خطبه 027-در فضيلت جهاد












خطبه 027-در فضيلت جهاد



[صفحه 112]

خطبه الجهاد اما پس از ستايش به راستي کارزار کردن دري است از درهاي بهشت باز کرده آن را خداوند براي دوستان مخصوص خود و آن پوشش پرهيزکاري است و زره محکم خداوند است و سپر استوار اوست پس هر کس رها کند آن را از روي روگردانيدن از آن مي‏پوشاند او را خداوند جامه خواري و فرامي‏گيرد او را بلا و ذليل گردد به حقارت و خواري و زده مي‏شود بر دل او پرده‏ها و گردانيده شود حق از او به سبب ضايع کردن جهاد و به خواري درافتد و بازداشته مي‏شود

[صفحه 112]

انصاف آگاه باشيد من شما را دعوت کردم به جنگيدن اين گروه شب و روز و نهان و آشکار و گفتم شما را بجنگيد با ايشان پيش از آنکه با شما بجنگند به خدا سوگند جنگيده نشدند قومي هرگز در بيخ خانه‏شان مگر خوار شدند به همديگر واگذار گرديد و به همديگر ياري نکرديد تا از هر طرف بر شما غارتها زده شد و گرفته شد از شما وطنها و اين برادر غامد است که وارد شده سواران او بر انبار و کشته است حسان پسر حسان بکري را و زايل گردانيده سواران شما را از مرز و پايگاههاشان و رسيده به من که مردي از آنها داخل مي‏شده بر زن مسلمان و ديگري زن ذميه و بيرون مي‏آورد خلخال او را و دستبند او را و گردنبندها و گوشوارهاي او را نمي‏توانسته از ظلم او دفاع کند مگر به درخواست برگشتن و درخواست رحم کردن پس از آن بازگشتند با مال بسيار نرسيد به مردي از آنها زخمي و ريخته نشد از آنها خوني پس اگر مردي مسلمان بميرد بعد از اين از اندوه نباشد به آن توبيخ شده بلکه باشد به آن نزد من سزاوار

[صفحه 113]

اي بسا عجب و شگفتي به خدا سوگند مي‏ميراند دل را و مي‏کشد اندوه را گرد آمدن اين گروه بر باطلشان و پراکنده شدن شما از خفقان پس زشتي باد شما را و اندوه باد شما را هنگاميکه برگشتيد هدف قرار گرفتيد تير به طرف شما انداخته مي‏شود غارت زده مي‏شود بر شما و شما غارت نمي‏کنيد و با شما جنگ مي‏کنند و شما نمي‏جنگيد و نافرماني مي‏شود به خدا و شما راضي مي‏شويد پس هرگاه دستور دادم شما را به رفتن به سوي آنها در روزهاي گرم گفتيد اين سختي گرماست مهلت ده تا سبک شود از ما گرما و هرگاه دستور دادم شما را به رفتن به سوي آنها در زمستان گفتيد اين سختي سرما است مهلت ده ما را تا برطرف شود از ما سرما تمامي اينها به جهت فرار کردن است از گرما و سرما هرگاه باشيد شما از گرما و سرما مي‏گريزيد پس شما به خدا سوگند از شمشير گريزانتريد اي مانندهاي مردان و مردان نيستيد (و اي کسانيکه عقلهاي آنها مانند) عقلهاي کودکان و عقلهاي عروسهاي صاحبان حجله است دوست داشتم اي کاش نمي‏ديدم شما را و نمي‏شناختم شما را شناسائي است به خدا سوگند کشيد پشيماني را و در پي آورد پريشاني را بکشد شما را خداوند به تحقيق که پر کرديد دل مرا از چرک و پر ساختيد سينه م

را از خشم و نوشانديد جرعه جرعه به من جرعه‏هاي اندوه را نفسي بعد از نفسي و تباه ساختيد بر من تدبير مرا با نافرماني و ياري نکردن تا گفت قريش پسر ابيطالب مرد دليري است وليکن دانشي نيست او را به جنگ خدا پدرانشان را بيامرزد آيا کسي از آنها سخت‏تر است براي آن از راه علاج کردن پيش‏قدمتر در جنگ از روي ايستادگي از من به تحقيق شتافتم بر جنگ و هنوز نرسيده بودم به بيست سالگي و اکنون من افزون گشته‏ام بر شصت سال وليکن تدبيري نيست براي کسي که فرمانش نمي‏برند


صفحه 112، 112، 113.