ارتش















ارتش



در زمان خلفاي راشدين چنانکه گذشت خليفه در راس هرم دولت اسلامي قرار داشت. او فرماندهان ارتش و صاحب منصبان عمده را تعيين و استراتژي عمليات نظامي مجاهدان عرب را ترسيم مي نمود و بودجه و وسائل و تدارکات لازم ارتش را فراهم مي ساخت. ولي اميرالمومنين فقط فرمانده «اسمي و تشريفاتي» نبود بلکه بالاترين مقام فرماندهي ميدان و رئيس کل ستاد جنگ و جنگاور صف مقدم در همه محاربات بود و هرگز از شمشير زدن و کشتن دشمنان باز نمي ماند و هيبت و صلابت او در جهان تا حدي بود که بقول معاويه بن ابي سفيان: «اذا سارسار الموت حيث يسير به معني هر جا بجنگ مي رفت فرشته مرگ نيز در رکاب او بود» در اين مقاله مجالي براي شرح شجاعت و قدرت نظامي امام علي (ع) نيست همه مي دانند که هرجا ساير ياران پيغمبر او را تنها مي گذاشتند علي همچنان با تن زخمدار در برابر او شمشير مي زد و اگر شمشير امام علي (ع) نبود اسلام هم نبود. ازين جهت پيامبر مي فرمود: «دلاوري جز علي و شمشيري جز ذوالفقار نيست.»

حضرت علي (ع) که پيوسته در ميدان و در وصف اول نبرد بود انتخاب کليه افسران و جزئيات مسائل ارتش را شخصا زير نظر مي گرفت.

ارتش از پياده ناظم و سواره نظام و افراد مهندس و کارگران تشکيل مي شد. براي حفظ نظم جنگي و وظايف سربازان نسبت به فرماندهان، و نماز در ميدان و کيفيت تقسيم غنائم قواعدي در شرع پيش بيني شده است. اگر کسي از جنگ مي گريخت يا از «فرمان» سرپيچي مي کرد او را به صورتهاي مختلف تنبيه و تعزيز مي کردند و گاهي عمامه از سرش برداشته به غل و زنجير مي کشيدند و در آفتاب بر پاي مي داشتند.

سلاح سربازان غالبا شمشير و بعد نيزه هاي دراز و تبر زين و تير و کمان و خنجر و کارد... بود. سواران زره در بر مي کردند و بر سينه ي اسبها معمولا بر گستوان مي بستند.

معمولا درفش بزرگ جنگ را فرمانده و بالاترين مقام ميدان در دست داشت. علي در عهد رسول الله علمدار بود و در زمان صلح درفش بزرگ پيغمبر را در خانه خود حفظ مي کرد. در زمان خلافت خود نيز بيشتر اوقات شخصا علم را در دست

[صفحه 21]

مي گرفت و پيشاپيش سپاه مي تاخت. بر يکي از پرچمهاي او نوشته بودند:


هذا علي و الهدي يقوده
من خير فتيان قريش عوده


اين عليست که حق رهبر اوست

در نژاد از بهترين جوانان قريش است

و بر علم ديگر نوشته بودند:


الحرب ان باشرتها
فلا يکن منک الفشل


و اصبر علي اهوالها
لا موت الا بالاجل


وقتي به جنگ پرداختي هرگز سستي مکن

و بر دشواريهاي آن شکيبا باش هيچ کس بي اجل نمي ميرد

در جنگهاي امام علي (ع) آرايش ميدان بدين شکل بود که نيزه داران در صف اول مي ايستادند تا از حمله ي سوار نظام دشمن جلوگيري کنند. پشت سر ايشان شمشير زنان و نيزه اندازان بودند. سواره نظام در دو جناح مي ايستادند و معمولا حمله ي دسته جمعي و يورش را آنها شروع مي کردن. ستاد جنگي در قلب جاي داشت و ذخاير و مهمات و نيز زنان و کودکان و کارگران در عقب بودند. حضرت علي (ع) خود هميشه در مقابل صف اول بود و با اشعار و کلمات حماسه برانگيز روحيه سربازان را تقويت مي فرمود. معمولا سلاح و مرکب ارتش حضرت علي (ع) خوب و کافي بود. ابتداي جنگ بدين ترتيب بود که پهلواني از يک سو مبارز مي طلبيد و رجز مي خواند و ميدان داري مي کرد. بعد از دو سه مبارزه ي ن به تن، جنگ مغلوبه مي شد و پايده و سواره در هم مي افتادند. هر کس مبارزي را مي کشت او را برهنه مي کرد و سلاح و سلب او را بر مي گرفت (ولي علي (ع) چه در عهد رسول الله و چه در عهد خلافت خود هرگز با کشته خود چنين نکرد) و بعد از غلبه دسته اي بر دسته ديگر به غارت اردوگاه مي پرداختند.

در عهد خلفاي راشدين سواره نظام خود بر سر مي نهادند و گاهي پر عقاب يا علامت ديگري بر کلاه خود مي زدند. پياه نظام خفتان تنگ و چسبان در بر مي کردند که تا زير زانو را مي پوشاند. همه جنگاوران شروال مي پوشيدند و موزه بپا مي کردند. موزه ي سورا نظام مهميز داشت. مسلمانان جنگ را با نعره ي تکبير آغاز مي کردند و بين خود براي شناسائي «کلمه رمز» را تکرار مي نمودند. اين کلمات و جملات رمز مخصوصا در جنگهاي زمان حضرت علي (ع) که عربها با عربها جنگ مي کردند براي شناسائي طرف، هنگام شمشير زدن ضرورت داشت. جنگها با تلاوت آيات قرآن و خواندن قصايد حماسي و

[صفحه 22]

رجز و صداي طبل و شيپور و کرناي ادامه داشت، اعراب با زن و فرزند با روبنه به جهاد مي رفتند و معمولا در اراضي متصرفي مي ماندند- اين خانواده هاي خزعه و شيباني وثقفي و نخعي و غفاري... که در ايران مي بينيم يادگار و بازمانده ي همان اعراب مجاهدند- و سربازهاي دور از زن و فرزند معمولا بعد از چهار ماه به خانه بر مي گشتند.

جنگجويان عرب چابک و سريع التحرک بودند. سفرهاي دور را غالبا با شتر مي رفتند بيش از بناي پادگانهاي بصره و کوفه و ساير قرار گاهها زير چادر مي ماندند و در کنار چشمه ها و رودخانه ها و زير درختها استراحت مي کردند. از زمان عمر که دامنه ي فتوحات وسعت يافت پادگان و دار المرز و دارالهجره براي اقامت سربازان و تعليمات جنگي ساخته شد. بصره و کوفه در عراق، فسطاط در مصر، قيروان در افريقا، اصفهان در ايران، غزه و حمص در شام، اسکندريه در مصر از پادگانهاي بزرگ بودند و از چهار پادگان اخير در موارد فوري (واکنش سريع) استفاده مي شد.

خصلت بارز سربازان حضت علي (ع) قو ايمان و روحيه و استقامت و شجاعت و صبر و تحمل و قناعت و از همه مهمتر عشق و اخلاصي بود که به مولاي خود داشتند. هدف اساسي او و سربازانش (شيعيانش) از جنگ فقط اجراي ارم الهي و دفاع از اسلام بود و شهادت.

شرايط انتخاب سربازان و فرماندهان و وظيفه ي خطير سپاهيان و اهميت مقام ايشان بصورت ذيل در فرمان مالک اشتر نخعي بيان شده است:

سپاهيان- به فرمان خدا- دژهاي استوار رعيت و شکوه واليان و عزت دين و موجب ايمني راهها و آسايش مرد مانند و کار رعايا جز به وجود ايشان استقامت- نپذيرند.

از بين افراد ارتش کسي را به فرماندهي برگزين که نزد تو در پيروي از خدا و رسول او و امام تو از ديگران برتر و شايسته تر باشد و دامنش از همه پاکتر و بردباري و شکيبائيش در مصيبت ها از ديگران بيشتر باشد. دير خشم بگيرد و زود پوزش بپذيرد و با زير دستان مهربان و در برابر ستمگران سختگير باشد. خشونت او را از جاي در نبرد و سستي و ناتواني او را از پاي ننشاند... بايد که برگزيده ترين سران سپاه نزد تو کسي باشد که با سربازان در ياري و همکاري و فداکاري پيشدستي کند و از امکانات خود نسبت بايشان دريغ نورد و کفاف زندگي سربازان و خانواده اي ايشان را که پشت سر گذاشته اند تامين نمايد و يقين بدا هر چه به آنها بيشتر محبت و توجه کني دل آنها بيشتر به طرف تو

[صفحه 23]

متوجه مي شود و از هيچ فداکاري خود داري نخواهند کرد.

نيکوترين چيزي که موجب روشني چشم و خشنودي دل واليان مي شود پايداري در عدالت و اظهار مهر و محبت به سرباز و رعيت است. محبت سپاهيان جز به سلامتي و پاکي سينه ها و رفع گله ها آشکار نمي شود و خير خواه و نيک انديش نمي مانند مگر اين که پيوسته دسترسي بواليان داشته باشند و حکومت ايشان بر دوش رعيت سنگيني نکند و در انتظار بسر آمدن دولت ايشان نباشند.

پس بکوش تا آرزوهاي رعيت را برآوري و پيوسته از آنان به نيکي ياد کني و خدمات ايشان را که در موارد مختلف انجام داده اند بروي بياروي زيرا تذکار خدمات برجسته کارهاي پسنديده همرد دلاور را تشويق مي کند و سرباز کاهل را به هيجان مي آورد.[1] .


صفحه 21، 22، 23.








  1. نهج البلاغه، ص 433. چاپ بيروت.