حيله گر در دام خود افتاد











حيله گر در دام خود افتاد



هنگامي که اسلام در مدينه به اوج خود رسيد عبدالله بن ابي که از روساي يهود بود نسبت به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حسادت مي ورزيد عبدالله در صدد قتل حضرت بر آمد لذا به بهانه جشن عروسي دخترش، وليمه و طعامي تهيه نمود و حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم و اصحابش، از جمله اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) را نيز دعوت کرد و در ميان صحن خانه خود چاله اي حفر کرد و داخل آن چاله را پر از شمشير و نيزه هاي زهرآلود نمود و روي آن را با فرش پوشانيد و جمعي از يهوديان را هم با شمشيرهاي برهنه و زهر آلود پنهان نمود که وقتي آن حضرت و اصحابش پا روي آن حفره گذاشتند و در حفر افتادند آنها نيز با يک حمله همه را از بين ببرند هم چنين در طعام ميهماني خود زهر ريختند تا بتوانند از طرق مختلفي به هدف پليد خودشان برسند قبل از آمدن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اصحاب آن حضرت؛ جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند متعال مي فرمايد: به خانه عبدالله بن ابي برو و هر کجا را به اصحابت نشان داد بنشينيد و هر غذايي که نزد شما گذاشت تناول نماييد که من شما را از شر و کيدي حفظ خواهم کرد.

[صفحه 204]

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اصحابش وارد منزل او شدند آن ملعون آنها را دعوت کرد تا در صحن خانه بنشينند نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم با همه يارانش روي فرشي که زيرش گودال بود نشستند عبدالله از اينکه آنها در گودال نيفتادند بسيار تعجب کرد چون از اين راه نااميد شد طعام مسموم شده را آورد تا شايد به هدف خود برسد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم به اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) فرمود: اين دعا را بخوان و خودش هم خواند، دعا اين بود:

«بسم الله الشافي بسم الله الکافي بسم الله المعافي بسم الله الذي لا يضر مع اسمه شيي و لا داء في الارض و لا في السماء و هوالسميع العليم»

سپس همه آنها غذا را خوردند و از آن مجلس بيرون آمدند عبدالله وقتي ديد آن طعام مسموم ضرري به آنها نرسانيد چنين گمان نمود که اشتباه کرده و زهر را در آن طعام نريخته اند، براي همين به افرادي که با شمشيرهاي زهرآلود آماده کشتن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند امر کرد که تا از باقيمانده غذا بخورند از طرفي دختر عبدالله که خود در توطئه قتل نقش داشت از آنجا که از فرو نرفتن فرش تعجب کرده بود، رفت و روي فرش نشست که ناگهان به گودال افتاد و کشته شد و از آن طرف تمام يهودياني که طعام باقيمانده را خوردند همه آنها نيز کشته شدند عبدالله بعد از اين واقعه به تمام اقوام خود دستور داد که اين ماجرا را براي کسي نقل کنند بدينسان مراسم عروسي که آن ملعون براي دخترش ترتيب داده بود تبديل به عزا شد زماني که خبر واقعه به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد از عبدالله علت فوت آنها را پرسيد، عبدالله گفت: دخترم از پشت بام افتاده و افراد ديگر به مرض اسهال مرده اند.[1] .



صفحه 204.





  1. بحارالانوار ج 6.