سعد بن عباده با گناهي بزرگ











سعد بن عباده با گناهي بزرگ



سعد بن عباده از دير زمان آرزو داشت که حکومت مدينه را به دست گيرد تا قبيله ي خزرج را برتري دهد و قبيله ي اوس را فرمانبردار خود کند. اين فکر ناشي از نظام و تربيت عشايري بود که بدان خو گرفته بودند، بايد دانست که در مدينه سه قدرت وجود داشت[1] که با يکديگر رقابت داشتند، قدرت يهود که نظامي ويژه به خود داشت، حکومت اوس و نظام خزرج که اين دو قبيله با هم دشمن بودند و سالها با يکديگر نبرد مي کردند.

همين که هجرت نبي اکرم به مدينه انجام شد، نخستين انديشه ي پيامبر اين بود که نظم نويي را جايگزين نظم موجود مدينه نمايد. از اين رو تدبير و اساس نظم اجتماعي را در سايه ي تعاليم اسلام گذاشت و مسجد را مرکز اين نظم قرار داد و نخستين کار وي بناي مسجد بود. اما خصوصيات قومي و تربيتي چيزي نبود که به يک باره فراموش شود، بدين جهت سعد همواره به خود مي انديشيد که چگونه زمام حکومت را به دست بگيرد.

او مي دانست تا پيامبر زنده است، دست زدن به اين کار با موازين عقلي مطابقت ندارد و پس بايد تدبير کرد که چگونه جوانان را اميدوار ساخت، و پيران را احترام کرد و آنان را به دور خود جمع نمود. بدين فکر، هر چند وقت در گروه آنها وارد مي شد و به شنيدن سخنان آنان گوش فرامي داد و گره از کارهاي آنها باز مي کرد.

در سفرهاي جنگي به وضع افراد قبيله خود رسيدگي مي کرد و در مسافرتهاي

[صفحه 110]

تجارتي و در خريد و فروش کالاها، به ياري آنها مي شتافت و ستمديدگان را حمايت مي کرد و ستمکاران را از ستم باز مي داشت، و بدين ترتيب مردم زيادي را با خود همراه کرد.

پس از رحلت پيامبر نخستين جمعيتي که موضع خود را روشن کردند- افراد قبيله خزرج و گروه زيادي از مردم مدينه بودند که به سوي سعد بن عباده شتافتند و در سقيفه ي بني ساعده اجتماع کردند و سعد را که بسيار بيمار بود به سقيفه آوردند.

نبايد باور داشت که سعد دنبال حکومت نبود بلکه او در آرزوي رسيدن به حکومت بود و حتي مي توان قبول کرد که در مدت بيماري پيامبر، سعد پنهاني با افراد مورد اطمينان خود در مذاکره و مشورت بود که بمحض رحلت نبي اکرم، مردم به سوي او و سرانجام به سقيفه روي آوردند.

اما قريش: مهاجرين از پيش انديشه کرده بودند که براي حفظ موقعيت خود و استقرار نظامات اسلام بايد جمعيتي از انصار را در گروه خود داشته باشند.

چنانکه ملاحظه شد اسيد بن حضير، و بني عبدالاشهل، و بشربن سعد انصاري در زمان حساس و موقعيت سرنوشت ساز به ابوبکر روي آوردند و دور او گرد آمدند.

همبستگي مهاجرين که زمينه ي سياسي آن از پيش فراهم شده بود و شايد وجود عايشه و حفصه همسران نبي اکرم در به وجود آوردن آن بي تاثير نبوده سبب شد که جناح مشخصي در مقابل بني هاشم بويژه علي «ع» به وجود آيد.

اختلاف ديرينه قبيله اوس و قبيله خزرج که حضور پيامبر اسلام «ص» در مدينه، درگيري آن دو قبيله را به ظاهر از بين برد، باعث شد که بيعت به نفع ابوبکر انجام شود و مهاجرين و انصار علي «ع» را با اقليتي ناچيز کنار بگذارند.

پيامبر مي دانست که در مساله جانشيني، اختلافاتي بروز خواهد کرد و براي اين که مدينه از وجود مخالفين خالي باشد و راه براي خلافت علي «ع» همواره گردد و کشمکش و اختلافي در بيعت با علي «ع» پيش نيايد و يا ايراد نشود که علي براي خلافت جوان است، پيکار با مردم ابني را مقرر داشت و اسامه بن زيد 17 يا 20 ساله را به فرماندهي لشکر انتخاب کرد تا سران مهاجرين و انصار در لشکر وي شرکت کنند و هنگام رحلت او آنها که آهنگ مخالفت و طمع رياست دارند در مدينه نباشند[2] .

[صفحه 111]

در تحليل نوشته ي شيخ مفيد (ره) به اين نتيجه مي رسيم که در حيات پيامبر، روي خلافت اميرالمومنين علي «ع» توافق نشده بود و پيامبر نتوانست قريش را از حرکت بازدارنده ي خلافت علي متوقف کند، از اين رو پيامبر در بستر بيماري که با مرگ گامي فاصله نداشت همواره نگران علي بود و از هر اقدامي که جانشيني علي را تثبيت کند کوتاهي نفرمود.[3] .

قواي اسامه به ماموريت جنگي نرفت و مخالفين خلافت علي، مدينه را ترک نکردند در نتيجه علي از آنچه پيامبر بدان توجه داشت کنار زده شد.

اما انصار، بويژه سعدبن عباده نگذاشت که بني هاشم از تجهيز و تکفين بدن مطهر پيامبر فراغت يابند و سپس به مساله جانشيني بپردازند.

سعد با عجله هرچه تمامتر مردم را در سقيفه بني ساعده جمع کرد که نتيجه آن به زيان علي «ع» بود و براي سعد بن عباده گناهي بزرگ و نابخشودني باقي گذاشت.

اين حوادث آن چنان بسرعت انجام گرفت که کوششهاي فاطمه «س» و ملاقاتهاي وي با افرادي که در جنگ بدر شرکت داشتند نتوانست جريان حوادث را دگرگون کند. اين سخن فاطمه «س» است که در جمع بندي کلي با آنچه بر علي «ع» گذشت بي ارتباط نيست:

«همي پنداشتم که انصار به حمايت من برخيزند ولي پندار من با کردار آنان مقرون نيفتاد. همي گفتم که مهاجرين حق خويشي و خويشاوندي مرا ادا خواهند کرد اما اين حق نيز مانند حقوق ديگر به زير پا افتاد و بالاخره همه از من ديده فروبستند و به سوي ثروت و قدرت رفتند و بدان خيره شدند[4] .

آري مهاجرين و انصار در شوراي سقيفه براي جانشيني پيامبر نامي از علي «ع» نبردند و حق او را ضايع کردند و مهاجرين به نام اين که خود از خويشان رسول خدا هستند بدان مقام چنگ انداختند و به اسم آراي دو قبيله ارس و خزرج، و مردم مدينه خلافت را به دست گرفتند.

[صفحه 112]

احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره[5] .

نکته:

برخي نوشتند، اصحاب رسول خدا در برابر حق علي سکوت کردند و يا آن را ناديده گرفتند و بدين ترتيب با رسول اکرم «ص» مخالفت ورزيده اند مرحوم کاشف الغطاء در کتاب اصل الشيعه و اصولها ص 117 مي گويد:

«نه چنين نيست، بايد به خدا پناه برد، که درباره ي اصحاب رسول خدا چنين گمان رود که آنها با رسول اکرم «ص» مخالفت ورزيده اند، نه اين طور نيست، آن روز آنها بهترينان روي زمين بوده اند. ليکن ممکن است تمام سخن حضرت رسول «ص» را نشنيده باشند، و آنهايي که آن را شنيده اند شايد متوجه منظور آن نشده اند. اصحاب نبي اکرم بالاتر از آنند که مرغ شک و اتهام بتوانند به اوج مقام ايشان برسند- نقل از 20697 ضميمه روزنامه اطلاعات ص 2. به هر صورت نظريه ي مرحوم کاشف الغطاء قابل امعان نظر بيشتري است.

[صفحه 113]


صفحه 110، 111، 112، 113.








  1. اين قدرت و نظامها مربوط به قبل از هجرت پيامبر «ص» بود.
  2. ارشاد شيخ مفيد 166- اجتهاد در مقابل نص ص 65.
  3. نوشتند که پيامبر مي ترسيد که اگر علي را به جانشيني خود منصوب کند مورد طعن قرار گيرد يا موضوع بر بعضي از صحابه گران آيد تا آيه 67 از سوره مائده بر او نازل شد «شان نزول آيات دکتر محقق ص 301» و بايد اضافه شود که پيمان مثلث ابوبکر، عمر، ابوعبيده جراح- مدتها پيش از رحلت پيامبر «ص» بسته شده بود و تعارف صديق که از اين دو نفر (عمر- ابوعبيده) يکي را انتخاب کنيد متکي به پيمان مثلث بود.
  4. دختران پيغمبر ص 21.
  5. نهج البلاغه- خطبه 66.