درک مساوات طلبانه از عدالت بر پايه خلقت برابر انسانها
اين درک به دليل باور به خلقت برابر انسانها، ريشه بي عدالتي را در اجتماع جستجو ميکند و نه در افراد. اين ديدگاه از سيسرون شروع ميشود و در آراء روسو و تا حدي مارکس «از هر کس به اندازه توانايي و به هر کس به اندازه نياز» تداوم مييابد. بر پايه اين ديدگاه، عدالت مساوي با برابري و مساوات، آن هم در ابعاد اقتصادي صرف تعريف شده است. جامعهاي عادلانه است که به لحاظ تنعم از منابع کمياب اقتصادي، همه با هم برابر باشند. تلقي عدالت به معناي مساوات جويانه در انديشه مارکس و انگلس و در روسو ميتوان مشاهده کرد. مارکس و انگلس نيز در هم در مفروضات انسان شناسي و هم در مفروضات برابري جويانه خود تحت تأثير روسو، هستند. روسو سرشت انسان را کاملا خوب ميداند و تقسيم کار را عامل نابرابري ميداند. به زعم مارکس و انگلس نيز مالکيت خصوصي و تقسيم کار منشأ نابرابري است. اين دو متفکر ضمن آنکه يک ديد متلق و جمع گرايانه نسبت به مسئله نابرابري يا عدالت دارند، به هيچ وجه سعي نمي کنند در جهت توجيه نابرابريها عمل کنند، بلکه نابرابرها را اهرمي مي دانند براي سلطه فرا دستان بر فرو دستان.