بازگشت

گروه: عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:مؤسسه ولي عصر
موضوع اصلي:اطلاعات عمومي
موضوع فرعي:اطلاعات عمومي
سؤال:با توجه به عصمت حضرت زهرا (س) گفتن جملاتي همچون « اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ ...» خطاب به امير المؤمنين (ع) چگونه قابل توجيه است ؟
جواب:

پاسخ :

اصل روايت :

فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ، قَالَتْ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْكَ السَّلَامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِينِ، نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْأَجْدَلِ، فَخَانَكَ رِيشُ الْأَعْزَلِ، هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نَحِيلَةَ أَبِي وَ بُلْغَةَ ابْنَيَّ، لَقَدْ أَجْهَرَ فِي خِصَامِي، وَ أَلْفَيْتُهُ أَلَدَّ فِي كَلَامِي، حَتَّي حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا، وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا، وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا، فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ، خَرَجْتُ كَاظِمَةً، وَ عُدْتُ رَاغِمَةً، أَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ أَضَعْتَ حَدَّكَ، افْتَرَسَتِ الذِّئَابُ وَ افْتَرَشْتَ التُّرَابَ، مَا كَفَفْتَ قَائِلًا، وَ لَا أَغْنَيْتَ بَاطِلًا، وَ لَا خِيَارَ لِي، لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَنِيئَتِي [هَيْنَتِي‏]، وَ دُونَ زَلَّتِي، عَذِيرِي اللَّهُ مِنْكَ عَادِياً، وَ مِنْكَ حَامِياً، وَيْلَايَ فِي كُلِّ شَارِقٍ، مَاتَ الْعَمَدُ، وَ وَهَتِ [وَهَنَتِ‏] الْعَضُدُ، شَكْوَايَ إِلَي أَبِي، وَ عَدْوَايَ إِلَي رَبِّي، اللَّهُمَّ أَنْتَ أَشَدُّ قُوَّةً وَ حَوْلًا، وَ أَحَدُّ بَأْساً وَ تَنْكِيلًا.

ترجمه :

پس وقتي حضرت در خانه قرار گرفتند ، خطاب به اميرالمؤمنين (عليه السلام) كرده و فرمودند اي پسر ابي طالب ! سلام بر تو ، همچون كودكي كه در شكم مادر كِز كرده ، كنج خانه نشسته اي؟ ، همانند آدم هاي ظنين و متهم به گوشه اي نشسته اي . تو كسي بودي كه بال هاي باز شكاري ] شجاعان عرب [ را در هم كوبيدي، حال بي سلاحان به تو خيانت كرده‌اند . اين پسر ابي قحافة ]ابوبكر [ ، عطيه پدرم و وسيله زندگي ساده فرزندانم را از من مي ربايد. همانا او ] ابوبكر[ كوشش كرد كه با من دشمني كند و او را در مكالمه اي كه با وي داشتم ، دشمن ترين ] و لجبازترين [ دشمن ها يافتم تا آن جا كه انصار ، ياري خود را از من دريغ داشتند ، مهاجرين، وصلت و ارتباط خويش با من را ناديده گرفتند و جماعت ] حاضر در مسجد[ ، چشم خود را روي هم گذاشتند تا مرا نبينند ، نه كسي بود كه دفاع ]از من[ كند و نه كسي مانع ]از ظلم [شد . در حالي به سوي مسجد رفتم كه بغض گلويم را گرفته و درد دل خود را پوشانده بودم ، و در حالتي به منزل بازگشتم كه ]به علت عدم ياري مسلمانان [ خفيف و خوار شده بودم . از روزي كه تندي شمشيرت را از بين بردي ، صورت خود را ذليل نمودي . روزي گرگ ها را مي دريدي و امروز خاك را فرش خود قرار داده اي ]و گوشه اي نشسته اي[ ، جلوي هيچ گوينده اي را نمي گيري! و هيچ كار مؤثري ـ در جهت دفع فتنه موجود ـ انجام نداده اي و من هم هيچ اختياري ندارم . اي كاش قبل از اين حالت سكون و گوشه نشيني ، من مُرده بودم و اي كاش قبل از اين كه به اين حالت ذلّتِ ]ظاهري[ بيفتم ، مُرده بودم . خداوند ـ از قِبَل من ـ عذر خواه من باشد از شما ، از جهت اين كه شما در مواردي ظلم هايي را از من دفع نمودي و در مواردي از من حمايت كردي و واي بر من در هر صبحدمي ، واي بر من در هر شبانگاهي و تكيه گاهِ ]ما[ مُرد و بازو]ي ما[ سست شد ، شكايتم را به پدرم و عرض حالم را به پروردگارم ارائه مي كنم و و عذاب و انتقام او از ديگران شديدتر خواهد بود .

مرحوم علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف بحار الأنوار ، ج 29 ، ص324 اين شبهه را مطرح و اين گونه جواب داده اند :

حضرت زهرا(عليها السلام) مي خواستند كارهاي زشت غاصبان حكومت را مجسم كنند و بفهمانند كه اين ها چه ظلم هايي روا داشته اند ، در حقيقت تندي حضرت به خاطر اين مصلحت بوده است ؛ زيرا يك وقت انسان مي خواهد عظمت يك مطلبي را به كسي برساند ، او را مورد خطاب و عتاب قرار مي دهد ، در حالي كه مقصودش تندي به آن شخص نيست ؛ اين مسأله در گفتگوها معمول است ؛ مثلا فرض كنيد : پادشاه يا حاكم يك مملكت ، وقتي مشاهده مي كند ( مثلا ) بازرگانان و تجار كشور، يك كار خلافي را مرتكب شده اند ، براي اين كه اهميت كارِ خلاف آنان را بفهماند ، وزير بازرگاني را مورد عتاب قرار مي دهد ؛ با اين كه مي داند وزير بازرگاني تقصير ندارد ، ولي مي خواهد با اين خطاب و عتاب خود ، اهميت و عظمت كار زشت آن ها را مجسم نمايد .

نمونه ديگر آن ، وقتي است كه حضرت موسي(عليه السلام) از كوه طور بازگشت و مشاهده كرد كه بني اسرائيل گوساله پرست شده اند ، در اين جا هارون (عليه السلام) را مورد عتاب قرار داده و توبيخ نمود، ريشش را گرفت و گفت : چه كردي ؟ هارون جواب داد :

يَابْنَ أُمّ، لاتَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَ لابِرَأْسي إنّي خَشيتُ اَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْن بَنِي اسرائيلَ ولَمْ تَرْقُبْ قَوْلي... طه /94.

اي پسر مادرم ! ريش و سر مرا نگير، من ترسيدم بگويي چرا بين بني اسرائيل اختلاف انداختي و سخن مرا اهميت ندادي .

حضرت موسي (عليه السلام) مي داند كه هارون (عليه السلام) تقصيري ندارد ؛ ولي مي خواهد زشتي كار بني اسرائيل را مجسم نمايد و اهميت اين مسأله را برساند و لذا در ظاهر با برادرش دعوا مي كند .

در اين جا هم حضرت فاطمه (عليها السلام) مي خواستند عظمت ظلم اين ها را منعكس كنند و لذا با اين لحن صحبت مي كنند تا به اين وسيله به مردم آن زمان و به تاريخ بفهمانند كه چه ظلمهايي به اهل البيت (عليهم السلام) وارد آمده است .

موفق باشيد