حقوق متقابل مردم و رهبري











حقوق متقابل مردم و رهبري



از نگاه علي عليه السلام، نه تنها حقّ رهبر سياسي جامعه در چارچوب اين آيين، منافاتي با حقوق

[صفحه 62]

مردم ندارد، بلکه حقّ رهبر سياسي، در گرو اداي حقوق آنان از سوي رهبر است و مردم، در صورتي موظّف به اطاعت و حمايت از رهبر هستند که حقوق آنان در نظام تحت فرمان او رعايت شود.

امام علي عليه السلام در اين زمينه، چنين فرموده است:

أمّا بعد، فقد جعل اللَّه سبحانه لي عليکم حقّاً بولاية أمرکم، ولکم عليَّ من الحقّ مثل الّذي لي عليکم، فالحقّ أوسع الأشياء في التواصف وأضيقها في التناصف، لايجري لأحد إلّا جري عليه، و لايجري عليه إلّا جري له.[1] .

بعد از حمد و ستايش خدا؛ همانا خداوندِ سبحان، با سرپرستي و ولايت در کارهايتان، حقي براي من بر عهده شما گذاشته است و در مقابل، براي شما نيز همانند آن، حقّي برگردن من نهاده است. پس حق در مقام توصيف، از همه چيزها فراخ تر و در مقام انصاف، در عملْ تنگ و باريک تر است. حق به سود کسي نيست، مگر آن که به زيان او نيز هست، و بر زيان کسي نيست، مگر اين که به سود او نيز خواهد بود.

آن حضرت، در سخني ديگر، حقوق متقابل مردم و رهبري را چنين بيان مي کند: حقٌّ علي الإمام أن يحکم بما أنزل اللَّه و أن يودّي الأمانة، فإذا فعل فحقٌّ علي الناس أن يسمعوا له وأن يطيعوا، وأن يجيبوا إذا دُعوا.[2] .

بر امام لازم است که طبق آنچه خداوند مقرّر کرده است، حکومت کند و امانتي را که خداوند به او سپرده، ادا نمايد. هرگاه چنين کرد، بر مردم واجب است که سخنش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت کنند و هنگامي که فراخوانده مي شوند،اجابت نمايند.

[صفحه 63]

در اين سخن، نه تنها حقّ رهبر در گرو اداي حقوق مردم گذاشته شده است؛ بلکه حقّ امامت و ولايت و رهبري نيز به عنوان حقّ امانتداري، مطرح گرديده است. در گذرگاه تاريخ، پاسداري از حقوق مردم، غالباً از مرز شعار فراتر نرفته؛ بلکه در طول تاريخ، اين شعار، هماره ابزاري شده است براي تجاوز به حقوق انسان ها و زدودن حق مداري ها.

در درازناي تاريخ اسلام، پس از دوران رسول خدا، روزگار علي عليه السلام، استثنايي بود براي استقرار عدالت اجتماعي و بسط قسط و احقاق حقوق مردم که متأسفانه، مردم در کشاکش غوغاسالاري هاي فتنه جويان، فرصت بهره وري از اين موقعيت را از دست دادند و به واقع، بر حکومت او ستم روا داشتند. به فرموده ي علي عليه السلام:

ان کانت الرّعايا قبلي لتشکو حيف رعاتها وانّني اليوم لأشکو حيف رعيتي.[3] .

اگر در گذشته، مردم از ستم واليان شکوه مي کردند، من امروز از ستم مردمان خود، شکوه دارم.

چنين شد که علي عليه السلام، با دلي آکنده از غم، به ديدار معبود شتافت. عدالت نيز با رفتن او دامن برچيد و بار ديگر، حکومت ها بودند و مظلوميت فرودستان و تجاوز به حقوق انسان ها.

و اينک بر ماست که از آنچه گذشته، پند بگيريم و با عبرت آموزي از آنچه در آن روزگاران اتّفاق افتاد، زمينه را براي استقرار عدالت اجتماعي آماده سازيم.


صفحه 62، 63.








  1. ر.ک: ح 305.
  2. کنزالعمّال ح 14313.
  3. ر.ک: موسوعة الإمام علي عليه السلام، ج 9 ص 408 و 419 (ح 4748 و 4749).