مقدمه
بيگمان امام علي(ع)، همانند تمام حاکمان، براي استقرار حاکميت واقتدار سياسي در حکومت خويش کوشيد. بـا ايـن تفاوت کـه بـراي نيل بـهاين هدف، هرگز از مسير عدالت و چارچوب ارزشهاي متعالي خارج نشد. عدالت در مکتب علوي اصلي است، که به ديگر اصلهاي سياسي،اجتماعي و فرهنگي روح و جهت ميبخشد و ساير امور فردي و اجتماعي برآن استوار ميشود. ميزان پايبندي به عدل در اين نظام، وقتي رخ مينمايد کهارتباط آن بزرگوار با دوستان، بستگان و دشمنانش را بررسي کنيم. به راستي سينهاي گشاده و رواني بلند مرتبه لازم است تا آدمي با دشمنان ومخالفانش به عدالت رفتار کند. آن بزرگوار خود چنين بود و فرزندانش را نيزبدين امر فرا ميخواند: «اوصيک بالعدل علي الصديق و العدوّ؛ بر تو باد که با دوست و دشمن بهعدل رفتار کني». در فرهنگ علوي که برگرفته از فرهنگ قرآني است، همه مردم بايد ازحقوق انساني برخوردار شوند؛ زيرا همه، عيال و روزي خور خدايند و از نظردين يا دست کم از جهت انسانيت با هم برابرند. مخالفت با نظامي که امام علي(ع) رهبر آن به شمار ميآيد، به گونهاي متفاوت رخ نمود و مخالفان او از جهات گوناگون قابل تقسيم و بررسياند. از يک جهت، ميتوان مخالفان حکومت علي(ع) را به دو دسته تقسيم کرد: 1. منتقدان که در چارچوب نظام با اتکا به شيوههاي سياسي، به مبارزه خودعليه نظام علوي ادامه ميدادند و امروزه مخالفان سياسي خوانده ميشوند. 2. معارضان که به شيوههاي مختلف و از جمله نبرد مسلحانه در پي براندازي يا توطئه در نظام علوي بودند. اين مقاله، ضمن بررسي حقوق هر يک از دو دسته فوق در فصلي جداگانه،در پي کشف ديدگاههاي امام (ع) در اين گستره است. ناگفته پيداست برشمردن همه حقوق مخالفان و توضيح کامل آنها از حوصله اين مقاله خارجاست. اميد آنکه همين کم، مقبول خاطر عاشقان آن امام راستين واقع شود و راه را براي پژوهشهاي گستردهتر هموار سازد.
کاوش پيرامون حاکميت سياسي و سيره اجتماعي امام علي(ع) در دوره پنج ساله از حکومت، براي ما که پيرو مکتب اوييم و در موقعيتي تقريباًهمسان با وي به سر ميبريم، بسيار مهم و راهگشا است؛ زيرا آن بزرگوار، دراين مقطع زماني، مستقيماً با حکومت و جريانهاي اجتماعي سر و کار داشت و خواستههاي مردم و چگونگي برآوردن آنها مهمترين دغدغهاش به شمارميآمد.