يزيد و پيك امام به مالك اشتر











يزيد و پيک امام به مالک اشتر



شبانه روزي که در صفين به «ليلة الهرير» شهرت يافت، روز سيزدهم ربيع الاول سال سي و هفتم هجري است که شديدترين روزهاي جنگ صفين است که گروه زيادي از لشکريان معاويه به هلاکت رسيدند و زنگ خطر شکست و نابودي قطعي براي معاويه به صدا درآمد. در آن شب و روز مالک اشتر بيشترين تلاش خود را در متزلزل کردن سپاه شام به خرج داد و چيزي نمانده بود که به سراپرده معاويه برسد؛ اما معاويه که ديگر توان مقاومت در برابر لشکريان علي عليه السلام را از دست داده بود با مشورت عمروعاص، قرآنها را بر سر نيزه کردند و سپاهيان حضرت را به حکم قرآن فراخواندند. متأسفانه عده اي از ياران علي عليه السلام تحت تأثير نيرنگ و فريب معاويه قرار گرفته و خواهان آتش بس شدند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در برابر آنها مقاومت کرد و حاضر به پذيرش آتش بس نشد و فرمود: من قرآن ناطقم، مگر ما از اول آنها را به قرآن دعوت نکرديم، ولي آنها نپذيرفتند. حضرت به مالک پيغام داد، بازگردد و از ادامه جنگ خودداري کند. اين در حالي بود که مالک مي خواست وارد اردوگاه معاويه شود و فرستاده حضرت امير عليه السلام که يزيد بن هاني بود، خود را به صف مقدم رساند و به اشتر گفت: امام پيام داد که دست از نبرد بردار و به سوي من بازگرد.

مالک اشتر گفت: سلام مرا به اميرالمؤمنين برسان و بگو: اکنون وقت آن نيست....

يزيد بن هاني برگشت و گفته اشتر را به سمع امام رساند. اما شورشيان به امام عليه السلام گفتند: به خدا سوگند به اشتر دستور به ادامه جنگ داده اي؟ امام فرمود: من چيزي محرمانه به يزيد بن هاني نگفتم، همان که شما شنيديد، گفتم؛ چگونه مرا به خلاف آنچه که آشکارا گفتم، متهم مي کنيد؟

گفتند: پس به اشتر پيغام بده هر چه زودتر باز گردد و در غير اين صورت به خدا سوگند از تو کناره گيري مي کنيم.

امام عليه السلام به پسر هاني فرمود: آنچه را ديدي به مالک اشتر خبر بده. يزيد بن هاني، امجدداً رفت و مالک را از شورشي که پيش آمده بود، باخبر کرد، آن گاه اشتر با هزار غم و اندوه به قاصد گفت: اين فتنه، به دست عمرو عاص طرح ريزي شده است. بعد گفت: آيا نمي بيني آنچه به آنها نزديک شده ام؟ آيا مشاهده نمي کني خداوند با آنها به نفع ما چه مي کند؟ آيا سزاوار است در اين اوضاع و احوال پيروزي، نبرد را رها کنيم و باز گرديم؟!»

اما يزيد گفت: آيا دوست داري و رواست که تو در اين جا پيروز باشي و امير مؤمنان کشته يا تحويل دشمن شود؟ مالک فوراً بر خود لرزيد، گفت: سبحان اللَّه به خدا سوگند اين را نمي پسندم، گفت: آخر آنها گفته اند اگر مالک را بازنگرداني يا تو را مي کشيم، همان گونه که عثمان را کشتيم و يا تو را تسليم معاويه خواهيم کرد! مالک به ناچار دست از جنگ کشيد و با ناراحتي تمام خود را به امام رسانيد، و همين که به آن آشوبگران نادان رسيد، فرياد زد: اکنون که بر دشمن برتري يافته و در آستانه پيروزي قرار گرفته ايد، آنها دعوت به قرآن مي کنند، فريب آنان را نخوريد؟ به خدا سوگند که آنان فرمان خدا را ترک و سنت پيامبر را رها کرده اند. پس با پيشنهاد آنان موافقت نکنيد و به من کمي مهلت دهيد تا پيروز شويم.

آنها گفتند: موافقت با تو، مشارکت در خطاي توست!

بيان اين داستان[1] اگر چه با شرح حال يزيد بن هاني مناسبت نداشت اما مفيد دانستيم تا مظلوميت اميرالمؤمنين عليه السلام در اوج قدرت و آستانه پيروزي آن هم در ميان يارانش آشکار شود که چه قدر آن حضرت مظلوم بود و چگونه تحت فشار يارانش قرار داشت.







  1. وقعة صفين، ص 492 - 489؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 219 - 216؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 32. (با جزئيات بيشتري در شرح حال «مالک اشتر» آمده است).