محل دفن اميرالمؤمنين











محل دفن اميرالمؤمنين



اميرالمؤمنين(ع) شبانه در غريّ به خاک سپرده شد، سپس قبر وي همچنان ناشناس و پنهان بود تا آنکه پس از چندي جايي که اکنون مشهد وي مي باشد آشکار و ظاهر گرديد. و اما چيزي که باعث شد ابن ملجم به قتل اميرالمومنين (ع) اقدام کند اين بود که ابن

[صفحه 4]

ملجم از جمله ي خوارج بود. وي زماني با دو نفر ديگر از خوارج گرد هم آمده درباره ي گروهي از ايشان که در نهروان به دست اميرالمؤمنين (ع) به قتل رسيدند به گفتگو پرداختند و گفتند: بعد از رفقاي ما زندگي براي ما سودي ندارد، سپس با يکديگر قرار گذاشتند هر يک از ايشان يکي از سه نفر يعني: علي بن ابي طالب (ع) و معاويه و عمروبن عاص را به قتل برسانند. ابن ملجم گفت: من علي را به قتل مي رسانم. ديگري گفت: من معاويه را مي کشم. سومي گفت: کشتن عمرو نيز با من.

اما ابن ملجم زن زيبايي را که دختر يکي از خوارج بوده ديده عاشق او شد، و او را خواستگاري نمود، آن زن در پاسخ ابن ملجم درخواستهايي کرد که از آن جمله قتل علي بن ابي طالب (ع) بود. ابن ملجم گفت: من براي همين کار به کوفه آمده ام، و در مقابل آن زن ملتزم شد که علي (ع) را به قتل برساند، سپس علي (ع) را کشته خود نيز پس از وي به قتل رسيد.

اما ديگري به سوي معاويه شتافته در کمين وي نشست، چون معاويه بيرون آمد شمشير خويش را برران او فرود آورد، ولي ضربه ي وي کاري نشد، و معاويه زخم خويش را علاج کرد و بهبود يافت، سپس آن مرد را به قتل رسانيد. و بعضي گويند او را نکشت. و اما سومي به قصد کشتن عمروبن عاص به مصر رفت و در کمين وي نشست، ولي چنين تصادف کرد که عمرو در آن شب بيمار شده صبحگاهان براي نماز حاضر نشد، بلکه يکي از دوستان خويش را به نيابت خود فرستاد، چون طلوع فجر فرا رسيد آن مرد وي را به خيال آنکه عمرو است با شمشير به قتل رسانيد، سپس آن مرد را گرفته نزد عمرو بردند، و چون ديد مردم بدو به عنوان امارت سلام مي کنند گفت: اين شخص کيست؟ گفتند: امير عمروبن عاص است. گفت: پس من چه کسي را کشتم؟ گفتند نايبش را- و اسم نايب عمرو خارجه بود- آن مرد روبه عمروبن عاص کرده گفت: اي فاسق! به خدا سوگند من قصد کشتن کسي جز تو را نداشتم. عمرو گفت: تو قصد کشتن مرا داشتي ولي خداوند قتل خارجه را خواست، سپس عمرو دستور داد وي را به قتل رساندند.

چون خبر کشته شدن اميرالمؤمنين (ع) به عايشه رسيد اين شعر را خواند:


فالقت عصاها و استقرّبها النّوي
کما قرّ عيناً بالأياب المسافر


عصايش را زمين نهاد و به مقصد رسيد، چنانکه مسافر به بازگشتن شادمان مي شود.


صفحه 4.