سخن علي پيرامون قاضيان هواپرست
دو گمراهکننده هستند، يکي به ناداني و ديگري به فريب. در اين خطبه اميرالمومنين (ع) به احوال قاضيان ميپردازد يعني آناني که در جايگاه پر اهميت قضاوت دستخوش شهوت و هوسند و به مقتضاي خودپرستي حکم ناشايست و بيهوده صادر ميکنند: خداوند دشمن شناسد دو کس نخستين که پيراهني از ريا نشسته است در موضع داوري در احکام دين مبين بيدرنگ به گفتار شيرين و لطف سخن کند جذب اصحاب دعوي به رنگ که اين مرد پيش از شروع سخن سزد آنکه سازيد او را رها چنين داوري، سخت گم کرده راه دوم داور جاهل خيرهسر طمع برده او را سوي داوري تهيدست از علم و فضل و هنر به تن کرده از داوري پوستين به سويش شتابند اهل نياز طلب کرده زين داور بيهنر [صفحه 50] ندانند کاين سفله از داوري بخواهد که چون داور کهنهکار تند تار انديشه چون عنکبوت سخن سر کند هر زمان سرسري چو از دانش و فضل بيمايه است چو افراد کممايه باشد دو دل همه زندگانيش در اشتباه نداند همي باز ره را ز چاه به دندان اگر سنگ خارا شکافت لطيف است احکام شرع مبين پي جمع دينار تا دوردست ولي حل يک نکته داوري عنانش به هر داوري سوي مال چنين شخص بر بالش داوري کشد مردمان جهان بيگمان چو خونهاي ناحق به فرمانشان چه فريادها از ستمديدگان ز خشم خداوند، اين بيحيا چه بيچاره مردي فرومايه است به دوزخ شتابد از اين رهگذر چه بدبخت و بيچاره آن مردمند خداوند، زين هر دو زشت لعين [صفحه 51]
«رجل ضال مضل و رجل جاهل خباط.»
که باشند اين هر دو تن، دادرس
بپوشيده بر قامت ناسزا
نهاده است بدعت به خواهشگري
ابر خواهش نفس يازيده چنگ
صحيح است حکمش به هر انجمن
به برهان زيبا و نطق قشنگ
دلش هست بازيچه اهرمن
چنان چون رها کرده او را خدا
به همراهي او درافتي به چاه
طمعکار و بيگانه از خير و شر
زر و سيم او را کند رهبري
ز احکام شرع مبين بيخبر
ربايد کلاه از سر آن و اين
کز او عقده بسته سازند باز
که بر حل مشگل شود راهبر
نخواهد جز از مال و خواهشگري
کند حکم بر پايهاي استوار
که عنوان کند گاه رد و ثبوت
پريشان و بيگانه از داوري
هميشه به تشکيک همسايه است
که از حکم رسوا نگردد خجل
اسير است در پنجه مال و جاه
سفيه است و نادان و پر اشتباه
به حل مسائل همي ره نيافت
ز تقوا و دانش رسي بر يقين
شتابد به انديشه دنياپرست
نداند چو از علم باشد بري
بپيچد که سود است او را خيال
کند کار دزدان به خواهشگري
به احکام بيتيغ و تير و کمان
به هر گوشه ملک گردد روان
ز بيدادشان رفته بر آسمان
کجا بيم دارد به گاه جفا
که با ظلم و نيرنگ همسايه است
به روز جزا رشت و آسيمه سر
که اين شخص را پيروي ميکنند
رهاند همي هست مسلمين
صفحه 50، 51.