حاصل سخن
نکته بسيار مهم ديگري که از مباحث پيشين به دست آمد، اين است که،سخن گفتن از تعارض «عقل و دين» سخني محققانه و دقيق نيست؛ زيرا «عقل»نه تنها در مقابل «دين» نيست بلکه خود منبعي از منابع معرفت ديني به شمارميآيد. «عقل» در مقابل «نقل» (متون ديني) قرار ميگيرد و اين هر دو، درکنار يکديگر جزو منابع دينياند. از اين رو، تعارض و تضاد واقعي ميانشانوجود ندارد. البته گاه ميان برخي معارف بشري و پارهاي از گزارههاي دينيتضاد مشاهده ميشود؛ ولي پس از دقت و تأمل درمييابيم يا برداشت ما ازمتون ديني نادرست است و يا در آنچه دليل عقلي و قطعي پنداشتهايم به خطارفتهايم. بنابراين، تصحيح مستمر برداشتهاي ديني و معارف عقلي و بشرياهميت مييابد؛ البته با توجه به قطعيت و حقانيت وحي و عصمت اولياي دين،متون ديني ميتوانند به عنوان منبع مورد اطميناني در تصحيح معارف عقلي وعلمي بشر مورد استفاده قرار گيرند. مسأله محدوديت و محروميت ابزارهاي شناختي انسان از دسترسي بهپارهاي از معارف نيز در کلمات امام علي(ع) بسيار مشاهده ميشود. اين نکتهبراي کساني که با سير تفکرات فلسفي بشر آشنايي داشته باشند، بسيار حائزاهميت است؛ زيرا همان طور که ميدانيم، فيلسوفان تا همين قرون اخير، از ايننکته مهم غافل بودند که اصولاً مقدار توانايي عقل و قلمرو شناخت عقلاني تاکجا است، ظاهراً نخستين کسي که به طور منظم و سيستماتيک مباحثمعرفتشناسي را مطرح کرد، ايمانوئل کانت (1724ـ1804 م) فيلسوفآلماني قرن هجدهم، است. همان گونه که در اين نوشتار مشاهده شد، امامعلي(ع) بر محدوديتهاي عقل بشري بسيار تأکيد ميورزد و در حقيقتنخستين کسي است که آدمي را به تفکر و تعقل دعوت کرد و ميزانتواناييهاي آن را بيان فرمود. و عارفان مسلمان نيز، به کمک همينراهنماييها، به خوبي اين حقيقت را دريافتند و از اين رو، پيوسته ناتوانيهايعقل را به رخ فيلسوفان ميکشيدند؛ هر چند گاهي در گرداب افراط فروافتادند. البته همان طور که مشاهده شد، بر خلاف پندار پارهاي از صوفيان،اميرمؤمنان(ع) راه دل و تهذيب نفس را نيز داراي قلمروي محدود ميداند.بنابراين، نه ادعاي خردستيزان افراطي بهرهاي از حقيقت دارد و نه پندارخردگرايان افراطي؛ راهي که مطلوب و محبوب عقل و وحي است، همانخردگرايي معتدل است که به خوبي در سخنان ائمه اهل بيت: ارائه شدهاست.
خرد و خردورزي در نگاه امام علي(ع) جايگاهي بس والا دارد تا آن جاکه اساس دين و ملاک و معيار همه امور دانسته شده است. البته به همان اندازهکه تعقل و تفکر اهميت دارد، پيراستن دل از زنگارها و آلودگيهاي گناه نيزاهميت مييابد؛ زيرا تقوا و تعقل، تأثير و تأثر مستقيم بر يکديگر دارند.هرچه باطن آدمي پاکتر و پيراستهتر باشد، تعقلش نيز راه گشاتر و کاراترخواهد بود؛ و به هر اندازه که انسان بر اساس روشنگريهاي عقل حرکت کند،به پارسايي و دينداري نزديک ميشود و از حقايق و معارف بهره فزونتر مييابد.