الغدير، شاهكارِ جاويدانِ اميني











الغدير، شاهکارِ جاويدانِ اميني



آثار مکتوب اميني، همه، ارجمند و خواندني است؛ اما، در آن ميان، الغدير کتابي ديگر است و اين دايرة المعارفِ سترگ را بايد «شاهکار» او، بلکه شاهکار بزرگ شيعه در عصر حاضر، شمرد. نگارش الغدير، تقريباً چهل سال از عمر اميني را به خود اختصاص داده[1] و براي نوشتن آن، ده هزار کتاب را، که بالغ بر چندين مجلد مي شده، از باي بسم اللَّه، تا تاي تَمت خوانده و به صد هزار کتاب، مکرر مراجعه داشته است.[2] .

الغدير، براي اميني، فراتر از يک کتاب بود؛ فلسفه زندگي بود. برخي وي را تشويق مي کردند، همچون سنت معمول فقيهان، به جاي نگارش الغدير، رساله عمليه (توضيح المسائل) بنويسد و او - با توجه به تأمين کامل اين نياز به دست فقهاي بزرگ عصر - مي فرمود: «رساله من، توضيح المسائل من و برنامه من، همين کتاب الغدير است!»[3] .

علامه براي تأليف الغدير، منابع موجود در کتابخانه هاي عمومي و خصوصي نجف اشرف را به دقت بررسي کرد و سپس براي تکميل تحقيقات خويش، به ايران، هند، سوريه و ترکيه سفر کرد و با تلاشي تحسين برانگيز و در عين حال حيرت آور، مصادر ماجراي غدير و مناقب آل اللَّه را در کتابخانه هاي مهم آن کشورها، مطالعه و احياناً استنساخ کرد.[4] .

وقتي به نگارش کتاب اشتغال داشت، به حدي در تفکر و مطالعه مستغرق مي شد که ساعت ها مي گذشت و هيچ احساس گرسنگي و تشنگي نمي کرد.[5] زماني که از سفر علمي و تحقيقي چندماهه اش به هندوستان بازگشت، از وي پرسيدند که هنگام اقامتتان در هند، با گرماي آن کشور چه مي کرديد؟ لختي تأمل کرد و سپس گفت: «عجب، اصلاً متوجه گرماي آن جا نشدم!»[6] فرزند ايشان نقل مي کند:

شب ها حدود ساعت نه و ده که مي شد، بچه ها گرسنه شان مي شد و احتياج به غذا داشتند. مرحوم علامه دستور فرموده بودند که «ناهار و شام بچه ها را به موقع بدهيد و منتظر حضور من بر سر سفره نباشيد»؛ لذا مادرم، شامِ بچه ها را مي داد و ما مي خوابيديم و ايشان در کتابخانه مشغول مطالعه بودند. مادرم غذا را در ظرفي، روي چراغ مي گذاشت که ايشان پس از مطالعه صرف کنند؛ ولي صبح که ما مي رفتيم، مي ديديم غذا به همان حالت روي چراغ مانده و از بين رفته است. اواخر عمر، ايشان به بيماري سرطان ستون فقرات مبتلا شدند. در سال 48 بنا بود مورد عمل جراحي قرارگيرند و مهره هاي آسيب ديده با مهره هاي پلاستيکي تعويض شوند. مرا از نجف طلبيدند و پزشکان گفتند: «مي خواهيم رضايت شما را براي عمل جراحي جلب کنيم.» من سؤال کردم: «تا چند درصد جاي اميدواري براي بهبود هست؟» دکتر گفت: «ممکن است تا ده درصد جاي اميد باشد و نود درصد وخامت پيدا مي کند.» گفتم: «من راضي ام که ايشان بماند و درد بکشد، ولي از دنيا نرود.» گفت: «چرا؟» گفتم: «وجود ايشان پربرکت و مغتنم است.»

با اين که مرض بر بدن ايشان کاملاً مسلط شده بود، من نديدم شکوه و گله اي نمايد. پيوسته مي گفت: «خدايا، تو را شکر! يا علي، مرا کمک کن!»[7] .

در سفر سوريه، روزانه هيجده ساعت کار مي کرد و مطلب مي نوشت. معمولاً افراد در تابستان براي استراحت به سفر مي روند و کم تر کار مي کنند؛ اما او، در سفر و حَضَر کار مي کرد. در سوريه، کليد کتابخانه ظاهريه (المکتبة الظاهريه) را به او داده بودند؛ صبح ها به آن جا مي رفت و تا غروب، يکسره کار مي کرد. در آن کشور، گذشته از عکس برداري بيش از پنجاه کتاب خطي، کتاب خطيِ منحصر به فردي را شخصاً در طول سه ماه، به خط خود استنساخ کرد، که اکنون در کتابخانه اميرالمؤمنين در نجف اشرف موجود است.[8] اين، حاکي از اهتمامِ شايانِ اميني به نُسَخ خطي و کهن است.







  1. اميني، محمدهادي، يادنامه علامه اميني، ضميمه روزنامه رسالت، ص 5.
  2. اميني، محمد، سيري درالغدير، ص 25 - 26.
  3. يادنامه علامه اميني، ص 5. از يکي از نزديکان علامه، جناب حاج ابوالحسن ابراهيمي (تاجر فرش در خيابان ولي عصر تهران) نيز شنيدم که مي گفت: «زماني نيز که رساله عمليه مرحوم آيت اللَّه سيد شهاب الدين مرعشي نجفي - مرجع دل آگاه و فرهنگ بان معاصر - از طبع در آمد و خبر آن به گوش اميني رسيد، به ايشان پيغام داد، نگارش رساله و پرداختن به شئون معمول مرجعيت، از ديگر فقيهان نيز بر مي آيد. بجا بود اين سنخ کارها وا مي گذاشتيد و يکسره به اموري همچون نگارش ملحقات احقاق الحق يا احياي متون و مآثر کهن شيعي مي پرداختيد که انجام آن، تنها از امثال حضرت عالي ساخته است....».
  4. اميني، محمد، سيري درالغدير، ص 7 - 8.
  5. يادنامه علامه اميني، ضميمه روزنامه رسالت.
  6. به نقل از آيت اللَّه خزعلي.
  7. نيز مي گويد: از دکتر پرسيدم: «چرا علامه اميني به اين بيماري دچار شد، در حالي که ايشان نه چاي مي خورد و نه سيگار و قليان مي کشيد و اهل هيچ گونه از اين قضايا نبود؟» دکتر گفت: «مرحوم اميني، چون هميشه روي زمين مي نشست و زياد خم مي شد، به اين بيماري مبتلا شده است.» (يادنامه علامه اميني، ص 5 ).
  8. ر.ک: آخوندي (داماد علامه) همان، ص 18 - 19.