حسن مطلع












حسن مطلع



يکي از رموز بلاغت حسن مطلع است (يا حسن ابتدا، براعت مطلع، براعت استهلال) و آن چنان است که شاعر و خطيب جهد کند، تا اول بيت يا خطبه، سخن مطبوع و مصنوع و لفظ لطيف و معني غريب و بديع بکار برد. طوري باشد که مستمع را در همان وحله ي اول بطرف خود جلب کند، و در اشتياق و انتشار شنيدن بقيه ي کلام نگهدارد.

اين نکته علاوه بر اينکه سخن را مي آرايد، مستمع را نيز در قبول کلام بعدي آماده و در

[صفحه 13]

حقيقت ذوق او را قبلا تسخير مي کند، خاصه در مسائل خطابي که غالبا با برهان سر و کار ندارد.

امام نيز در اين موارد در صدر قرار دارد، و عجيب تر آنکه همه را آنا مي آفريند، از پيش تجربه نکرده، تمرين ننموده، بداهه ادا مي کند و به صرف ديدن مستمع مي داند چه بايد بگويد و چگونه روحش را تسخير کند. در خبر است که شعر قفل است، و مفتاح آن مطلعش مي باشد. مثال از شعر: بيت محمد بن وهب:


ثلثه تشرق الدنيا ببهجتها
شمس الضحي و ابو السحق و القمر


يا بيت محمد بن هاني از قصيده اش:


ما شئت لا ما شائت الاقدار
فاحکم و انت الواحد القهار


امام وقتي مي شنود خوارج مي گويند: (لا حکم الا الله) و اين سخن دهن به دهن مي گردد. چنين ايراد سخن مي کند:

40- کلمه حق يراد بها باطل، نعم انه لا حکم اله الله، ولکن هولاء يقولون: لا امره الا لله، و انه لا بد للناس من امير بر، او فاجر يعمل في امرته المومن، و يستمع فيها الکافر...

توجه بتناسب و لطف و ارتباط جمله اول سخن بکنيد با مطالب بعد و معني چنين است:

(حرف حقي است که باطل از آن خواسته شده است. آري، درست است که جز براي خدا حکمي نيست ولي اينان مي گويند: حکومت خلق مختص خداست نه غير او. در صورتي که خلق را حاکمي بايد، چه بد، چه خوب که زير بيرق او، مومن بطاعت خود بپردازد و کافر به تمتع از روزگار خويش).

يا مطلع کلام 6 امام است و اهميت و ارزش آن را وقتي درک مي کنيم، که شان ايرادش را بدانيم، و او جمله ي اول را که تمثيل است، وقتي ادا مي کند که طلحه و زبير نقض بيعت کرده مي گريزند، و مردم از او مي خواهند که در پي آنها نرفته، و به جنگ نپردازد، که شايد هم احتمال مي دادند علي شکست بخورد، او در اين مورد سخن را باين جمله آغاز مي کند:

والله لا اکون کالضبع، تنام علي طول اللدم. (بخدا سوگند که من چون کفتار خفته نيستم) در اينجا مستمع مي فهمد که علي چه مي خواهد بگويد. فوري درک مي کند که غرض او نفي درخواست پند گويان، و اثبات شهامت و پايداري و مصلحت روز و مبارزه است، سپس مي گويد: يعني پس از اين مطلع گويا: حتي يصل اليها طالبها و يختلها را صدها ولکني احزب بالمقبل الي الحق المدبر عنه و بالسامع المطيع العاصي المريب ابدا، حتي ياتي علي يومي، فو الله ما زلت مدفوعا عن حقي مستاثرا علي منذ قبض الله نبيه حتي يوم الناس هذا. (بخدا سوگند، من کفتار نيستم که در سوراخ خود بخسبم، و شکارچي با فريب حرکت چوپ مرا گول بزند و صيد کند، ولي

[صفحه 14]

من به کمک آنکه روي به حق آورده مي گويم، کسي را که پشت به آن کرده، و به باطل گرائيده است، و بياري موافقان مخالف را از بين مي برم، و تا هنگام مرگ بر اين پيمان استوارم. از روزي که پيغمبر خدا رحلت کرده تا امروز، از حقم ممنوع بودم، و ديگران بر من برتري داشتند).

در هنگامي که مردم را به جنگ شاميان مي خواند، و دستور داده بود که در خارج شهر متمرکز شده و بشهر نيايند، تا آماده ي حرکت باشند، ولي برخي از آنان پنهاني بشهر مي آيند و مراجعت نمي کنند و جمعيت کافي فراهم نمي شود، امام به کوفه برگشته خطاب به مردم چنين مي گويد:

اف لکم. (اف بر شما، واي بر شما)

علي خداوند اخلاق و ادب است، مردم دوست است، با اين حال اين مطلع را ادا مي کند. چرا؟

براي آن که طرف خطابش مردم جبون، و از جنگ فراري و بي حميت هستند، او مقتضي مي داند که چنين مطلعي خطاب بآنها بياورد، باشد که غيرت آنان بجوش آيد، و سپس بقيه خطبه را مي خواند که به شماره 34 است و به رعايت اختصار نقل نمي کنيم، و مطلع مي رساند که امام چه مي خواهد بگويد.

مطلع خطبه 35 و نيز خطبه معروف قاصعه به شماره 192، در تناسب مطلع يا مفاد خطب نيز دليل بارزي بر دعوي ماست و از اين قبيل در نهج البلاغه فراوان است.


صفحه 13، 14.