سيماي علي در آينه جنگ طائف











سيماي علي در آينه جنگ طائف



[«طائف» سرزمين حاصلخيزي است که در دوازده فرسخي جنوب شرقي مکّه قرار گرفته است ، فراريان دشمن در جنگ حُنين براي رهايي از ضربات خرد کننده سپاه اسلام ، به سوي طائف گريختند. و داخل قلعه محکم طائف شده و آن را سنگر خود نموده و در کمين مسلمين قرار گرفتند.]

رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) به سوي طائف حرکت کرد و چند روز (همراه سپاه اسلام) قلعه هاي طائف را در محاصره خود درآوردند.

در اين ايّام ، پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ، علي (عليه السلام) را با جمعي از سواران ، به سوي بخشي از طائف فرستاد و دستور داد که آنچه بيابند پامال کنند و به هربت دست يافتند آن را بشکنند. امير مؤ منان علي (عليه السلام) همراه جمعي ، روانه آن بخش طائف شدند، در مسير به جمعيت زيادي از سواران قبيله «خَثْعَم» برخورد کردند. مردي از آنان به نام «شهاب» در تاريکي آخر شب ، از لشکر دشمن بيرون آمد و به ميدان تاخت و مبارز طلبيد.

اميرمؤ منان (عليه السلام) به سوي او رفت در حالي که چنين رَجَز مي خواند:


اِنَّ عَلي کُلِّ رَئِيسٍ حَقّاً
اَنْ يَرْوِي الصَّعْدَةَ اَوْ تُدِقّاً


«به راستي که بر عهده هر رئيسي ، حقّي است که نيزه اش را (از خون دشمن) سيراب کند، يا نيزه هاي دشمن کوبيده گردد».

سپس به «شهاب» حمله کرد و با يک ضربت اور ا کشت و بعد از آن ، با گروه همراه حرکت کرده و بتها را شکستند و بعد به خدمت رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بازگشتند که رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در آن وقت سرگرم محاصره طائف بود.

پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) وقتي که علي (عليه السلام) را ديد، تکبير فتح گفت و دست علي را گرفت و به کناري کشيد و مدّتي طولاني با همديگر به طور خصوصي صحبت کردند.

روايت شده: عمر بن خطّاب وقتي که اين منظره را ديد، به حضور پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) آمد و گفت: «آيا با علي رازگويي مي کني و با او به طور خصوصي همصحبت مي شوي نه با ما؟!».

پيامبر فرمود:«يا عُمَرُ! ما اَنَا اِنْتَجَيْتُهُ وَلکِنَّ اللّهَ اِنْتَجاهُ؛ اي عمر! من با او آهسته سخن نمي گويم ، بلکه خداوند با او آهسته سخن مي گويد (يعني رازگويي من با علي (عليه السلام) به فرمان خداست»).

سپس نافع بن غيلان (يکي از دلاوران دشمن) همراه گروهي از قبيله ثقيف از قلعه طائف بيرون آمدند، اميرمؤ منان علي (عليه السلام) در دامنه «وج» (روستايي نزديک طائف) با آنان برخورد کرد، نافع را کشت و با کشته شدن او، مشرکين همراه او گريختند و با اين پيشامد، ترس و وحشت سختي بر دل دشمنان افکنده شد، به طوري که جمعي از مشرکين از قلعه طائف بيرون آمده و به حضور رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) رسيدند و قبول اسلام کردند (و به دنبال آن ، قلعه طائف به دست مسلمين فتح گرديد)و طائف بيش ازده روز در محاصره پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و همراهان بود.

چنانکه ملاحظه مي کنيد در اين جنگ نيز، خداوند علي (عليه السلام) را به ويژگيهايي اختصاص داد که هيچ کس داراي آن نبود و پيروزي به دست آن حضرت انجام گرفت و در جريان رازگويي ، پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) رازگويي با علي را به خدا نسبت داد و اين خود بيانگر اوج عظمت مقام او در پيشگاه ذات اقدس حق است که او را از همگان جدا مي کند و از سوي ديگر، از دشمن او، سخني سرزد که پرده از درون (پرکينه) او برداشت و سفره دل او را آشکار ساخت و اين جريان مايه عبرت و پند براي صاحبان انديشه است.