عادل دلسوز و آگاه











عادل دلسوز و آگاه



پس از شهادت علي (عليه السلام) يکي از دوستان علي (عليه السلام) بنام ضراربن ضمره به شام رفت و در جلسه اي با معاويه ملاقات کرد. معاويه که او را مي شناخت به او گفت: مقداري از علي (عليه السلام) بر ايمان تعريف کن.

ضمره تا اسم علي (عليه السلام) را شنيد منقلب شد و بي اختيار قطرات اشک از چشمانش سرازير گرديد و گفت: اي معاويه از اين تقاضا بگذر و مرا معاف بدار.

معاويه اصرار کرد و گفت: از تو دست برنمي دارم تا مقداري از فضائل علي (عليه السلام) را بر ايمان بگويي. او به مطالبي از شاءن اميرالمؤ منين علي (عليه السلام) اشاره کرد و در ميان اين

[صفحه 355]

مطالب در جمله اي گفت: که بسيار بلند معني است. او گفت:

لا يخاف الضعيف من جوره، و لا يطمع القوي في ميله؛ مستضعفان و ضعيفان ترس آن نداشتند که از ناحيه او به آنها ظلم بشود و زورمندان در رسيدن به اهداف باطل خود در او راه نداشتند[1] .

پسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم

در جنگ جمل حضرت علي (عليه السلام) فرزندش محمد حنفيه را طلبيد و نيزه ي خود را به او داد و فرمود: با اين نيزه به سپاه دشمن حمله کن!

محمد حنفيه نيزه را گرفت و به دشمن حمله کرد، گروهي از سپاه دشمن جلوي او را گرفتند، لذا او نتوانست پيش روي کند، به عقب برگشت و به خدمت پدر رسيد. در اين هنگام امام حسن (عليه السلام) نيزه را گرفت و به سوي دشمن شتافت پس از مدتي با نيزه اي خون آلود نزد پدر آمد. هنگامي که محمد حنفيه آن شجاعت را از امام حسن (عليه السلام) مشاهده کرد براثر احساس شکست خود؛ سرخ رو و سرافکنده شد.

حضرت علي (عليه السلام) به او فرمود:

ناراحت نباش! او پسر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و تو پسر علي (عليه السلام) هستي.[2] .



صفحه 355.





  1. سفينة البحار، ج 2، ص 72.
  2. بحارالانوار، ج 43، ص 345.