فرق ميان سياست دنيوي و سياست ديني
علي (ع) در سخنان کوتاه خود مي فرمايد: سوگند به خدا که معاويه از من سياستمدارتر و زيرک تر نيست، ولي او (در راه رسيدن به هدف) از هيچ گونه خيانت و شکستن پيمان و دروغ و ارتکاب هر نوع معصيتي خود داري ندارد. اگر نه اين است که من از خيانت و نقض عهد بيزارم، از سياستمدارترين و داهي ترين مردم مي بودم، ولي هر خيانتکاري فاجر و گنهکار است و هر فاجري کافر است و در روز قيامت هر خيانتکاري را پرچمي است که بدان شناخته مي شود. به خدا سوگند من همچون غافلان گول نمي خورم و در برابر هيچ فشار و سختي (که براي انجام دادن کاري بر خلاف باشد) نرم نمي شوم. مورخ و نويسنده ي نامي و اديب و محقق نقاد عز الدين ابو حامد عبدالحميد بن هبة الله مدائني مشهور به ابن ابي الحديد معتزلي شارح نهج البلاغه[1] در شرح اين خطبه ي کوچک [صفحه 8] بحث و تحقيقي ارزنده و مستدل دارد. وي فرق ميان سياست علي (ع) و سياست معاويه را بخوبي تحليل و تجزيه کرده و مواردي را که بر سياست علي (ع) اعتراض شده، چه آنچه را که ما براي نمونه در اين گفتار آورديم و چه غير آنها را، به تفصيل آورده و جواب همه را با دلايل ديني و عقلي بيان کرده است. همچنين از استاد دانشمند و کلامي خود ابو جعفر نقيب بصره، شرح بسيار جامع و نغزي در سنجش و تطبيق سياست و روش علي (ع) با سياست و سيره ي پيغمبر اکرم (ص)، و تشابه حوادث و قضاياي زندگي آن دو بزرگوار نقل کرده است که مشتمل بر نکات و دقايق بسيار سودمند و تاريخي است که در کتابهاي مؤلفان ديگر کمتر به چنان پژوهش و حقائقي بر مي خوريم. چون در اين بحث و تحليل همه ي موارد اعتراض بر سياست علي (ع) و پاسخ آنها را نيز بيان کرده است، بهتر آن ديدم که در اين بحث و گفتار خلاصه اي از آنچه ابن ابي الحديد در شرح ادبي و تاريخي و انتقادي خود بر نهج البلاغه آورده است در اينجا اقتباس کنم.[2] . پس از ايراد خطبه و شرح و تفسير لغات و جملات مشکل در پيرامون معاني چنين مي نويسد: بدان که گروهي از مردم که به حقيقت برتري و بزرگواري امير المؤمنين (ع) پي نبرده اند. چنان گمان کرده اند که عمر از آن امام سياستمدارتر و علي (ع) از عمر داناتر بود. شيخ الرئيس ابوعلي سينا در کتاب شفا بدين معني تصريح کرده است.[3] . [صفحه 9] ما در اين باره از پيش در همين کتاب در باب حسن سياست و درستي تدبير اميرالمؤمنين (ع) بحثي مستوفي ايراد کرده ايم. اکنون نيز در اينجا مطالبي که مناسب مقام است و در آنجا نياورده ايم بيان مي کنيم: بدان که سياستمدار در سياست کامل و پخته نيست، مگر هنگامي که هر چه را براي صلاح ملک و استوار کردن پايه هاي کار و تمشيت امور خود موافق انديشه ي خويش لازم بداند انجام دهد، چه آنکه راهي که مي رود موافق شرع و دين باشد، چه آنکه نباشد، اگر سياستمدار در امور دنيا بدين گونه رفتار نکند، در کار خود پيروز نمي گردد و انتظام امورش از هم گسيخته مي شود. اما اميرالمؤمنين (ع) پاي بند قيود شرع بود و پيروان خود را نيز به پيروي از دستور شرع فرمان مي داد. بنابر اين هر چه را که به مصلحت شخصي او بود از تدبيرات و حيله هاي جنگي اگر با موازين دين و شرع توافق نداشت دور مي انداخت و بدانها عمل نمي کرد. از اين رو قاعده و روش او در امر خلافت غير از سيره و رفتار ديگران بود که خود را ملزم به پيروي از مصالح سياسي مي دانستند. گمان نرود که از اين گفتار ما نقص و عيبي متوجه عمر مي شود و ما چنين قصدي داريم، بلکه مي گوييم عمر مجتهد بود و به قياس و استحسان و مصالح مرسله[4] عمل مي کرد و استنباط شخصي خود را در احکام [صفحه 10] کافي مي دانست و درباره ي دشمنش از راه حيله و کيد وارد مي شد و به فرماندهان خود دستور مي داد که در مواقع مقتضي فريب و حيله به کار برند. عمر کساني را که به گمان خود سزاوار مجازات مي دانست، با دره[5] و تازيانه تأديب مي کرد و از کيفر کساني که در واقع مجرم بودند و بايد مجازات مي شدند، ولي در نظر او بي گناه مي نمودند، صرف نظر مي کرد. همه ي اين کارها را به دليل قوه اجتهاد و استنباط شخصي خود انجام مي داد. ولي اميرالمؤمنين (ع) اين گونه اجتهاد را روا نمي دانست و فقط به استناد نصوص و ظواهر حکم مي داد و بر قياس و اجتهاد اعتماد نمي کرد. علي (ع) امور دنيا را بر امور دين منطبق مي کرد و همه را به يک نظر مي نگريست. هيچ چيزي را وضع نمي کرد و فرو نمي گذارد، مگر به حکم قرآن و خبر منصوص. بنابراين روش عمر و علي (ع) در خلافت و سياست با هم فرق داشت. به علاوه عمر مردي درشتخو و سختگير در سياست و علي (ع) بردبار و با گذشت بود از اين رو خلافت آن يک با قوت قرين و خلافت اين يک با نرمي همراه بود. عمر به بلا يا و مصائبي که علي (ع) در دوران خلافت روبرو شد، مبتلي نگرديد. بزرگترين ابتلاها فتنه ي عثمان بود که علي (ع) چاره اي نداشت جز آنکه با [صفحه 11] ياران و لشکريان خود در آن حادثه با ملايمت رفتار کند؛ زيرا از اين فتنه اضطراب بزرگي پيدا شده بود. پس از آن فتنه، جنگ جمل و جنگ صفين، سپس فتنه ي خوارج نهروان پديد گرديد که هر يک از آنها مؤثر در آشفتگي و بي انتظامي امور و گسيخته شدن رشته ي کارها مي بود.
درين چند جمله علي (ع) اختلاف ميان سياست و دهائي را که سياستمداران دنيا دار امثال معاويه- که در هر عصر و زمان نمونه هاي بسياري از آنان وجود دارد- از آن پيروي مي کنند و سياست و سيره اي را که بر روي پايه هاي عقل سليم و دين و اخلاق استوار شده و پيامبران و امامان و پيشوايان ديني و زمامداران نيکو سيرت کارهاي خود را موافق آنان انجام مي دهند، به طور آشکار و بانشان دادن وجوه امتياز و موارد اختلاف بيان مي کند: هدف دسته ي اوّل رسيدن به مقصد دنيايي است، از هر راه و به هر کيفيت باشد؛ در صورتي که دسته ي دوم هر کار و گامي را که بر مي دارند با موازين عقل سالم و دستورات خداوند و مباني اخلاق و دين تطبيق مي کنند و از هر نوع اقدامي که مخالف شرع و اخلاق باشد، بر فرض آنکه به ظاهر سودهاي بسياري حتي خلافت و سلطنت و امارت را در بر داشته باشد، پرهيز دارند.
صفحه 8، 9، 10، 11.