الغدير و وحدت اسلامي











الغدير و وحدت اسلامي



اميني، الغدير را عامل اتحاد صفوف مسلمانان مي داند: الغديرُ يُوَحِّدُ الصُّفوفَ فِي الْمَلأِ الإِسلامي.[1] آيا الغدير - چنان که برخي پنداشته اند - منافيِ اتحاد اسلامي است؟

پاسخ به اين سؤال، بسته به تعريفي که از اتحاد اسلامي داشته باشيم، فرق مي کند. اگر مراد از اتحاد اسلامي، نفي «تشيع» و استهلاک آن در «تسنن»، يا احياناً تبديل آن دو به مذهبي جديد مثل وهابي گري باشد، الغدير، به شدت مخل چنين اتحادي است؛ اما اگر مراد از اتحاد اسلامي، معناي معقول آن باشد، الغدير، نه تنها مضر به وحدت نيست، بلکه راه وحدت کامل و حقيقي را نيز هموار مي سازد. وحدت راستين، يعني همبستگي و همکاريِ اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي، و نظاميِ مسلمين بر پايه مشترکات ديني خويش (خدا، قرآن، پيامبر و قبله واحد) عليه دشمن مشترک (استعمار) در اين وحدت، قصد نابوديِ يکي به نفع ديگري در کار نيست، و در عين حال، براي رسيدن به وحدت کامل و پايدار امت اسلام در عرصه هاي نظر و عمل، راه بر بحث و گفت وگوي آزاد و بي طرفانه علمي ميان دانشمندان فريقين، براي حل اختلافات فکري و اعتقادي باز است.

بديهي است، براي رسيدن به اتحاد، نخست بايد عوامل تفرقه و موانع اتحاد را از سر راه برداشت و به فريقين، شناختي صحيح از عقايد و افکارِ يکدگر بخشيد، و اين جز با بحث و مذاکره علمي بين دانشمندان ممکن نيست. تا وقتي که برخي از اهل سنت - به خطا و تحت تأثير القائات دشمنان - شيعيان را قائل به تحريف قرآن مي شمرند و مي پندارند که «شيعيان، علي (ع) را شايسته تر از پيامبر به رسالت دانسته، معتقدند که جبرئيل با آوردن وحي نزد پيامبر، به علي (ع) خيانت کرده است»، چگونه مي توان آنان را به اتحاد با شيعيان فراخواند؟ اتحاد بين يک وهابي که زيارت قبر پيامبر را شرک مي انگارد، با ساير مسلمين که از باب احترام به خود ايشان به قبر آن حضرت تبرک مي جويند، چگونه ممکن است و ايجاد زمينه اتحاد بين او و عامه مسلمين، جز بحث آزاد علمي و حق جويانه، چه راهي دارد؟

برداشتِ فِرَق و مذاهبِ اسلامي از متون ديني (کتاب خدا و سنت پيامبر) مختلف است؛ مثلاً شيعيان با تأسي به سيره سياسيِ علي (ع) و انقلاب خونين عاشورا، منطق بسياري از دانشمندان اهل سنت را نظير ابوالحسن ماوردي، ابن جماعه و حافظ محيي الدين يحيي نووي،[2] در قبولِ اولواالامريِ سلاطين فاسق، نمي پذيرند.

بايد با لحاظ غايات و مبادي، «اتحاد» چنان تعريف شود که با اصولِ والاي اسلامي و انساني، همچون آزادي انديشه و بيان، امر به معروف و نهي از منکر و حقيقت جويي و عدالت خواهي مغاير نباشد. حفظ اين اصول، اقتضا مي کند که اتحاد در حدودِ مشترکات اعتقاديِ فريقين و در قالب همکاري هاي کلانِ سياسي، اقتصادي و نظاميِ کشورهاي اسلامي - به مثابه «يد واحد» در برابر جهان خواران غرب و شرق - باشد. بايد همزمان با اين همکاري، متفکران مسلمان براي شناخت درست، کامل و واحد از اصول و فروعِ «اسلام ناب محمدي» که در کل، يکي بيش تر نبوده و حقيقتِ واحدِ آن، اين همه اختلاف مسلک و تفرق مذهب را در بين مسلمين بر نمي تابد، در فضايي باز و سالم، به گفت وگو نشينند و با رعايت ادب بحث و مناظره، حقيقت را در تک تک موارد اختلاف فکري - از اصول عقايد گرفته تا فروع احکام - معلوم دارند، تا راه بر وحدتِ کامل و تام امت اسلام در همه عرصه هاي نظر و عمل گشوده شود.

اگر آن تصور و اين دورنما را از وحدت اسلامي بپذيريم - که ظاهراً گريزي از آن نيست - نقش مثبت و کارسازِ الغدير، در اتحاد اسلامي کاملاً روشن مي شود؛ چه، الغدير از يک سو با معرفي منطق تشيع به برادران اهل سنت و نقد تهمت هاي ناروا به شيعيان، موانع وحدت را از سر راه مسلمين بر مي دارد[3] و از سوي ديگر با انگشت نهادن بر موضوعِ کليدي و راه گشايِ «غدير» و تبيين پيامِ نجات بخش و وحدت آفرينِ آن، راه را بر همدلي و هم انديشيِ عميق و پايدارِ امت اسلام مي گشايد. به بيان مرحوم دکتر صلاح الصاوي، اديب و شاعرِ مستبصرِ مصري «استدلالات اميني در الغدير بر حقانيت مذهب تشيع، عموماً بر اقوال ائمه و بزرگان اهل سنت و جماعت متکي است و مي توانيم کتاب الغدير را چون پُلي بدانيم که علامه، آن را بين جهان تسنن و تشيع برقرار ساخته است.»[4] چنين است که به حق بايد پذيرفت: اَلغَديرُ يُوحِّدُ الصُّفوفَ في الملأِ الإِسلامي.

موضوعِ «الغدير و وحدت اسلامي» از موضوعاتي است که از همان بدو تأليف اين کتاب، مطمحِ بحث و نظر متفکران گوناگون و خودِ اميني بوده است. استاد شهيد مرتضي مطهري، طي مقاله اي با همين عنوان، اين نکته را به شيوايي بازکرده اند.[5] .

استاد مطهري مي فرمايد:

...مصلحان و دانشمندان روشن فکر اسلاميِ عصر ما، اتحاد و همبستگيِ ملل و فِرَقِ اسلامي را - خصوصاً در اوضاع و احوال کنوني که دشمن از همه جوانب بدان ها هجوم آورده و پيوسته با وسايل مختلف درپي توسعه خلافات کهن و اختراع خلافات نوين است - از ضروري ترين نيازهاي اسلامي مي دانند. اساساً چنان که مي دانيم، وحدت اسلامي و اخوت اسلامي، سخت مورد عنايت و اهتمام شارع مقدس اسلام بوده و از اهم مقاصد اسلام است. قرآن و سنت و تاريخ اسلام گواه آن مي باشد.

از اين رو، براي برخي اين پرسش پيش آمده که آيا تأليف و نشر کتابي مانند «الغدير»، که به هر حال، موضوع بحث آن، کهن ترين مسئله خلافيِ مسلمين است، مانعي در راه هدف مقدس و ايده آل عاليِ «وحدت اسلامي» ايجاد نمي کند؟[6] .

استاد مطهري مي کوشد با طرح اين نکته، به اين سؤال پاسخ دهد. براي اين منظور، لازم مي داند مقدمتاً اصل مطلب - يعني مفهوم و حدود وحدت اسلامي - را روشن کند و سپس نقش کتاب شريف «الغدير» و مؤلف جليل القدرش «علامه اميني» (رضوان اللَّه عليه) را توضيح دهد.

استاد مطهري، براي «وحدت اسلامي» سه نوع تلقي و برداشت را مطرح مي کند:

1. «از ميان مذاهب اسلامي يکي انتخاب شود و ساير مذاهب کنار گذاشته شود.»

2. «مشترکات همه مذاهب گرفته شود و متفرقات همه آن ها کنار گذاشته شود و مذهب جديدي بدين نحو اختراع شود که عين هيچ يک از مذاهب موجود نباشد.»

3. «وحدت اسلامي، به هيچ وجه ربطي به وحدت مذاهب ندارد و مقصود از اتحاد مسلمين، اتحاد پيروان مذاهب مختلف - در عين اختلافات مذهبي - در برابر بيگانگان است.»

از نظر استاد، دو برداشت نخست، نادرست، بلکه محال و ناشدني است:

مخالفين اتحاد مسلمين، براي اين که از «وحدت اسلامي» مفهومي غير منطقي و غير عملي بسازند، آن را به نام «وحدت مذهبي» توجيه مي کنند، تا در قدم اول با شکست مواجه گردد. بديهي است که منظور علماي روشن فکر اسلامي از «وحدت اسلامي»، حصر مذاهب به يک مذهب و يا اخذ مشترکات مذاهب و طرد متفرقات آن ها، که نه معقول و منطقي است، و نه مطلوب و عملي، نيست. منظور اين دانشمندان، متشکل شدنِ مسلمين است در يک صف، در برابر دشمنان مشترکشان.

اين دانشمندان مي گويند مسلمين مايه وِفاق هاي بسياري دارند که مي تواند مبناي يک اتحاد محکم گردد: مسلمين، همه، خداي يگانه را مي پرستند و همه به نبوت رسول اکرم (ص). .. اذعان دارند، کتاب همه قرآن و قبله همه کعبه است، با هم و مانند هم حج مي کنند... نماز مي خوانند... روزه مي گيرند... تشکيل خانواده مي دهند و داد و ستد مي نمايند و کودکان خود را تربيت مي کنند و اموات خود را دفن مي نمايند، و جز در اموري جزئي، دراين کارها با هم تفاوتي ندارند. مسلمين، همه، از يک نوع جهان بيني برخوردارند و يک فرهنگ مشترک دارند و در يک تمدن عظيم و باشکوه و سابقه دار شرکت دارند. وحدت در جهان بيني، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بينش و منش، در معتقدات مذهبي، در پرستش ها و نيايش ها، در آداب و سنن اجتماعي، خوب مي تواند از آن ها ملت واحد بسازد و قدرتي عظيم و شکننده به وجود آورد، که قدرت هاي عظيم جهان ناچار در برابر آن ها خضوع نمايند.... مسلمانان، به نص صريح قرآن، برادر يکديگرند و حقوق و تکاليف خاصي، آن ها را به يکديگر مربوط مي کند. با اين وضع، چرا مسلمين از اين همه امکانات وسيع که از برکت اسلام نصيبشان گشته، استفاده نکنند؟... هيچ ضرورتي ايجاب نمي کند که مسلمين به خاطر اتحاد اسلامي، صلح و مصالحه و گذشتي در مورد اصول يا فروع مذهبي خود بنمايند. همچنان که ايجاب نمي کند که مسلمين درباره اصول و فروعِ اختلافيِ في مابين، بحث و استدلال نکنند و کتاب ننويسند. تنها چيزي که وحدت اسلامي، از اين نظر ايجاب مي کند، اين است که مسلمين براي اين که احساسات کينه توزي در ميانشان پيدا نشود يا شعله ور نگردد، متانت را حفظ کنند، يکديگر را سب و شتم ننمايند، به يکديگر تهمت... و دروغ نبندند، منطق يکديگر را مسخره نکنند و بالاخره عواطف يکديگر را مجروح نسازند و از حدود منطق و استدلال خارج نشوند، و در حقيقت - لا اقل - حدودي را که اسلام در دعوت غير مسلمان به اسلام، لازم دانسته است درباره خودشان رعايت کنند: أُدْعُ إِلي سَبيلِ ربِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ و جادِلْهُم بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ.[7] .

برخي مي پندارند مذاهبي که در اصول با يکديگر اختلاف نظر دارند، به هيچ وجه نمي توانند با يکديگر برادر باشند؛ زيرا اصول مذهبي، مجموعه اي به هم پيوسته مي باشد که آسيب ديدنِ يکي، عين آسيب ديدنِ همه است؛ بنابراين آن جا که مثلاً اصل «امامت» آسيب مي پذيرد و قرباني مي شود...، موضوع وحدت و اخوت منتفي است و به همين دليل، شيعه و سني به هيچ وجه نمي توانند دست يکديگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در يک جبهه قرار گيرند، [حال] دشمن هر که باشد. اما اين تصور به نظر علماي روشنفکر اسلامي درست نيست، چون دليلي ندارد ما اصول را در حکم يک مجموعه به هم پيوسته بشماريم و از اصلِ «يا همه يا هيچ» در اين جا پيروي کنيم... سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي (ع) براي ما بهترين و آموزنده ترين درس ها است. علي (ع) راه و روشي بسيار منطقي و معقول، که شايسته بزرگواري مانند او بود، اتخاذ کرد. او براي احقاق حق خود، از هيچ کوششي خودداري نکرد. همه امکانات خود را به کار برد، تا اصل «امامت» را احيا کند، اما هرگز از شعار «يا همه يا هيچ» پيروي نکرد.... علي (ع) در برابر ربايندگان حقش قيام نکرد و قيام نکردنش اضطراري نبود؛ بلکه کاري حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بيم نداشت. چرا قيام نکرد؟ حد اکثر اين بود که کشته شود. کشته شدن در راه خدا منتهاي آرزوي او بود.... علي (ع) در حساب صحيحش بدين نکته رسيده بود که مصلحت اسلام در آن شرايط، ترک قيام و بلکه همگامي و همکاري است. آن حضرت، خود در نامه به مالک اشتر به اين مطلب تصريح دارد: «در برابر شيخين، ابتدا دست خود را پس کشيدم، تا اين که ديدم گروهي از مردم، از اسلام بازگشته و مردم را به نابودي دين محمد (ص) دعوت مي کنند؛ در نتيجه، ترسيدم که اگر به ياري اسلام و مسلمين برنخيزم، شکاف يا انهدامي در اسلام پديد مي آيد که مصيبت آن از فوت خلافت چندروزه، بسي بيش تر است.»[8] «اين ها مي رساند که علي (ع) ، اصل "يا همه يا هيچ "را در اين مورد، محکوم مي دانسته است....»

شهيد مطهري، سپس «علامه بزرگوار، آيت اللَّه اميني» مؤلف جليل القدر الغدير را به استناد سخنان خود وي، در جاي جايِ الغدير، از کساني مي شمرَد که طرفدارِ امکان و لزومِ وحدت اسلامي، با تعريفِ منطقيِ آن بوده با نظري وسيع و روشن بينانه بدان مي نگرند. معظم له، در فرصت هاي مختلف در مجلدات الغدير، اين مسئله را طرح کرده اند. براي نمونه، در مقدمه جلد اول، انگيزه خويش را از تأليف الغدير «خدمت به دين، و اعلاي کلمه حق، و احياي امت اسلامي» شمرده اند و «در جلد سوم، صفحه 77، پس از نقل اکاذيب ابن تيميه و آلوسي و قصيمي، مبني بر اين که شيعه، برخي از اهل بيت (ع) را از قبيل زيد بن علي بن الحسين دشمن مي دارد، تحت عنوان " نقدٌ و اصلاح" مي گويند:

اين دروغ ها و تهمت ها، تخمِ فساد را مي کارد و دشمني ها را ميان امت اسلام بر مي انگيزد و جماعت اسلامي را تبديل به تفرقه مي نمايد و جمع امت را متشتت مي سازد و با مصالح عامه مسلمين تضاد دارد.

نيز در جلد سوم، صفحه 268، تهمت سيد رشيدرضا را به شيعه، مبني بر اين که " شيعه از هر شکستي که نصيب مسلمين شود، خوش حال مي شود، تا آن جا که پيروزي روس را بر مسلمين در ايران جشن گرفتند." نقل مي کنند و مي گويند:

اين دروغ ها ساخته و پرداخته امثال محمد رشيدرضا است. شيعيان ايران و عراق که قاعدتاً مورد اين تهمت هستند، و همچنين مستشرقان و سياحان و نمايندگان ممالک اسلامي و غيرهم، که در ايران و عراق رفت و آمد داشته و دارند، خبري از اين جريان ندارند. شيعه - بلااستثنا - براي نفوس و خون و حيثيت و مال عموم مسلمين، اعم از شيعه و سني، احترام قائل است. هروقت مصيبتي براي عالَم اسلام در هرکجا و هر منطقه و براي هر فرقه پيش آمده، در غم آن ها شريک بوده است. شيعه هرگز اخوت اسلامي را که در " قرآن" و " سنت" بدان تصريح شده، محدود به جهان تشيع نکرده است و در اين جهت فرقي ميان شيعه و سني قائل نشده است....

در مقدمه جلد پنجم، تحت عنوان «نظرية کريمه» به مناسبت يکي از تقديرنامه هايي که از مصر درباره الغدير رسيده است، نظر خود را در اين موضوع کاملاً روشن مي کنند و جاي هيچ ترديدي نمي گذارند. ايشان مي گويند:

عقايد و آرا درباره مذاهب، آزاد است و هرگز رشته اخوت منطقي را که " قرآن کريم" با جمله إنّما المُؤمِنُونَ إخْوَة بدان تصريح کرده، پاره نمي کند. هرچند کار مباحثه علمي و مجادله کلامي به اوج خود برسد. سيره سلف و در رأس آن ها صحابه و تابعين، همين بوده است. ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اکناف جهان اسلام، با همه اختلافي که در اصول و فروع با يکديگر داريم، يک جامع مشترک داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خدا است. در کالبد همه ما يک روح و يک عاطفه حکم فرما است و آن روح اسلام و کلمه اخلاص است.

ما مؤلفان اسلامي، همه در زير پرچم حق زندگي مي کنيم و در تحت قيادت " قرآن" و رسالت نبي اکرم، انجام وظيفه مي نماييم. پيام همه ما اين است: إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ اَلْإسلامُ و شعار همه ما لا اِله الّا اللَّه و مُحمّدٌ رَسولُ اللَّهِ است. آري، ما حزب خدا و حاميان دين او هستيم.

علامه اميني، در مقدمه جلد هشتم، تحت عنوان «اَلغديرُ يُوحِّدُ الصُفوفَ فِي الملأ الإِسلامي» مستقيماً وارد بحث نقش الغدير در وحدت اسلامي مي شوند. معظم له در اين بحث، اتهامات کساني را که مي گويند الغدير موجب تفرقه بيش تر مسلمين مي شود، رد مي کنند و ثابت مي کنند که برعکس، الغدير بسياري از سوء تفاهمات را از بين مي برد و موجب نزديک تر شدن مسلمين به يکديگر مي شود. آن گاه اعترافات دانشمندان اسلامي غير شيعه را در اين باره شاهد مي آورند و در پايان، نامه شيخ محمدسعيد دحدوح را به همين مناسبت نقل مي کنند....»

استاد شهيد مطهري، در پايان، «نقش مثبت الغدير در وحدت اسلامي» را در سه وجه زير خلاصه مي کند:

اولاً، منطق مستدل شيعه را روشن مي کند و ثابت مي کند که گرايش در حدود صدميليون مسلمان به تشيع - برخلاف تبليغات زهرآگين عده اي - مولود جريان هاي سياسي يا نژادي و غيره نبوده است؛ بلکه يک منطق قوي متکي به " قرآن" و " سنت" موجب اين گرايش شده است؛

ثانياً، ثابت مي کند که پاره اي اتهامات به " شيعه" که سببِ فاصله گرفتنِ مسلمانان ديگر از شيعه شده است، از قبيل اين که شيعه، غير مسلمان را بر مسلمانِ غير شيعه ترجيح مي دهد و از شکست مسلمانان غير شيعه از غير مسلمانان، شادمان مي گردد و از قبيل اين که شيعه به جاي حج به زيارت ائمه (ع) مي رود، يا در نماز چنين مي کند و در ازدواج موقت چنان، به کلي بي اساس و دروغ است؛

ثالثاً، شخص شخيص اميرالمؤمنين علي (ع) را - که مظلوم ترين و مجهول القدرترين شخصيت بزرگ اسلامي است و مي تواند مُقتداي عموم مسلمين واقع شود - و همچنين ذُريه اطهارش را، به جهان اسلام معرفي مي کند.

به گفته استاد: برداشت بسياري از دانشمندان بي غرض مسلمانِ غير شيعه از " الغدير"، همين است که ما گفتيم: محمد عبدالغني حسن مصري، در تقريظ خود بر " الغدير" - که در مقدمه جلد اول، چاپ دوم، چاپ شده است - مي گويد:

از خداوند مسئلت مي کنم که برکه آب زلال شما را (غدير در عربي به معناي گودال آب است) سببِ صلح و صفا ميان دو برادر شيعه و سني قراردهد، که دست به دست هم داده، بناي امت اسلامي را بسازند.

عادل غضبان، مدير مجله مصري " الکتاب" در مقدمه جلد سوم مي گويد:

اين کتاب، منطق شيعه را روشن مي کند. اهل سنت مي توانند به وسيله اين کتاب، شيعه را به طور صحيح بشناسند. شناساييِ صحيحِ شيعه، سبب مي شود که آراي شيعه و سني به يکديگر نزديک شود و مجموعاً صف واحدي تشکيل دهند.

دکتر محمد غَلاب، استاد فلسفه در دانشکده اصول دين جامع الازهر، در تقريظي که بر " الغدير" نوشته و در مقدمه جلد چهارم چاپ شده است، مي گويد:

کتاب شما، در وقت بسيار مناسبي به دستم رسيد؛ زيرا اکنون مشغول جمع آوري و تأليف کتابي درباره زندگي مسلمين از جوانب مختلف هستم. لهذا خيلي مايلم که اطلاعات صحيحي درباره شيعه اماميه داشته باشم. کتاب شما به من کمک خواهد کرد و من، ديگر مانند ديگران درباره شيعه اشتباه نخواهم کرد.

دکتر عبدالرحمان کيالي حلبي، در تقريظ خود که در مقدمه جلد چهارم " الغدير "چاپ شده، پس از اشاره به انحطاط مسلمين در عصر حاضر و عوامل نجات بخش مسلمانان، و پس از اشاره به اين که شناختِ صحيح وصي پيغمبر اکرم (ص) ، يکي از آن عوامل است، مي گويد:

کتاب الغدير و محتواي غني آن، چيزي است که سزاوار است هر مسلماني از آن آگاهي يابد، تا دانسته شود چگونه مورخان کوتاهي کرده اند و حقيقت کجا است. ما به اين وسيله، بايد گذشته را جبران کنيم و با کوشش در راه اتحاد مسلمين، به اجر و ثواب نايل گرديم.

آري، آن بود وجهه نظر علامه اميني درباره مسئله مهم اجتماعيِ عصر ما، و اين است بازتاب نيکوي آن در جهان اسلام.







  1. ر.ک: علامه اميني، الغدير، ج 1، مقدمه جلد هشتم.
  2. ر.ک: حکيمي، محمدرضا، حماسه غدير، ص 56 - 57.
  3. اميني در الغدير (ج 3، ص 78-333) سخنان و اظهارات دوازده تن از نويسندگان اهل سنت را به شدت نقد کرده و خطاها، افتراها و تناقض گويي هاي آنان را درباره شيعه برملا ساخته است؛ سپس تحت عنوان «الآن حَصحَصَ الحق» (اينک، حقيقت آشکار شد) مي نويسد: «اکنون لازم است که پرده از منظور خويش در نقد اظهارات اين افراد برداريم. آن چه ما به دنبال آنيم، بيدار ساختنِ شعور امت اسلامي و توجه دادنِ آن ها به مصالح عمومي خود و روي آوردنِ ايشان به اتحاد و همزيستي مسالمت آميز با يکديگر است، تا مرزهاي اسلام را از سيل فسادي که به سويشان هجوم آورده پاس دارند...» (همان، ص 334) آن گاه جامعه مسلمين را قسم داده، مي پرسد: «آيا عاملي قوي تر از اين گونه کتاب ها در ايجاد کينه و تفرقه ميان مسلمانان و نابودي وحدت عربي و اخوت اسلامي در بين آن ها وجود دارد؟» و در پي آن، به حکام ممالک اسلامي، همچون دولت مصر، به شدت اعتراض مي کند که چرا و چگونه، اجازه چاپ و نشر اين کتاب ها را مي دهند و افسوس مي خورد که کشور نيل، به رغم نام نيک چند قرني اش، در حال حاضر، صحنه تاخت و تاز نويسندگان و شاعراني چون موسي جاراللَّه، عبداللَّه قصيمي، احمدامين، محمدرشيدرضا، طه حسين، شيخ خضري، محمدثابت و عبدالظاهر ابوالسمح است که با قلم هاي مسموم و تفرقه انگيزشان، بين دو فرقه بزرگ شيعه و سني بذر کينه و نفاق مي پاشند.... (همان، ص 334 - 335).
  4. يادنامه علامه اميني، ضميمه روزنامه رسالت، همان، ص 28.
  5. مطهري، مرتضي، «الغدير و وحدت اسلامي» در: حکيمي، محمدرضا، حماسه غدير، ص 528 - 537.
  6. مطهري، مرتضي، «الغدير و وحدت اسلامي» در: حکيمي، محمدرضا، حماسه غدير، ص 528 - 537.
  7. نحل، آيه 125.
  8. فأمسکت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الإسلام، يدعون إلي محق دين محمد (ص) ، فخشيت إن لم أنصر الإسلام و أهله، أن أري فيه ثلما او هدما، تکون المصيبة به علي أعظم من فوت ولايتکم التي إنما هي متاع أيام قلائل. (نهج البلاغه، نامه 62).