خطبه 021-در توجه به قيامت
[صفحه 151] خطيب ما خداوند فصاحت مهين درياي تيار ملاحت کسي کو ريشه و شاخ سخن او است سخن را اصل و فرع و بيخ و بن او است ز درياي بلاغت گوهري سفت به قانون بليغان نکته گفت دو صد معني به لفظي مندرج کرد دل خوانندگان مبتهج کرد فصيحان که بليغ و نکتهسنجند ز درک معني لفظش برنجند نمود از عاقبت ما را خبردار ز لفظ اندک و معني بسيار که عمر ما است نزديک نهايت دوان از پيش پايانست و غايت اجل ما را همي راند شب و روز سوي محشر چو برقي آتشافروز منادي ميزند ما را همي هي کز اين خواب گران تا چند و تا کي تو سنگين خواب در اين خاک و خاشاک رهي دور است در پيش و خطرناک سبکباران خنک اين ره بريدند خوش و خرم به منزل آرميدند تو نيز اين راه را مردانه طي کن هيون راهوار عشق هي کن پلنگ نفس را درکش به زنجير بکش گرگ هوس را همچو نخجير ز فرزند و ز مال و دختر و زن بسان شير مردان ديده برکن به فرق آرزوها پاي ميکوب ز دل هر گرد پيونديست ميروب مجرد از علائق باش و مطلق مخفف شو به ياران گرد ملحق ز دوش خويشتن هر بار بگذار ز دنبال رفيقان راه بردار چرا که کاروان را در گذرگاه جلو بگرفته سالاري دلآگاه کز اول تا به آخر جزء از کل شوندي جمع يکجا در سر پل کز آنجا قافله يکسر به محشر شود وارد براي عرض و کيفر تو چون از مردم اين کارواني ببايد گرمتر مرکب براني برون زين دره تاريک شو زود به همراهان خود نزديک شو زود خداوندا به حق شاه سرمد شفيع عاصيان يعني محمد به حق مرتضي ساقي کوثر به حق آل اطهار پيمبر که گاه داوري در پاي ميزان که ميسنجند عمل نيک و بد آن چو (انصاري) ندارد ياور و کس تو در آن ساعتش فرياد ميرس به پيش خلق رسوايش مفرماي به جان پرگناه وي ببخشاي
صفحه 151.