جامع ديوان علي
[صفحه 16] نفر بودهاند. علامهي مجلسي پس از آنکه ديوان مزبور را در عداد کتبي ذکر کرده که مدارک و مآخذ او در تأليف «بحارالانوار» بوده، در فصلي که براي بيان وثوق مدارک خويش نوشته اظهار فرموده است: «از معالم ابن شهر آشوب مستفاد ميشود که کتاب ديوان تأليف علي بن احمد اديب نيشابوري از جملهي علماي ما- يعني شيعهي امامي- ميباشد و نجاشي در عداد کتب عبدالعزيز بن يحيي جلودي کتاب شعر علي را نوشته است».[1]. صاحب روضات الجنات در ذيل حالات حسين بن معين الدين ميبدي مينويسد: «ظاهراً ديوان مبارک از گرد آوردههاي امام فاضل ابوالحسن علي بن احمد بن محمد فنجگردي.[2] اديب نيشابوري ميباشد که نام آن را تاج الاشعار و سلوة الشيعة گذارده». پس از آن صاحب روضات عبارت مجلسي را که قبلاً نقل شد آورده است.[3] و باز همو در حالات محمد بن حسين بن حسن بيهقي مشهور به قطب الدين کيدري مينويسد: «از جمله تأليفات او کتابي است که در آن اشعار مولانا اميرالمؤمنين را جمع کرده و آن را انوارالعقول ناميده است و دور نيست که کتاب مزبور همين ديوان مرتضوي باشد که در زمان ما موجود و منسوب به آن حضرت است».[4]. مؤلف «طرائق الحقائق» بدون ذکر مأخذ، هر دو عبارت صاحب روضات را در يکجا جمع کرده و ميگويد: «در جامع و مدون ديوان حضرت امير خلاف است. بعضي گفتهاند ابوالحسن محمد بن حسين بن حسن بيهقي است که مشتهر به قطب الدين کيدري است که از جملهي تصانيف او نوشتهاند شرح نهجالبلاغه و کتاب انوارالعقول است و در اين کتاب جمع نموده اشعار حضرت را و بعضي بر آن رفتهاند که مدون آن ابي الحسن علي بن احمد بن محمد فنجگردي است و نام آن را تاج الاشعار نهاده، سپس او هم عبارت علامهي [صفحه 17] مجلسي را نقل کرده است».[5]. در «کشف الظنون» ذيل عنوان ديوان علي بن ابي طالب رضي الله عنه بدون آنکه هيچ گونه مطلبي راجع به جامع ديوان و صحت و سقم انتساب اشعار به آن حضرت بنويسد، فقط از شرح ميبدي سخن گفته، اما اسماعيل پاشا در «ايضاح المکنون» که ذيل بر کشف الظنون است مينويسد: «انوار العقول من اشعار وصي الرسول تأليف يکي از علماي شيعه است که مؤلفش ذکر نشده، اولش اين عبارت است: الحمد الله الذي ذلت لعزته الجبابرة الخ».[6]. من خود کتاب «انوار العقول» را نديدهام اما صاحب «الذريعه» که نسخهاي از آن را به خط محمد نصير بن نظام الدين محمود قرشي کرماني در کتابخانهي مرحوم ميرزا محمد طهراني ديده و به سال 1035 نوشته شده بوده، اينگونه معرفي کرده است: «انوارالعقول من اشعار وصي الرسول ديوان اشعار منسوب به امام اميرالمؤمنين است. مرتب به حروف هجا در قوافي گرد آوردهي قطب الدين کيدري شارح نهج البلاغه، آغاز آن چنين است: الحمد للله الذي دانت لعزته الجبابرة و تضعضعت دون عظمته الاکاسرة. چنانکه مؤلف در اول کتاب ميگويد: وي قبلاً آنچه در آداب و حکم و مواعظ و پند بوده جمع کرده و نامش را «الحديقة الانيقة» نهاده، پس از آن در فحص کتب کوشش فراوان به کار برده، تمام اشعاري که منسوب به امام بوده در اين کتاب گرد آورده نامش را «انوارالعقول» گذارده. از مآخذ خود سه ديوان را نام ميبرد که پيش از او وجود داشته: اولي ديواني بوده که ابوالحسن علي بن احمدبن محمد فنجگردي نيشابوري متوفي به سال 513 يا 512 جمع کرده مشتمل بر دويست بيت که نامش «سلوة الشيعة» يا تاج الاشعار است. دومي گرد آوردهي يکي از بزرگان اهل علم است که مبسوطتر از کتاب فنجگردي است. در اين کتاب بعضي اشعار که در کتاب محمد بن اسحاق صاحب «سيره» و متون ديگر به امام نسبت داده شده استخراج گرديده است. سومي آن چيزي است که سيد ابوالبرکات هبة ا للهبن محمد حسيني جمع کرده است. [صفحه 18] کيدري غير از اين ديوانهاي سه گانه از کتب سيره و تواريخ معتمده نيز استفاده کرده، ولي تصريح ميکند که حکم قطعي و يقيني نميتوان داد که گويندهي اين اشعار علي (ع) است؛ زيرا در امثال اين امور حکم قطعي متعذرست و بايد به همان گماني که از نقل راويان حاصل ميشود اکتفأ کرد. همچنين نميتوان ادعأ کرد که تمام اشعار آن حضرت همينهاست که ما بر آنها دست يافتهايم. وي در هنگام نقل هر شعري مأخذ خود را از ديوانهاي سه گانهي مذکور و کتاب تفسير امام عسکري و کتب شيخ مفيد و شيخ طوسي و غير اينها بيان ميکند. سندهاي روايت هر يک را هم نقل مينمايد؛ مانند روايت محمد بن اسحاق و روايت امام علي بن احمد واحدي که پيشواي بي منازع شافعيان در خراسان بوده و روايت احمد بن محمد مرزوقي و روايت ابوالجيش مظفر بلخي و روايات ديگران. مؤلف در پايان کتاب گفتهاست: التقاط ايندُرهاي کمياب وکشيدن آنها در يکرشته نتيجهي کوشش و مجاهدت بسيارست و اين گفتار مرا دربارهي آن البته فراموش مکن: خيرالدواوين تحويه و تحفظه فيه المعالي و فيه الفضل مجتمعاً صاحب ذريعه مينويسد: «از خود کتاب احتياط مؤلف در نقل و نسبت شعرها آشکار است و نشان ميدهد که آنچه راجع به کوشش خود در گرد آوري اشعار اظهار داشته درست و بر طبق واقع است». پس از اين صاحب ذريعه ميگويد: «نسخهي چاپ شدهي ديوان اميرالمؤمنين (ع) در ترتيب قريب به همين کتاب است، ولي تمام سندهاي روايات و مقدار زيادي از اشعار را از آن حذف کردهاند».[7]. اين بود خلاصهي ترجمهي آنچه در الذريعه ذيل عنوان «انوار العقول من اشعار وصي الرسول» راجع به جامع ديوان منسوب به اميرالمؤمنين نوشته شده است و در اينجا بايد سخن تازهاي را که مؤلف «فرهنگ خاور شناسان» گفته و مايهي تعجب است فقط محض اطلاع به عرض مطالعه کنندگان عزيز برسانيم: [صفحه 19] اين مؤلف جامع ديوان را سيد رضي برادر شريف مرتضي دانسته[8] و تاکنون اين بنده در هيچ کتاب معتبري چنين مطلبي را نديده است و چون جامعترين سخني که دربارهي جامع اين ديوان گفته شده همان است که علامهي مجلسي و صاحب ذريعه فرمودهاند، لهذا از نقل اقوال مؤلفين ديگر در ميگذريم و به اظهار چند نظر خويش به نحو اجمال ميپردازيم: 1- در اين ديوان کلماتي بيگانه مخصوصاً فارسي وجود دارد که در صدر اسلام و زمان خلفاي راشدين هنوز داخل زبان عربي نگرديده و تعريب نشده بوده است. 2- حِکَم و امثالي دارد که متعلق به ايرانيان و روميان و يونانيان بوده و پس از اختلاط با آن اقوام مخصوصاً پس از نهضت علمي و ادبي در عصر عباسيان قوم عرب با آنها آشنا شده است. 3- در بعضي قطعات مطلب با تقسيمات فلسفي بيان گرديده که آن هم بعد از قرن دوم و بعد از ظهور فلسفه در بين مسلمانان، عرب با آن آشنا شده است. 4- ابياتي مشعر بر اسرار حروف در اين ديوان ديده ميشود که در عصر علي (ع) چنين موضوعاتي در ميان عرب سابقه نداشته و ابن خلدون تصريح کرده که علم اسرار حروف پس از صدر اول انتشار يافته است.[9]. 5- در اين ديوان معما هست در صورتي که در عصر اميرالمؤمنين (ع) معما و لغز نبوده[10] و هر چند برخي از مؤلفين پيدايش معما و لغز را در قرنهاي سوم و چهارم دانستهاند، اما ابن خلکان حکايتي (ظاهراً از تاريخ خطيب بغدادي) نقل کرده که معلوم ميدارد در اوايل قرن دوم مسلمانان با اين نوع شعر آشنا بودهاند و ما جهت مزيد فايده قسمت آخر آن حکايت را که مربوط به اين مطلب است نقل ميکنيم: حماد راويه به ابو عطأ سندي گفت آيا لغز ميداني؟ جواب داد آري، حمادسه لغز از او پرسيد که همه را جواب داد سؤال اول درباره ملخ بود: [صفحه 20] فما صفرأ تکني امّ عوف سؤال دوم راجع به آهن بن نيزه: فما اسم حديدة في الرمح ترسي سؤال سوم مربوط به مسجدي در بصره واقع در جوار بني شيطان: اتعرف مسجداً لبني تميم چنانکه ميدانيد حمادراويه و ابوعطأ سندي در نيمهي اول قرن دوم ميزيستهاند و وفات حماد در سال 155 بوده است. بعضي گفتهاند واضع علم معما خليل بن احمد بوده که وفاتش در نيمهي دوم قرن دوم اتفاق افتاده و اما آنچه صاحب روضات به نقل از ميرزا عبدالله افندي در «رياض العلمأ» نوشته است که واضع و مدون اين فن ابتدأ شرف الدين علي يزدي مؤلف «ظفر نامه» بوده[12] قابل قبول نميتواند باشد؛ زيرا اگر هم مرادش معما در زبان فارسي بوده باز درست نيست و پيش از او کساني به فارسي لغز و معما گفتهاند. به هر حال تاريخ پيدايش معما و لغز در ادبيات دورهي اسلامي قديمي است، اما به صدر اسلام نميرسد و در اين ديوان معمايي به نام «محمد» هست که ما پيش ازين به نقل آن پرداختيم. 6- اغلب ابيات اين ديوان از لحاظ ادبي چنان نيست که لايق مقام فصاحت و بلاغت امام باشد. کسي که نه تنها بزرگان اهل ادب در اسلام از جميع فرق مذهبي شيعه و سني بلکه تمام عربيدانهاي ماهر و سخن شناس کيشهاي ديگر همه اذعان کردهاند که فصاحت و بلاغتش در بالاترين درجه بوده و در عصر خودش و در اعصار و قرون بعد مشابهي برايش يافت نشده است. با اين وصف چگونه ميتوان نسبت ابياتي را به او داد که در سطح پايين جاي دارد؟ البته هيچ کس نبايد انتظار داشته باشد در اشعار آن حضرت مبالغه و تشبيه و استعاره و ايهام و ساير دقايق شعري که موجب تزيين کلام شاعران است به کار رفته باشد، اما با [صفحه 21] اين حال هيچ اديبي هم نميتواند باور کند کسي که در وصف سخنش فحول ارباب ادب گفتهاند: دون کلام خالق مخلوق است و در خطابه بي شبه و نظير است. نظمش جز آنکه مطلبي راست و درست است هيچ مزيت ادبي نداشته باشد. علاوه بر آنکه تعداد قابل توجهي از ابيات اين ديوان در کتب تاريخي و ادبي به نام اشخاص ديگر ضبط و ثبت شده، چون ابياتي هم در آن هست که از نظر ادبي جلب توجه نميکند و به قول يکي از بزرگان ادب عرب، طلاوت و طلاقت ندارند و سکهي سخن علي (ع) بر آنها ديده نميشود، پس ادعاي صحيح دربارهي اين ديوان همان است که علامهي مجلسي و علماي بنام ديگر گفتهاند که حکم به صحت انتساب تمام ابيات اين ديوان به اميرالمؤمنين (ع) مشکل و متعذر است و چه زيبا گفته است مولانا حسين ميبدي يزدي در شرح جامع و مفيد خود بر اين ديوان: «به يقين معلوم نيست که اين بحر از خاشاک شعر غير صافي است، ولي اگر يک بيت شعر اوست مرا (و ما را) در دنيا و عقبي کافي است». با اينکه تسامح در نسبت دادن اشعار به غير صاحبان اصلي گناه ادبي نابخشودني است؛ چه، هم حق گويندهي اصلي ضايع ميشود و هم بسا که منسوب اليه راضي به اين نسبت نباشد، مع الوصف در دواوين شعري و تذکرهها و جنگها و کتب ادبي چه بسيار اشعاري که از شاعراني است و به شاعران ديگر نسبت داده شده است؛ چنانکه وقتي در دورهي دوم مجلهي «آينده» از طرف مدير فاضل آن غزلي از خيالي بخارايي چاپ و به شيخ بهايي نسبت داده شده بود[13] که به همين مناسبت من مقالهاي نوشتم و در مجلهي يادگار[14] منتشر ساختم.
دربارهي گردآورندهي ديوان منسوب به اميرالمؤمنين (ع) علما و فضلا اختلاف کردهاند و علت اختلاف بيشتر ناشي از اين است که جمع کنندهي اشعار منسوب به آن حضرت چند
ديوان شعر اميرالمؤمنين علي
کفضل صاحبه في العالمين علي»
کانّ سويقتيها منجلان
دوين الصدر ليست بالسنان
فويق الميل دون بني ابان[11].
صفحه 16، 17، 18، 19، 20، 21.