شناخت معلول مستلزم شناخت علت نيست











شناخت معلول مستلزم شناخت علت نيست



شناخت معلول مستلزم شناخت علت نيست، ولي شناخت همه ي جانبه ي علت است که شناخت معلول را نتيجه مي دهد.

شناخت همه جانبه ي علت مي تواند موجب شناخت همه جانبه ي معلول باشد، ولي شناخت همه جانبه ي معلول، موجب شناخت همه جانبه ي علت نيست. زيرا بنا به قاعده ي تطابق معلول با علت خود، هيچ معلولي نمي تواند بيش يا کم از آن چه را که علت به آن معلول منتقل کرده است، از خود بروز بدهد و آن را مستند به علت خود کند. مثلا از نيروي حرکت به مسافت 100 کيلومتر، نمي تواند حرکتي به اندازه 101 کيلومتر به عنوان معلول آن نيرو به وجود بيايد. چنانکه حرکت 99 کليومتر، بدون عارض مخل بر وسيله ي حرکت امکان ناپذير است. همچنين با شناخت کامل بذر يک نوع گل و چگونگي تاثير عوامل روياينده ي آن، مي توان آن گل را به عنوان معلول بذر و عوامل مربوطه مورد شناسايي قرار داد. همچنين با

[صفحه 20]

علم به خواص عناصري که در يک دارو به کار رفته است، و با شناخت مختصات جسماني و عوارض مزاجي بيمار، مي توان به معلولي که از آن دارو به وجود خواهد آمد، پي برد. مخصوصا با در نظر گرفتن جريان معلول از کانال معين که مي تواند مورد شناخت ما قرار بگيرد. البته اين در صورتي است که ما از همه ي اجزا و ابعاد موثر در معلول آگاهي داشته باشيم. اما چنان نيست که با شناخت معلول، حتما بتوانيم علت آن را بشناسيم. زيرا ممکن است معلول ها از يکي از چند علت به وجود بيايد. مخصوصا در موردي که انسان در موقعيت علت بوده باشد.

مثال بسيار روشن زير را در نظر بگيريم:

مثال يکم. انساني را مي بينيم که صد تومان به انسان ديگر مي دهد. در اين مثال پديده اي که مورد مشاهده ي ماست، انتقال صد تومان از يک فرد انسان به ديگر است. مسلم است که انتقال پول معلول است و به علتي نيازمند است. مثلا فرد دهنده، قبلا اين مبلغ را از او گرفته بود. ممکن است علت دادن صد تومان، احساس احتياجي است که در وي کرده و به انگيزگي عاطفه، دست به کار مزبور زده است. احتمال مي رود علت آن کار، يک احساس انساني والا بوده باشد. شايد علت درخواست، قرضي بوده باشد که از گيرنده ي صد تومان صورت گرفته است. ممکن است علت، قيمت کالايي بوده باشد که از گيرنده ي پول خريداري کرده است. همچنين ممکن است علت، آزمايش کردن گيرنده ي پول است که آيا وي طمع کار است و پول را خواهد گرفت يا داراي شخصيت بزرگي است و در مقابل آن پول خود را نخواهد باخت. ممکن است اصولا پول مال کسي ديگر

[صفحه 21]

است و پرداخت کننده ي پول نقشي بيش از وساطت ندارد. همچنين احتمالات فراواني وجود دارد که هر يک مي تواند علت انتقال پول از کسي به کسي ديگر بوده باشد. لذا به مجرد مشاهده پديده ي مزبور نمي توان با قاطعيت تمام، علت را تعيين کرد.

مثال دوم. ما انساني را مي بينيم که خوش حال و شادمان است. آيا هيچ مي دانيد که احتمال علل درباره ي پديده ي مزبور، به عدد صدها علت و انگيزه ي به وجود آورنده ي خوش حالي است؟ همچنين کسي که در اندوه فرو رفته باشد، آيا مي دانيد براي تعيين علت و انگيزه ي آن مي توان صدها احتمالات را بررسي کنيد؟

همچنين در تحولات و رويدادهاي تاريخ، بدان جهت که يک تحول يا يک جريان نمي تواند علت مشخص خود را همزمان، و با خصوصيات بارزي که علت بودن آن را به طور قطع معين مي کند، با خود داشته باشد (چنان که در دو مثال ساده متذکر شديم، اغلب معلول هايي که پاي انسان در سلسله ي علل آنها در کار باشد، احتمالات متعددي درباره ي پيدا کردن علت به وجود مي آيد)، لذا يک تحليل گر آگاه بايد تمامي آن احتمالات را براي پيدا کردن علت حقيقي و يا عوامل متعددي را که ممکن است در به وجود آمدن تحول يا جريان تاريخي مفروض نقش داشته است، مورد بررسي و دقت قرار بدهد.

[صفحه 22]



صفحه 20، 21، 22.