سرانجام ناهنجار زبير و تأسف اميرالمؤمنين بر او











سرانجام ناهنجار زبير و تأسف اميرالمؤمنين بر او



بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بالاخره زبير از جنگ کناره گرفت و در ميان راه به وادي سباع رسيد، در آنجا مردي بنام احنف بن قيس با گروهي که از شرکت در جنگ امتناع کرده بودند حضور داشتند، وقتي احنف از حضور زبير مطلع شد با صداي بلند گفت: من با زبير چه بايد بکنم، دو لشکر مسلمين را به جان هم انداخته و چون شمشيرها به کار افتاده خود کناره گيري کرده و آنها را رها نموده است، بدانيد که او سزاوار مرگ است. مردي به نام عمرو بن جرموز که در تاريخ به آدمکشي (ترور) معروف است با شنيدن اين سخنان (به طمع جايزه) به تعقيب زبير پرداخت، زبير با ديدن او ايستاد و از او پرسيد: چه مي خواهي؟ گفت: آمده ام راجع به کار مردم (در مورد جنگ) از تو بپرسم، زبير گفت: آنها را در حاليکه سرگرم جنگ بودند و با شمشير بر يکديگر مي زدند، رها کردم. عمرو بن جرموز با زبير به راه افتاد و هر يک از ديگري واهمه داشت و مراقب بود، تا اينکه وقت نماز شد، زبير به ابن جرموز گفت: اي مرد، ما مي خواهيم نماز بخوانيم، او گفت: من نيز مي خواهم چنين کنم، زبير گفت: بيا به يکديگر امان دهيم (هيچ يک با ديگري کاري نداشته باشيم) پاسخ داد: باشد.

زبير نشست و مشغول وضو شد و سپس به نماز ايستاد، که ناگاه ابن جرموز در نماز بر او حمله کرد و او را کشت، سر او را از بدن جدا کرد و به همراه انگشتر و شمشير او، به طرف احنف آمد، مقداري خاک نيز بر روي بدن زبير ريخت،وقتي خبر را به احنف داد او گفت: به خدا نمي دانم کاري درست بوده يا خطا، برو به نزد علي عليه السلام و جريان را به او بگو، قاتل زبير به نزد حضرت آمد و به دربان گفت: به حضرت بگو که عمرو بن جرموز اجازه ورود مي خواهد و همراه اوست سر و شمشير زبير!

در برخي روايات آمده است که شمشير زبير را آورد، حضرت به او فرمود: تو او را کشتي؟ آري؟ فرمود: بخدا که پسر حنيفه (يعني زبير) ترسو و پست نبود ولي اجل است و مرگ ناگوار!

سپس فرمود: شمشير زبير را به من بده، شمشير را در دست گرفت، آن را حرکتي داد و فرمود: اين شمشيري است که مدتها با آن غم و غصه از رخسار رسول الله صلي الله عليه و آله زدوده بود.

ابن جرموز گفت: اي اميرالمؤمنين عليه السلام جايزه من چه شد؟ حضرت فرمود: من از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که مي فرمود: قاتل زبير را به آتش جهنم بشارت ده، ابن جرموز محروم از جايزه برگشت و سرانجام در جريان خوارج نهروان با نهروانيان بر عليه حضرت علي عليه السلام به جنگ پرداخت و کشته شد.[1] .

شيخ مفيد رحمة الله عليه نيز جريان کشته شدن زبير را بطور مشروح ذکر کرده است و اضافه نموده است که حضرت علي عليه السلام وقتي شمشير زبير را در دست گرفت و حرکت داد فرمود: اين شمشيري است که زبير چه بسيار با آن همراه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيد ولي اجل است و مرگ ناهنجار،[2] سپس به صورت زبير خيره شد و فرمود: تو را با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مصاحبتي بود و با آن حضرت نسبت فاميلي نيز داشتي ولي شيطان به بيني تو وارد شد و تو را به اين جايگاه انداخت.[3] .









  1. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 236.
  2. و در روايتي فرمود: اين شمشيري است که بسيار با آن غصه از روي پيامبر زدوده است ولي اجل است و مرگ ناهنجار «طال ما جلي به الکرب عن وجه رسول الله صلي الله عليه و آله و لکن الحين و مصارع السوء» (الاحتجاج، ج 1، ص 239).
  3. «لقد کان لک برسول الله صلي الله عليه و آله صحبة و منه قرابة و لکن دخل الشيطان منحرک فاوردک هذا المورد» الجمل، ص 209.