علي و عرفان مثبت















علي و عرفان مثبت[1]



.

هر کس که در اصول و فروع اسلام، خواه باعينک قرآن و خواه باعينک اخبار صحيحه، بي طرفانه مطالعه نموده است، تصديق مي کند که دين مقدس اسلام هر گونه طريق معرفت و تکامل را براي فرد انساني نشان داده و بلکه اصل غرض از جهان هستي را معرفت قرار داده است. اگر کسي ادعا کند که دين اسلام کوچکترين نقصي در راه تکامل انساني دارد، يا از اسلام بي خبر است و يا غرض ورزي مي کند، اين ادعا، نه در اين قرن و در مکان معيني، بلکه از صدر اوّل اسلام تا کنون با صداي بلندي از پيشوايان اسلام به گوش جهانيان خوانده شده است که اسلام هيچ گونه نقصي در حقيقت خود ندارد. کدامين حقيقت جاوداني است که افراد بشري در افکار ضعيف و يا قوي خود پرورانيده باشند و در دين مقدس اسلام اشاره اي به آن نشده باشد.

در فلسفه، علم، اخلاق؛ اجتماع، اقتصاد؛ و معاد آنچه که گفتني بوده و با واقع مطابقت داشته است، به نحوي و لو به عنوان کلي، بيان شده است. اگر خداشناسي است اسلام در درجه ي اعلا راههاي عقلي و قلبي آن را نشان داده است؛ از فلسفه آن مقدار را که عقل قدرت رسيدگي به آن دارد متذکر شده است. بهترين فورمولهاي اخلاقي را با عبارات مختصر و زيبا و در صورت کلمات قصار در دسترس جهان بشري

[صفحه 2]

گذاشته است، درهاي علم را به روي همگان باز نموده، کنجکاوي از ظواهر و حقايق طبيعت را از لوازم ايمان شمرده است. اصول جاويداني اجتماع را به طوري بيان کرده است که نه پيش از اسلام و نه پس از اسلام به آن درجه دقت و کمال به فکر کسي خطور نکرده و آيندگان هر چه بگويند بالاتر از آن نخواهند گفت.

اصول اوّليه ي اقتصاد را طوري تشريح و تأليف نموده است که هيچ يک از مکتبهاي اقتصادي به دقت آن نبوده، با اينکه اگر مکتبي يکي از اطراف اجتماع را وصله کرده از طرف ديگر چند برابر پاره گشته است. روز باز پسين را طوري تحليل نموده است که انسان متوجه در عين اينکه در جهان زندگي است معاد خود را مجسم مي بيند....

احتياجي نيست به اينکه چند صفحه را براي استشهاد از شرقي و غربي پر کنيم و ثابت کنيم که هر گونه معرفت حقيقي درباره ي انسان و جهان که از افکار بزرگ تراوش کرده است، ريشه ي اصلي آن را در اسلام بايد جستجو کرد. اما حقايق عاليه ي جاويداني که پيش از ظهور اسلام توسط کتب سماوي و يا عقول سليمه ي بشري به دست آمده است، دين مقدس اسلام آنها را امضا فرموده است و اما پس از اسلام هر گونه حقيقتي که راجع به خداشناسي و يا طبيعت شناسي و انسان شناسي - چه در نظم و چه در نثر گفته شده است - سرچشمه ي آن را از اسلام مي توان دانست: شما فعلاً سعدي را که مي شنويد، دلباخته ي مطالب عاليه ي او مي گرديد، در صورتي که اگر غزليات و داستانهاي سبک او را استثنأ کنيد، خواهيد ديد آن معاني عاليه انساني و الهي را مستقيم از قرآن و اخبار اسلامي برداشته و يا از شعرا و حکماي پيشين که آنها از اسلام استفاده نموده اند؛ مانند متنبي و سيد رضي شريف و مهيار ديلمي و....

مثلاً بهترين اشعاري که در استقلال روحي خواه از حيث فردي و خواه اجتماعي گفته شده است شعر طغرائي است که در لامية العجم معروف گفته است:


وَ اِنَّمَا رَجُلُ الدُنْيا وَ وَاحِدُهَا
مَنْ لا يَقُولُ فِي الدُّنْيا عَلَي رَجُلٍ


يگانه مرد دنيا کسي است که در دنيا به هيچ کس پناه نبرد.

يا


غلام همت آنم به زير چرخ کبود
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است


شما بدانيد که مضمون اين بيت صدها مرتبه در آيات و روايات در آنجاها که دستور

[صفحه 3]

داده مي شود تنها پناهگاه خود را خداوند متعال قرار بدهيد بيان شده است. چند مثال ديگر نيز در اين موضوع در مبحث آينده متذکر خواهيم شد. لفظ نقص از گذشتگان ما بوده است که مطالب عاليه اي را که چه در نظم و چه در نثر مي گفتند اشاره نمي کردند که اين معني مضمون فلان آيه ي قرآن يا فلان روايت است، و از آن طرف زبان معمولي ايران هم مثلاً فارسي بوده است و غير از صورت الفاط قرآن و رواياتي که به عنوان وعظ براي تبرک در منابر مي خواندند، اطلاع ديگري از مضامين آيات و روايات نداشته اند و بدين جهت هر چه که شعرا و حکما در الفاظ فارسي مي گفتند افکار معمولي گمان مي کردند اين مضامين مبتکرات آنها بوده است، لذا شعر شعرا در گوش اجتماع آشناتر از آيات و روايات بوده است؛ در صورتي که اگر آنها اشاره به مأخذ آن معاني عاليه مي کردند، نه تنها از شأن آنها کاسته نمي گشت، بلکه گفته هاي آنان مورد امضاي الهي قرار مي گرفت. اين اشتباه دو صدمه بر اجتماعات اسلامي وارد آورده است: يکي اينکه مردم را از مضامين آيات و روايات دور کرده و گمان کرده اند که حقايق عاليه ي شعرا و حکما از آسمان وحي تنها به گوش آنها خوانده شده است. دوم اينکه به جهت جذا بيت آن مضامين عاليه، مطالب خيالي و پا در هوا نيز همراه آن مضامين در اجتماع نفوذ کرده است.

اين خود علامت بزرگي روح و ارتباط با مقام شامخ عرفان مثبت است که انسان موقع انتقال به يک معني در صورتي که همان معني در کلمات قرآن و يا روايات موجود است، قرآن و روايات را ريشه ي اصلي آن معني قرار دهد.

به هر حال مقصود از اين چند جمله اين بود که هر حقيقتي که در راه تکامل انساني ضروري بوده است، دين اسلام از بيان آن در لباسهاي مختلفي فرو گذاري نکرده است. بلي خدمتي که شعرا و حکماي ما در اين راه انجام داده اند اين است که آن حقيقت را با لباس اصطلاحات خوش آيند و فني و يا به قالب شعري در آورده اند که در افکار معمولي احساسات را با سرعت تحريک مي کند.

عرفان مثبت که عنوان اين مبحث ماست، مکتبي است که رياست مطلقه ي آن را پس از وجود پيغمبر اکرم (ص) علي (ع) و اولاد طاهرينش دارا مي باشند.

ما که اين مبحث را به عنوان عرفان مثبت اصطلاح کرديم براي اين است که آن تمام مبادي و علل معرفت به خدا و شناسايي اوصاف عاليه ي روح، و روش مطابق آنها و

[صفحه 4]

همچنين راه شناسايي ساير حقايق و رويدادهاي جهان هستي را به قدر امکان نفوس بشري تجويز، بلکه ضروري شناخته است.

در اين عرفان حقيقي جنبه ي مثبت روح منظور است؛ يعني حقايقي که به راهنمايي عقل و اشراقات قلبي به روح راه مي يابد مورد ترتيب اثر است.

هر حقيقت و يا پديده اي که از اين جنبه ي مثبت روح بيرون است، در عرفان مثبت خيال و توهم و تجسيم ناميده مي شود. عرفان مثبت عظمت خدايي را با طبيعت پا در هوا هم سنخ نمي داند. اوصاف عاليه و کمالاتي را ضروري نفوس مي داند که از راه رهبران توحيد تبليغ شده است. عرفان مثبت دستورات انبيا را راه منحصر به قرب حقيقي با خدا معرفي مي کند. عرفان مثبت همه ي افراد بشري را قابل رسيدن به اوج کمالات روحي و مقامات معنوي مي داند. در هنگام توجه به مبد اعلي تجسيم قلبي هر گونه واسطه را شرک مي داند؛ اگر چه آن واسطه مجسم شده ي وجود پيغمبر اکرم (ص) بوده باشد.

مجسمه ي اوّلين و آخرين عرفان مثبت آن علي بن ابي طالب (ع) است که با دست مبارک خود کار زراعتي نموده و درخت کاشته و بيل زده و تخم پاشيده، شبهاي تاريک پس از محاسبه نفس خود متوجه پيشگاه خداي يگانه گشته و از شوق قرب و بيم و هراس دوري از پيشگاه رحمتش از خود بي خود مي گشته است. به غير از اين راه که از اوّل مبحث تا حال بيان شد عرفان مثبتي که پيشوايان ماورأ الطبيعه گفته اند نبوده، و براي خماري روح به سبب خيالات و عمر گذراندن خوب است.

زندگاني علي (ع) آن عرفان مجسم، حقيقت عرفان را به ما به طور روشن بيان فرموده است. در عرفان مثبت علي (ع) خودستايي به عنوان خداستايي عين شرک است. مگر نه اين است که همگان از رابطه ي الهي حقيقي بهره ور مي باشند. در اينجا داستان کوچکي در اينجا به نظر مي رسد که نقل آن را لازم مي دانيم.

اميرالمؤمنين (ع) پنج وسق خرما از باغهاي بغيبغه به يک نفر فرستاد. در هنگام ارسال خرما کسي نزد آن بزرگوار نشسته بود. گفت يا علي! فلاني از تو سؤال نکرده بود، چرا اين خرما را مي فرستي؟ اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خداوند امثال تو را در مؤمنين زياد نکند، من مي دهم تو بخل مي ورزي. اگر اين خرماها را پس از سؤال به آن شخص

[صفحه 5]

مي فرستادم در مقابل قيمتي مبادله مي کردم؛ زيرا بعد از سؤال مجبور بود آبروي خود را در معرض مبادله بگذارد. آن روئي که بايد تنها به خاک آلوده شود، در مقابل پرستش خداي من و او؛ حال در ارزش جهاني ابن جمله اخير خودتان تفکر کنيد.

اين همان عرفان حقيقي است که طعم حقيقي تکليف را براي اولاد آدم در مقابل فرد و اجتماع مي چشاند.

اين همان عرفان حقيقي است که اگر روزي اولاد آدم به خود بيايد و تفکري در اصلاح رابطه ي ميان افراد و اجتماعات و حکومتها از تمامي جهات انساني بنمايد، مجبور است سر مشق و اساسنامه ي عملي خود قرار دهد.

اين همان عرفان حقيقي است که مشعل داران ما فوق الطبيعه تمامي افراد انسان را به طرف آن سوق داده اند. اين عرفان دروس اسلام مقدس است که قرآن مجيد هر صبح و شام به گوشهاي سنگين افراد آدم با آواز بلند مي خواند: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني؛ بگو اي پيغمبر! اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد».

عرفان مثبت مردم را اعضاي يکديگر مي داند، و مي گويد: هر يک از اين اعضا براي استراحت و آرامش اعضاي ديگر بايد حدّ اکثر کوشش را انجام دهد. اگر مي توانيد از دردمندي شبانه بکاهيد و احتياج او را بر آوريد، و اين تکليف را صبحگاه انجام دهيد عارف نيستيد.

عرفان مثبت انتظام امور زندگي را در درجه ي اوّل قرار مي دهد و مي فرمايد: «من کان في هذه اعمي فهو في الاخرة اعمي؛ هر کس در اين دنيا کور است در آخرت نيز نابيناست». و نيز مي فرمايد: «من لا معاش له لا معادله؛ کسي که زندگي مرتب ندارد معاد هم ندارد». و مي فرمايد: «الله الله في اصلاح ذات البين و نظم امرکم؛ اي فرزندان من! بترسيد از خدا و زندگاني خود را منظم کنيد».

عرفان مثبت عقل و تفکر در جهان را از اصول ضروري مي داند:

«ان في اختلاف الليل و النار لايات لاولي الالباب؛ الذين يذکرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم و يتفکرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار؛

در سير شب و روز نشانه هاي حکمتي است براي صاحبان عقول. آنها کساني

[صفحه 6]

هستند که خدا را در حال ايستادن و نشستن و موقعي که بر پهلوي خود مي خوابند ياد آوري مي کنند، در آفرينش آسمانها و زمين تفکر دائمي دارند (پس از آنکه به نظام خلقت پي مي برند) مي گويند: اي پروردگار ما! اين آسمانها و زمين ها را بيهوده نيافريده اي. پروردگارا! ما را از عذاب آتش (که نتيجه ناداني است) حفظ فرما».

پس عرفان مثبت حالتي نيست که تنها در مواقع کوششهاي آني براي تخليه انجام مي گيرد و بقيه ي لحظات عمر اسير دامهاي هوي و هوس نفساني بوده، نه براي ضعيفي ارزش زندگي قائل و نه از نظام زندگي که راهي براي تقرب حقيقي است خبري دارد، خود را از جميع حقوق و تکاليف مستثني مي داند. نه عرفان مثبت به اين شکل نيست. انسان در عرفان مثبت هميشه و در همه جا موجود منظوري است که بزرگترين هدف دستگاه هستي را در بردارد. آلودگيهاي مادي و ظاهري براي او سد راه تقرب الي الله نيست. دستگاه موجودات در مقابل عظمت روح به پشيزي نمي ارزد. در عين حال تنظيم دستگاه زندگي کالبدي خود را بهترين راه براي تصفيه ي باطن و به فعليت رساندن عظمت روحي مي داند.

بنابراين در حقيقت عرفان مثبت به طور اصل مسلم نظر به جهان کون و فساد و استفاده ي حداکثر از حقايق و پديده هاي آن در طريق تکامل انسان، ضروري منظور شده است.

راه پيمايي محبت در عرفان مثبت عباداتي است که براي تصفيه ي روح از علايق ماديات از خود خداي محبوب تبليغ شده است؛ زيرا محبت در عرفان مثبت به طور مستقيم متوجه خداي يگانه است و ساير علاقه ها نيز اگر به عنوان پيروي از فرمان خداست، در حقيقت محبت به خداست. شما اگر کسي را دوست داشته باشيد در اوقات عروض ناگواري به او تسليت مي دهيد و تا بتوانيد خاري که در اعضاي او خليده است، در آوريد. اگر بيمار است عيادت نموده تسکين قلب بدهيد و اين در حقيقت ناشي از محبت به خداست؛ زيرا در روز واپسين خداوند مي پرسد من مريض شدم چرا به عيادت من نيامدي؟ عرض مي کند خدايا! تو چگونه بيمار مي شوي؟ جواب مي دهد که بنده اي از بندگانم مريض شد به عيادت او نرفتي، و از اين قبيل حقايق از انبيا و خاندان عصمت به اندازه اي است که نمي توان به شمار آورد.

[صفحه 7]

همگي مي دانيم که خدا احتياج به قرض ندارد، اما مي فرمايد: «من ذاالذي يقرض الله قرضا حسنا؛ کيست که به خداوند قرض حسنه اي بدهد».

پس اينگونه علايق و ارتباطات اجتماعي مشروع عين محبت به خداست، پس از اصول مسلمه عرفان مثبت است.

محبتي که عرفاي حقيقي نسبت به خداي خود تحصيل مي کنند، گمان نکنيد از محبتهاي نفساني بوده باشد. اين محبت روحاني است، و براي توضيح بيشتر درباره ي محبت روحاني مقدمه ي مختصري را متذکر مي شويم.


صفحه 2، 3، 4، 5، 6، 7.








  1. نگاهي به علي (ع)،محمد تقي جعفري، [ بي جا]: جهان آرا،[ بي تا]، ص 93 -77.