دورنماي رستاخيز (اميد زندگي)
حافظ مرگ انسان، آستانهي رستاخيز و حيات اصلي اوست و در واقع «مرگ و حيات» دو رويهي يک سکهاند و «دنيا» مقدمهي «آخرت» و آخرت ميپندارند در حقيقت «زندگي» را نشناختهاند، چرا که زيباييهاي دنيا نمونه و جلوهيي از «گلشن رضوان» است و لذا مومن به «فاني» و «زودگذر» بسنده نميکند و همواره در صدد دست يافتن به «برتر و بالاتر» است و هر دم شرق پرواز به آشيان جنان دارد و چه زيبا سروده است: چنين قفس نه سزاي چو من خوش الحانيست [صفحه 320] و از اين بالاتر، کلام خود مولاست به هنگامه شهادت: «فزت و رب الکعبه»- به خداي کعبه رستگار شدم- يعني به اصل زيباييها و زندگي حقيقي رسيدم و نيز آنها که دنيا را مذمت ميکنند از حقيقت آن غافل ماندهاند و نميدانند که اينجا «زادگاه» و «پرورشگاه» اولياء خداست، و آنان از همين دنياي خاکي است که بر اوج افلاک ميرانند و فرشتگان مقرب الهي را در پشت سر و دست به دامن خود دارند.[1]. و به ديگر تعبير: دنيا مدرسهيي است که دانشآموزان آن، خود را براي کلاس بالاتر آماده ميسازند و نبايد براي هميشه در مدرسه بمانند و اگر هم بمانند جلوي رشد و تکامل آنها گرفته ميشود، بلکه ميبايست زمان معين و محدودي در کلاس به فراگيري دانش سپري کنند و سرانجام آنجا را ترک گويند، لذا از مرگ به «اجل» تعبير شده است يعني زمان محدود و معين: «لا يستاخرون ساعه و لا يستقدمون»[2] که لحظهيي تقديم و تاخير در آن راه ندارد. آري مدرسه جاي «ماندن» نيست بلکه جاي درس خواندن و کسب دانش و سپس بيرون رفتن است. چگونه طوف کنم در فضاي عالم قدس [صفحه 321]
مرا که منظر حور است مسکن و ماوي
چرا به کوي خراباتيان بود وطنم
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
چو در سراچه ترکيب تختهبند تنم
صفحه 320، 321.