شهادت هاشم
اميرالمؤمنين عليه السلام که متوجه شد پرچم برافراشته نيست کسي را نزد هاشم فرستاد که پرچم را به پيش ببر. هاشم به نماينده امام گفت: به شکمم نگاه کن؟ وقتي نگاه کرد، ديد شکم او بر اثر ضربه حارث، پاره شده و ديگر نمي تواند پرچم را بردارد، فوراً مردي از بکر بن وائل پرچم سپاه علي عليه السلام را برداشت و به پيش رفت. هاشم در همين حالت ضعف و خون ريزي سرش را بلند کرد، ديد جنازه عبيداللَّه بن عمر بن خطاب که در سپاه معاويه بود، در کنارش افتاده با زحمت از جاي برخاست و خود را به جنازه پليد او رساند و سينه هاي او را با دندان فشار داد به طوري که دندان هاي او در سينه پسر عمر فرو رفت و در همين حال که روي سينه عبيداللَّه بود، جان به جان آفرين تسليم کرد.[1] .
هاشم پس از ارشاد و راهنمايي آن جوان فريب خورده، به قتال با ستمگران شامي ادامه داد و بسياري از آنها را از پاي درآورد، و خود را به گروه تنوخ در سپاه شام رسانيد، و نُه يا ده نفر از آنها را به هلاکت رساند، اما حارث بن منذر تنوخي از ميان لشکر شام بيرون آمد و به هاشم حمله کرد و او را مجروح نمود به طوري که ديگر نتوانست به جنگ ادامه دهد و روي زمين افتاد.