دستپاچگي معاويه و اولين نامه براي قيس و پاسخ آن











دستپاچگي معاويه و اولين نامه براي قيس و پاسخ آن



معاويه پس از آن که از پيروزي سپاه علي بر نيروهاي جمل آگاه شد، به شدت بيم ناک گرديد و خود را در مقابل دو جبهه خطرناک ديد: جبهه عراق به رهبري علي عليه السلام و جبهه مصر به فرماندهي و سپه سالاري قيس بن سعد.

معاويه به خوبي از اقتدار نظامي و سياسي متحدالمآل اين دو سپاه آگاه بود، او بر اين مسئله وقوف داشت که هماهنگي اين دو جبهه به راحتي مي تواند توان دفاعي او را تحليل برده و مقاومت اورا در هم بشکند، از اين رو تمام همت خود را به کار گرفت تا بلکه به هر ترتيب ممکن، ميان اين دو جبهه بزرگ، شکافي پديد آورد و به هر قيمتي شده با خريد و فريب قيس، نيروهاي علي عليه السلام را از مديريت و فرماندهي خردمندانه قيس محروم کرده و او را از علي عليه السلام جدا نمايد؛ لذا قبل از آن که حضرت علي عليه السلام از کوفه به جانب صفين حرکت کند، معاويه نامه اي براي قيس نوشت. در اين نامه از قيس خواسته شده بود دست از حمايت علي عليه السلام بردارد تا در عوض اگر معاويه بر علي عليه السلام پيروز شد، حکومت کوفه و بصره و حجاز به او و خاندانش داده شود. البته در اين نامه قيس و علي عليه السلام متهم به قتل عثمان شده بودند.

اما پاسخ قيس چنين بود:

اما بعد، نامه ات به دستم رسيد و آنچه را درباره عثمان نوشته بودي، فهميدم؛ اما من هرگز در ماجراي قتل خليفه، دخالتي نداشتم و اما اين که نوشته بودي، سالار من کسي است که مردم را عليه عثمان شورانيده و تحريک کرده است تا او را کشتند، اين هم کاري است که من هرگز از آن اطلاعي ندارم و اما اين که تذکر داده بودي، خويشاوندان من در ريختن خون عثمان دخالت داشته اند، و حال آن که به جان خودم سوگند که خاندان و خويشاوندان من، از همه مردم براي اصلاح کار او، کوشاتر بودند؛ و اما آنچه از من خواسته اي که با تو بر خون خواهي عثمان، بيعت کنم و در عوض چيزهايي که بر من عرضه داشتي، فهميدم و اين هم موضوعي نيست که بتوان به سرعت درباره آن تصميم گرفت، اين موضوع نياز به تأمل و انديشه دارد و بايد فکر کنم، و به هر حال من اينک با تو کاري ندارم و از جانب من کاري که ناخوشايندت باشد، سر نخواهد زد تا به خواست خداوند متعال تو بينديشي و ما هم بينديشيم.[1] .







  1. تاريخ طبري، ج 4، ص 550؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 355؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 6، ص 60.