در سفر حج و ملاقات با ام سلمه











در سفر حج و ملاقات با ام سلمه



ميثم در آخرين سال عمرش که سال شصت هجري بود، حج[1] گزارد و در مدينه نزد ام سلمه همسر گرامي رسول خداصلي الله عليه و آله رفت، ام سلمه از او پرسيد: تو کيستي؟ گفت: مردي عراقي هستم. ام سلمه از او خواست نسب خويش را بگويد. او گفت: من غلام آزاده شده علي عليه السلام هستم. ام سلمه گفت: آيا تو هيثمي؟ گفت: نه من ميثم هستم. ام سلمه گفت: سبحان اللَّه به خدا سوگند بسيار مي شنيدم که رسول خداصلي الله عليه و آله[2] در نيمه شبي از تو ياد مي کرد و سفارش تو را به علي عليه السلام مي نمود. ميثم سراغ حسين بن علي عليه السلام را گرفت، گفت: او در نخلستان است. ميثم گفت: به او بگو که من دوست داشتم تو را ببينم و بر تو سلام دهم، و ما به زودي در پيشگاه خداوند متعالي همديگر را ملاقات خواهيم کرد، امروز فرصت ديدار او را ندارم و مي خواهم بازگردم. آن گاه ام سلمه بوي خوشي طلبيد و محاسن او را معطر نمود. ميثم گفت: تو محاسن مرا خوشبو کردي ولي به زودي همين محاسن در راه محبت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله به خون خضاب خواهد شد. ام سلمه پرسيد: چه کسي اين خبر را به تو داده است؟ گفت: سرورم و آقايم (علي عليه السلام) به من خبر داده است. ام سلمه گريست و گفت: او فقط سرور تو نيست که سرور من و سرور همه مسلمانان است. سپس ميثم از امّ سلمه خداحافظي کرد و بيرون آمد.[3] در آن حال ابن عباس را ديد و از علم تفسيري که از امير مؤمنان عليه السلام آموخته بود به او ياد داد و خبر شهادت خود را به او گفت.[4] .







  1. در رجال کشي دارد: عمره آورد.
  2. در رجال کشي آمده که ام سلمه گفت: «حسين بن علي عليه السلام زياد نام تو را مي برد».
  3. شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 292؛ ارشاد مفيد، ص 324؛ رجال کشي، ص 81، ح 136.
  4. ر. ک: رجال کشي، ص 80، ح 136؛ بحارالانوار، ج 41، ص 344.