ياران حق و ياران باطل
[صفحه 30] صاحب حق است و نه هر شکست خوردهاي گرفتار باطل. چنانچه «اهل باطل» پيروز شدند به معناي حقانيت آنها نيست، بلکه تنها بدين معني است که آنها بيش از پيروان حق جد و جهد نمودهاند. همچنانکه شکست «اهل حق» به معناي آن نيست که سزاوار پيروزي نيستند چون بر باطلند، بلکه به خاطر سستي و تزلزلشان در کوشش و مجاهدات آنهاست... زمين ميدان گستردهاي است براي کساني که خواهان دگرگوني آن هستند، و تفاوتي نميکند که بر حق باشند يا بر باطل. امام علي (ع) سبب پيروزي ياران معاويه را چنين بيان ميکند: ولئن امهل الله الظالم فلن يفوت اخذه، و هوله بالمرصاد علي مجاز طريقه، و بموضع الشجي من مساغ ريقه. اما و الذي نفسي بيده ليظهرن هولاء القوم عليکم ليس لانهم اولي بالحق منکم، ولکن لاسراعهم الي باطل صاحبهم و ابطائکم عن حقي. و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها،و اصبحت اخاف ظلم رعيتي: استنفرتکم للجهاد فلم تنفروا، و اسمعتکم فلم تسمعوا، و دعوتکم سرا و جهرا فلم تستجيبوا،... «خداوند اگر ستمگر را مجال ميدهد، هرگز از کيفر او در نميگذرد. بر سر بزنگاه در کمين اوست و در آن دم که لقمهاي گلوگير شود و يا آب دهان فرورود،راه بر او ميبندد. سوگند به آنکه جانم در دست اوست. اگر اين قوم بر شما غالب شوند، بدان معنا نيست که از شما به حق سزاوارترند، بلکه از آن روست که آنها براي باطل ارباب خود شتاب ميورزند، و شما براي [صفحه 31] حق من ديرتر ميجنبيد! امتها از ستم واليان خود بيمناکند، و من از ستم رعيت خود بيم دارم. شما را به جهاد فراخواندم، اما به کنج خانههايتان خزيديد، نتايج نبرد را با شما باز گفتم، اما نشنيديد، آشکار و نهان از شما ياري خواستم، اما اجابت نکرديد، اندرزتان دادم اما نپذيرفتيد. اي حاضران چون غايب (که در ميدان ظاهر نميشويد) و اي بندگان ارباب مآب! سخنان حکمت بر شما فروميخوانم، اما از آن ميرميد، رساترين اندرزها را با شما باز ميگويم، اما از آن ميگريزيد. شما را به جهاد با سرکشان برميانگيزم اما هنوز گفتارم به پايان نرسيده چون «ايادي سبا» از پيرامونم ميپراکنيد، به انجمنهاي خود باز ميگرديد و با درافشاني، يکديگر را ميفريبيد. بامدادان شما را چون تير راست ميگردانم و شامگاه چون کمان خميده به سويم باز ميگرديد. اينک تيرساز از کار خويش فرومانده و خم شوندگان، سرکشي در پيش گرفتهاند. اي قومي که کالبدهاتان حاضر و خردهاتان غايب است، و هوسهايتان رنگ رنگ است و فرمانروايانتان به شما گرفتارند. رهبر شما از خدا فرمان ميبرد و شما از او سرپيچي ميکنيد، و رهبر شاميان از خدا سرپيچي ميکند و شاميان از او فرمان ميبرند! (هر گاه اسلام بيش از هر چيز آزمونگاهي براي جهاد بود) به خدا سوگند دوست ميدارم که معاويه با من صرافانه داد و ستد کند و همچون خرد کردن دينار به درهم، ده تن از شما را از من بستاند و يک مرد از کسان خود به من دهد. اي کوفيان... سه عيب شما، مرا گرفتار ساخت: (سه عيب آن است که): ناشنواياني هستيد [صفحه 32] گوشدار (يعني ميشنويد، اما در ضميرتان اثر ندارد) لالهائي هستيد زباندار (از آنجا که زبانتان لازم است، خاموش ميشويد) و کوراني هستيد چشمدار. (به ديدگان خود باور نداريد). (دو عيب ديگرتان آنکه:) در برخورد با دشمن چون آزادگان درستکار نيستيد و در گرفتاري برادرتان را تنها ميگذاريد. نفرين بر شما! چون اشتراني هستيد که ساربان خود را گم کرده باشند، از اين سوي گرد ميآيند، از سوي ديگر پراکنده ميشوند. به خدا سوگند که شما را چنان ميدانم که هر گاه آتش جنگ زبانه کشد و هنگامهي کارزار گرم شود، به سان زني که از نوزاد خود جدا شود، از پسر ابوطالب کناره گيريد. من پروردگار خويش را رهنما گرفتهام، و به راه پيامبرم ميروم، راه حق را از گمراهيها باز ميشناسم و تا پايان آن راه روشن را خواهيم پيمود»[1].
شکست و پيروزي عوامل خاصي دارند که به ارادهي انسان بسته است... و هيچ پيوندي با حق و باطل ندارد. بنابراين نه هر پيروزمندي
صفحه 30، 31، 32.