را محکم مي کنيم، به آن تمايل نشان مي دهيم، آن را گرفته و ديگر راه را ترک مي گوييم.»[1] .

و بعضي از ياران مجاهد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام که در جَمَل و صفّين نيز حماسه آفريدند، به صف دشمنان و مخالفان امام بپيوندند و براي کشتن آنحضرت هم قسم و هم داستان گردند.

ابن مُلجم مرادي از نمايندگان مردم يَمَن بود که به مدينه آمد و با امام علي عليه السلام بيعت کرد، و چون مريض شد يک هفته در منزل آنحضرت پذرائي شد و با گرفتن هزينه سفر و اسب سواري و تشکّر فراوان با امام علي عليه السلام خداحافظي کرد،

چه کسي باور مي کرد که او قاتل امام باشد؟

شمر بن دوالجوشن از فرماندهان لشگرهاي امام علي عليه السلام در جنگ صفّين بود، جنگ کرد، و زخمي شد.

امّا سرانجام جذب خوارج و منافقان زمان شد و در صحراي کربلا به انواع جنابت ها آلوده گرديد.

و در تداوم سير تاريخ در نهضت هاي اسلامي چهره هاي فراواني بودند که سرد شدند، ساکت شدند به انزوا گرائيدند و مجاهدت ها و افتخارات گذشته خود را ناديده انگاشتند.

امام علي عليه السلام نسبت به سعد وقّاص و ياران همراه او که دچار آفت زدگي شدند و گوشه گيري اختيار کردند و از ياري حقّ سَر باز زدند، فرمود:

يَا حَارِثُ، إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.

فقال الحارث: فإني أعتزل مع سعيد بن مالک و عبد اللَّه بن عمر، فقال عليه السلام:

إِنَّ سَعِيداً وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ، وَلَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ.









  1. خطبه 122 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، اسناد و مدارک اين خطبه به شرح زير است:

    1- کتاب احتجاج ج1 ص439: طبرسي (متوفاي 620 ه)

    2- کتاب معارف ج 2 ص 136: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

    3- منهاج البراعة ج 2 ص 27: راوندي (متوفاي 573 ه)

    4- شرح نهج البلاغه ج 7 ص 297: ابن ابي الحديد (متوفاي 656 ه)

    5- بحارالانوار ج33 ص368 ب23 ح600: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

    6- ارشاد القلوب ص 249: ديلمي (متوفاي 771 ه)

    7- ارشاد ج 1 ص 266: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

    8- وقعه صفين ص235 و520: نصر بن مزاحم (متوفاي 212ه)

    9- تذکرة الخواص ص109: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654ه)

    10- الغارات ج2 ص373: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283ه)

    11- تاريخ طبري ج3 ص85سنه37: طبري شافعي (متوفاي 310ه)

    12- بشارةالمصطفي ص141 ج3 ص158 و187: ابن عساکر شافعي (متوفاي 571ه)

    13- الاجتماع ج1 ص274: طبري شافعي (متوفاي 310ه)

    14- تاريخ دمشق ج3 ص185 وج3 ص187: ابن عساکر شافعي (متوفاي 571ه).