در پي كسب حلال











در پي کسب حلال



روزي در مـديـنـه سـخـت بـه گـرسـنـگي مبتلا شدم. در پي يافتن کار به اطراف رهسپار گـشـتم. در اين ميان زني را ديدم که مقداري کلوخ گرد آورده بود، حدس زدم که مي خواهد بـا آن گـِل درسـت کند. جلو رفتم و پس از گفت و گو با او قرار گذاشتم که هر دلو آب کـه از چـاه مـي کـشـم يـک خـرمـا به من اجرت دهد. شانزده دلو آب از چاه کشيدم تا آن جا که دستانم تاول زد. سپس مقداري آب نوشيدم و نزد آن زن آمدم و با اشاره دست (عدد شانزده را به او نشان دادم) و اجرت خود را مطالبه کردم.

او شـانـزده دانـه خـرمـا شـمـرد (و به من داد) من نزد پيامبر آمدم و ماجرا را براي او تعريف کردم. پيامبر خدا همراه من از آن خرماها تناول فرمود.[1] .









  1. بحارالانوار، ج 41، ص 33.