محتواي عميق علمي و عرفاني و جامعيت نهجالبلاغه
[صفحه 23] يکي از امتيازات فوقالعادهي «نهجالبلاغه» مسالهي جامعيت و تنوع عجيب و محتواي ژرف آن است و هر خوانندهي آگاهي در همان لحظات نخستين که با آن آشنا ميشود نميتواند باور کند که چگونه يک انسان بتواند اين همه گفتار نغز و سخنان شيرين و حساب شده و دقيق در موضوعات کاملا مختلف بلکه متضاد را گردآوري کند و مسلما اين کار از غير شخصيتي همچون اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليهالسلام که قلبش گنجينهي اسرار الهي و روحش اقيانوس عظيم علم و دانش است، ساخته نيست همان کسي که ميفرمايد: «علمني رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم الف باب من العلم و تشعب لي من کل باب الف باب». رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هزار باب علم به من آموخت که از هر يک از آن درها برايم هزار در ديگر گشوده ميشود.[1]. در اين بخش نير به گواهي چند نفر از دانشمندان اشاره ميکنيم: 1- سيد رضي قدس سره گردآورندهي نهجالبلاغه گاهي در لابهلاي اين کتاب شريف اشارات کوتاه و پرمعنائي را در عظمت محتواي نهجالبلاغه [صفحه 24] آورده است که بسيار قابل دقت و ملاحظه ميباشد از آن جمله است: پس از ذکر خطبهي (21)- «... فان الغايه امامکم و ان وراءکم الساعه تحدوکم، تخففوا تلحقوا فانما يتنظر باولکم آخرکم...» «رستاخيز در جلو شما است و مرگ همچنان شما را ميراند، سبکبار شويد، تا به قافله برسيد و بدانيد شما در انتظار بازماندگان نگهداشته شدهايد»- ميگويد: اين سخن اگر بعد از کلام خدا و کلام رسولالله صلي الله عليه و آله و سلم با هر سخن ديگري سنجيده شود، از آن برتري خواهد داشت و بر آن پيشي خواهد گرفت.[2]. 2- شارح معروف نهجالبلاغه «ابن ابيالحديد معتزلي» در جلد 11 ص 153 ميگويد: «من بسيار درشگفتم از مردي که در ميدان جنگ چنان خطبه ميخواند که گواهي ميدهد طبيعيت همچون شيران دارد، سپس در همان ميدان هنگامي تصميم بر موعظه و پند و اندرز ميگيرد چنان سخن ميگويد، که گوئي طبيعتي چون راهبان دارد که لباس مخصوص رهباني را بر تن کرده و در ديرها زندگي ميکند، نه خون حيواني را ميريزيد و حتي از گوشت هيچ حيواني نميخورد، گاه در چهره «بسطام بن قيس» و «عتيبه بن حارث» و «عامر بن الطفيل» (سه قهرمان معروف ميدان نبرد در زمان جاهليت که به آنها مثل زده ميشد) [صفحه 25] ظاهر ميشود و گاه در چهرهي «سقراط حکيم» و «يوحنا» و «مسيح بن مريم»، من سوگند ميخورم به همان کسي که تمام امتها به او سوگند ياد ميکنند من اين (خطبهي الهاکم التکاثر)[3] را از پنجاه سال قبل تاکنون بيش از هزار بار خواندم و هر زمان که آن را خواندهام ترس و وحشت و بيداري عميقي تمام وجود مرا در بر گرفت و در قلب من اثر عميقي گذاشت و لرزه بر اندامم انداخت. هر زمان در محتواي آن دقت کردم به ياد مردگان از خانواده و بستگان و دوستانم افتادم و چنان پنداشتم که من همان کسي هستم که امام در لابهلاي اين خطبه توصيف ميکند. چقدر واعظان و خطيبان و فصيحان در اين زمينه سخن گفتهاند و چقدر من در برابر سخنان آنها به طور مکرر قرار گرفتهام، اما در هيچ کدام از آنها تاثيري را که اين کلام در دل و حالم ميگذارد، نديدهام». و همچنين در ج 16 صفحهي 146 ميگويد: «سبحان الله! چه کسي اين همه امتيازات گرانبها و ويژگيهاي شريف و ارزشمند را به اين مرد نمونه (علي عليهالسلام) بخشيده؟!!! چگونه ميشود يکي از فرزندان عرب مکه که تنها در آن محيط زيسته و با هيچ يک از فلاسفه همنشين نبوده، در دقايق علوم الهيه و حکمت متعاليه، از افلاطون و ارسطو آگاهتر باشد. کسي که با بزرگان عرفان و اخلاق هرگز معاشر نبوده در اين باب برتر از سقراط [صفحه 26] باشد، کسي که در ميان شجاعان پرورش نيافته (چون اهل مکه صاحبان تجارت بودند نه جنگجو) با اين حال شجاعترين فردي باشد که قدم بر روي زمين نهاده است...».[4]. [صفحه 27]
صفحه 23، 24، 25، 26، 27.
کتاب «کشکول» تاليف شيخبهائي قدس سره (جلد 3، ص 397). کتاب «عبقريه الشريف الرضي» تاليف دکتر زکيمبارک (جلد 1، ص 396). کتاب «العبقريات» تاليف عباس محمود العقاد مصري (جلد 2، ص 138 و ص 144 و 145). کتاب «مصادر نهجالبلاغه» تاليف محمدامين نواوي (جلد 1، ص 90). کتاب «اصول کافي» تاليف ثقه الاسلام کليني قدس سره (جلد 1، ص 136). کتاب «البيان» تاليف سيد ابوالقاسم خوئي قدس سره (صفحهي 90).