برقراري عدالت سياسي















برقراري عدالت سياسي



اگر مفهوم عدالت سياسي با حق گره خورده و چنين معنايي از آن در کلمات حضرت امير (ع) نيز آمده و از حقوق متقابل حاکم و مردم (با تاکيد بر مردم) سخن به ميان آمده است و اگر ندادن حق به ذي حق ظلم است و گريز از عدالت، آنچه طبيعي است و شواهد تاريخي کثير نيز دارد، آن است که معمولا در جامعه اين حقوق ضعفاست که پايمال مي شود. يعني در بين حاکم و مردم، آنان که احتمال بيش تر براي مظلوم واقع شدن دارند، مردمند[1] چون حکام مستظهر به قدرت سياسي و سر نيزه اند و مردم دستان خالي دارند و در بين آحاد مردم نيز بعضي طبقات، اقشار و شئون آسيب پذيرترند. مثلا از ميان زن و مرد، زن آسيب پذيرتر از مرد است و از ميان طبقات اجتماعي، طبقات پايين آسيب پذيرتر از طبقات متوسط و بالا هستند و... از اين رو اگر کسي به دنبال عدالت سياسي است و بر روي آن تاکيد دارد، به مردم، عموما و به طبقات و اقشار آسيب پذير، خصوصا بايد عنايت ويژه داشته باشد. با اين مبنا مي توان به جرات

[صفحه 22]

ادعا نمود که علي (ع)، تمام اهتمامش برقراري عدالت سياسي است و بلکه کليد شخصيت علي (ع) عدالت است. در اينکه حضرت امير (ع) توجه خاص به اعاده ي عدالت سياسي داشته، به شواهد فراواني مي توان استشهاد نمود که از آن ميان به چند مورد اشاره مي شود.

از نگاه علي (ع) ستمديدگان و طبقه ي ضعيف و پايين، جايگاه ويژه دارند. لذا در جايي مي فرمايند:

الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له و التقوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه. (نهج البلاغه، کلام 37).

(ستمديدگاني که در نظرها ذليل و پست اند، از نظر من عزيز و محترم اند، تا حقشان را بگيرم و نيرومندان ستمگر در نظر من، حقير و پست اند، تا حق ديگران را از آنها بستانم.)

علي (ع) از اينکه حاکم منصوب او در مجلسي که مختص سرمايه دارها بوده و جاي فقرا در آن مجلس خالي بوده است، شرکت نمود، به شدت مي تازد و به عثمان بن حنيف در نامه ي 45 نهج البلاغه تذکر مي دهد که حاکم اسلامي نمي تواند نسبت به طبقات محروم بي تفاوت باشد و شاهد عيني حاکم ديني را خود بر مي شمارد. در جايي از اين نامه مي خوانيم:

ااقنع من نفسي بان يقال: هذا اميرالمومنين و لا اشارکهم في مکاره الدهر، او اکون اسوه لهم في جشوبه العيش!

(آيا به همين قناعت کنم که گفته شود، من اميرمومنانم؟ اما با آنان در سختي هاي روزگار شرکت نکنم؟ و در تلخي هاي زندگي پشتوانه و در مقتدايشان نباشم؟)

و در خطبه ي 209 نهج البلاغه، در گفتگويي با علاء بن زياد حارثي، که به زهد روي آورده بود و به زندگي حضرت تاسي مي کرد، با تندي برخورد نمودند و چنين پاسخ

[صفحه 23]

فرمودند:

و يحک، اني لست کانت، ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا انفسهم بضعفه الناس، کيلا يتبيغ بالفقير فقره!

(واي بر تو! من مثل تو نيستم. خداوند بر پيشوايان حق و عدل واجب شمرده است که بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ي ضعيف مردم باشند، تا نداري فقير او را به هيجان نياورد که سر از فرمان خداوند برتابد.)

و به صورت مشخص در عهدنامه ي مالک اشتر (نامه ي 35 نهج البلاغه)، حاکم مصر را به توجه نمودن به طبقه ي پايين، اين چنين دعوت فرمودند:

الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم، من المساکين و المحتاجين و اهل البوسي و الزمني، فان في هذه الطبقه قانعا و معترا و احفظ لله ما استحفظک من حقه فيهم و اجعل لهم قسما من بيت مالک و قسما من غلات صوافي الاسلام في کل بلد، فان للاقصي منهم مثل الذي للادني و کل قد استرعيت حقه: فلا يشغلنک عنه بطر، فانک لا تعذر بتضييک التافه لاحکامک الکثير المهم، فلا تشخص همک عنهم و لا تصعر خدک لهم و تفقد امور من لا يصل اليک منهم ممن تقتحمه العيون و تحقره الرجال، ففرغ لاولئک ثقتک من اهل الخشيه و التواضع، فليرفع اليک امورهم. ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه، فان هولاء من بين الرعيه احوج الي الانصاف من غيرهم و کل فاعذر الي الله في تاديه حقه اليه.

(خدا را، خدا را در مورد طبقه ي پايين، آنها که راه چاره ندارند، يعني مستمندان و نيازمندان وتهي دستان و از کارافتادگان، در اين طبقه هم کساني هستند که دست سوال دارند و هم افرادي که بايد به آنها بدون پرسش، بخشش شود... نبايد دل از آنهابرگيري و چهره به روي آنان درهم کشي! در امور آنها

[صفحه 24]

کبه به تو دسترسي ندارند و مردم به ديده ي تحقير به آنها مي نگرند، بررسي کن... از ميان رعايا اين گروه از همه به احقاق حق محتاج ترند و بايد در اداي حق تمام افراد، در پيشگاه خداوند عذر و دليل داشته باشي.)

نهايتا دليل حضرت امير در اينکه حکام بايد در خدمت مردم باشند، نيز عجيب است. از نگاه علي (ع)، نه از آن رو که لزوما چون افراد تحت حکومت مسلمانند، ذي حقوق اند، بلکه مبناي عدالت علي در برقراري موازنه بين حاکم و مردم، فراديني و فراانساني است. لذا در نامه ي 53 به مالک اشتر هم چنين مي خوانيم:

و اشعر قلبک الرحمه للرعيه و المحبه لهم و لا تکونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک في الدين و اما نظير لک في الخلق.

(قلب خويش رانسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن و همچون حيوان درنده اي نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنيمت شماري! زيرا آنها دو گروه بيش نيستند: يا برادران ديني تواند و يا انسان هايي همچون تو.)


صفحه 22، 23، 24.








  1. از اين قاعده، قليلي از اولياي خدا که در مقام حاکم قرار مي گيرند، مستثني هستند. از جمله ي آنها علي (ع) است که در مقابل اشکال ديگران در تقسيم بيت المال مي فرمايند: «اتامروني ان اطلب النصر بالجور فيمن و ليت عليه! و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم في السماء نجما» (نهج البلاغه، کلام 126) آيا به من دستور مي دهيد براي پيروزي خود، از جور و ستم، در حق کساني که بر آنها حکومت مي کنم، استمداد جويم؟ به خدا سوگند تا عمر من باقي است و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پي هم طلوع و غروب مي کنند، هرگز به چنين کاري دست نمي زنم.