ارتباط تقوا و تعقل
بيترديد، متون ديني، همه انسانها حتي کافران و فاسقان را به تعقل و تدبرفراخوانده و خود نيز در برابر حقگريزان، عملاً به اقامه دليل عقليپرداختهاند. سيره عملي پيامبر اکرم و امامان معصوم: به خوبي نشانميدهد که آن بزرگواران نيز مخالفان خود را به بحث عقلي و استدلاليدعوت کرده در برابر آنان از براهين عقلي مدد جستهاند. اينها نمايانگر آناست که نشاندن پارسايي در کنار خردورزي و دانش اندوزي به معناي ناتوانيبيتقوايان از درک و اقامه براهين عقلي نيست؛ مراد آن است که روح وسرشت آدمي به حالت پاکي و صداقت نخستين و فطرياش باز گردد تابه آساني حقايق را دريابد و بپذيرد؛ زيرا انسان مجموعهاي از نيروهايمتضاد و متزاحم دارد و هر نيرويي، بيتوجه به نيروهاي ديگر، در انديشهارضاي خويش است. اگر انسان به يکي از اين قوا، گرايش بيشتر نشان دهد ودر ارضاي خواستههاي آن بيشتر بکوشد، در گرداب سرکشي آن قوه وسرکوبي قواي ديگر فرو ميغلتد و انسانيتش که بر پايه مجموعه اين نيروهاشکل ميگيرد، پايمال ميشود. پس راهي جز ارضاي مساوي و عادلانه همهنيروهاي نفساني وجود ندارد. انسان واقعي کسي است که در ارضاي معقولخواستههاي همه قواي درونياش بکوشد. از سوي ديگر، انسان در آغاز پيدايش از هر گونه آگاهي و دانش بيبهرهاست. کسب دانش و توسعه دانستنيهايش، معلول کارکرد قواي دروني اواست. طبيعتاً تلاش انسان در جهت ارضاي خواستههاي يک قوه و بياعتناييبه قواي ديگر، موجب ميل فکري به سوي آن و غفلت از مقتضيات ساير قوا ودر نتيجه انحراف فکري و عقيدتي خواهد شد. در نتيجه اين که، ميبينيم متون اسلامي، در کنار دعوت به خردورزي، برپارسايي و زدودن دل از زنگار گناه و وسوسه شيطان نيز تأکيد ميورزند و اينبه خاطر آزاد کردن تفکر آدمي از بند اسارت شياطين دروني و بيروني است. چون که تقوا بست هر دو دست هواحق گشايد هر دو دست عقل راتقوا سبب ميشود فطرت انسان به پاکي و زلالي نخستين خود باز گردد تاعلاوه بر بهرهمندي بيشتر از بينش و بصيرت، به آساني و گشاده دستي بتواندبدون دخالت هواهاي نفساني، حقايق را پذيرفته، به دانشهاي سودمند وانديشههاي درست دست يابد. بود فکر نکو را شرط، تجريدپس آن که لمعهاي از برق تأييد اميرمؤمنان(ع) در نامهاي، شريح قاضي را به خاطر خريد خانه مجلّل وگرانبها سرزنش ميکند و ميفرمايد: سند خانهاي که تهيه کردهاي چنان است که از چهار سو به چهار مسيرويرانگر و تباهي آور منتهي ميشود: حدّ نخست آن به کمينگاهآسيبها و بلاها، حد دوم آن به گرفتاريها و مصيبتها، حد سوم آن بههوسي تباه کننده و حد چهارم آن به شيطاني گمراه کننده و در خانه بهحدّ چهارمين گشاده است. [و سپس در پايان ميفرمايد:] خردهايپيراسته به اين حقيقت گواهي ميدهند و اگر عقل از اسارتخواهشهاي نفساني و دلبستگيهاي دنيوي رهايي يابد، بهترين گواهاين سند خواهد بود. اين سخن بدان معنا است که اگر عقل بخواهد قضاوتي صحيح داشته باشدو به وظيفهاش که راهنمايي و ارشاد آدمي به مسير سعادت و هدايت است،عمل کند بايد از بند تمايلات نفساني رهايي يابد و پارسايي پيشه کند. و آن گاهاست که پاسبان و پاسدار وروديها و خروجيهاي دل ميشود و نامحرمان وبيگانگان را در بند مينهد. طبع خواهد تا کشد از خصم کينعقل بر نفس است بند آهنين عقل ايماني چو شحنه عادل استپاسبان و حاکم شهر دل است همچو گربه باشد او بيدار هوشدزد در سوراخ ماند همچو موشدر هر آن جا که بر آرد موش استنيست گربه يا که نقش گربه است گربه چه شير شيرافکن بودعقل ايماني که اندر تن بودغره او حاکم درندگاننعره او مانع چرندگان
در آياتي از قرآن کريم تصريح شده است که جز پارسايان متذکرنميشوند و خداوند به تقوا پيشگان معيار شناخت حق از باطل عطا ميکند.آيا اين بدان معنا است که تعقل کافران و بيتقوايان از نظر قرآن بيهوده وبينتيجه است؟ پارسايي چه نقشي در تعقل دارد که خردورزي ناپارسايان راهبه جايي نميبرد؟