نامه علي پيرامون كارگزاران ماليات











نامه علي پيرامون کارگزاران ماليات



«انطلق علي تقوي الله»

در انجام وظيفه پرهيزکار باش.

بخشنامه‏ايست که اميرالمومنين (ع) در دوره‏ي حکومت خود به کارگزاران ماليات فرستاده است:


شما اي کساني که مال خدا
شود اخذ با دستهاي شما


چو هستيد از من نمايندگان
امينيد و دلسوز بر مومنان‏


بدين شغل هستيد با افتخار
نگهدار باشيد از اين اعتبار


مبادا ز کوتاه‏بيني، اساس
بپاشد ز هم، بد شود انعکاس‏


بود قلب يک دولت خوب، شاه
که شاه است فرمانده بر دستگاه‏


دل اندر بدن، سلطه‏اش قاهر است
به هر کار و بر نيک و بد ناظر است‏


گر اعضا بپيچند از حکم شاه
به پاي ملک بسته باشد گناه‏


از اين رو که يا عاجز آمد ز کار
و يا در خيانت بود دستيار


که شاه خردمند با عدل و داد
نپرورده درباري بد نهاد


چو اطرافي شه ستمگر بود
همانا که شه دزدپرور بود


بپرورده جمعي ستمکار دون
به بيداد گرديده خود رهنمون‏


منم حال چون قلب اسلام و شاه
خداوند را بنده در پيشگاه‏


به آحاد اين امتم وامدار
که عمال باشند پرهيزکار


مبادا يک از کارمندان من
به لغزش بپيچد ز شرع و سنن‏


خداوند آگاه باشد ز حال
بصير است بر جان و مغز و خيال‏


به قرآن که فرموده پروردگار
دو تن چون گذارند قول و قرار

[صفحه 58]

بود راز اين هر دو تن برملا
چو آن راز روشن بود بر خدا


چو در دشت پيکار سازي نبرد
به کوشش برانگيزي از عرصه گرد


چو دانسته‏اي کز دو رويه سپاه
نظاره نمايند بر رزمگاه‏


کني جهد و پرهيز از اشتباه
چو داني گواهند هر دو سپاه‏


کنون حق نظاره کند ز آسمان
علي (ع) در زمين ناظر کارتان‏


فرشته به رفتار و گفتارتان
گواه است يک سر به کردارتان‏


کنون مال مردم به دست شماست
که حق را بگيريد بي‏کم و کاست‏


مبادا ز رفتار ناسازگار
به لغزش بيفتيد از اعتبار


که اين دولت دادگستر به ننگ
شود شهره در هر کجا بي‏درنگ‏


گذشته گذشت ار چه بيداد بود
که بنياد بيداد بر باد بود


هم اکنون که با نام قرآن و دين
بدين خلق و اين ملک باشم امين‏


نگردم من از راه آيين و داد
دهم جان بيدادگر را به ياد


نخستين به تقوي چنان سر کنيد
که با کاه گوهر برابر کنيد


زر و سيم مردم به نزد شما
بود همچنان خاک ره بي‏بها


دوم در ملاقات با وامدار
چنان مهربان بايد و بردبار


که مردم نگيرند از خود قياس
نيافتند در بيم و رنج و هراس‏


به خيمه و يا خانه‏ي مرد و زن
بدون اجازه نشايد شدن‏


چنين با مودي سخن سر کنيد
نبايد که رفتار ديگر کنيد


فرستاده‏ام از سوي پيشوا
که گيرم ز اموال، حق خدا


بدانسان که آيين پيغمبر است
در اين حکم، قرآن، مرا رهبر است‏


بدهکار اگر نيستي بر خدا
نداريم خود زحمتي بر شما


شماييد بر خلق، خدمتگزار
غرور و تکبر نيايد به کار


سوم آنکه مامورهاي وصول
نبايد که رنجانده کس بالاصول‏


نبايد پراکنده سازد رمه
و يا با تشدد کند همهمه‏


چهارم که چون سهم حق شد ادا
سپاريد بر آدمي پارسا


به پنجم که از اشتر بچه‏دار
نبايد جدا بچه‏ي شيرخوار


که پستان اشتر شود دردمند
بنالد و زين کار بيند گزند

[صفحه 59]

ششم آنکه بر اشتر باردار
و يا شيرده کس نگردد سوار


که کاري بزرگ، اين زبان بسته‏ها
نمايند در بچه‏داري ادا


به هفتم که مامور اخذ زکات
فراهم کند بر رمه، موجبات‏


رساند بر آن گله، آب و علف
نگردند در راه آنان، تلف‏


به هشتم که حيوانهاي ضعيف
نگيرند بيمار و زار و نحيف‏


که سهم خداوند بايد نخست
بود فربه و چابک و تندرست‏


ز حيوان چو کردم سفارش به جا
نگويم ز همنوع‏هاي شما


خصوصا مسلمان با آب و چاه
شريف و بزرگست و با دستگاه‏

[صفحه 60]


صفحه 58، 59، 60.