آيه مباهله


فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ

***

از آن پس که به آگاهي رسيده اي, هرکس که درباره او با تو مجادله کند, بگو: بياييد تا حاضر آوريم, ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را, ما زنان خود را و شما زنان خود را, ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع کنيم و لعنت خدا بر دروغگويان بفرستيم.

***

فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم



]پس از آن كه خداوند با تشبيه آفرينش عيسى (ع) به آفرينش آدم (ع) ، حجت مسيحيان را مبنى بر فرزند خدا بودن مسيح مردود شمرد ، به پيامبر (ص) فرمان مى دهد كه اگر آنان بر سخن خود اصرار ورزيدند با آنان مُباهله كند ، يعنى در مكانى گرد بيايند و هر گروهى به گروه ديگر نفرين كند تا خدا آن گروهى را كه بر باطل است نابود سازد[ .















داستان مباهله



امام صادق (ع) فرمود : مسيحيان نَجْران ]نجران شهرى است در شبه جزيره عربستان ميان حجاز و يمن از بلاد يمن . فرهنگ فارسى از دكتر محمد مُعين[ با بزرگانشان ، اَهتَم و عاقِب و سَيِّد ، بر پيامبر خدا (ص) وارد شدند . هنگام دعايشان فرا رسيد ، ناقوس را به صدا در آوردند و به دعا پرداختند . اصحاب پيامبر (ص) گفتند : اى رسول خدا ، آيا اين در مسجد تو ؟ ! فرمود : آنها را به حال خود واگذاريد . پس چون دعاى خود را به پايان بردند ، به پيامبر خدا (ص) نزديك شدند و گفتند : به چه چيز دعوت مى كنى ؟ فرمود : به اين كه شهادت دهيد كه معبودى جز خدا نيست و من رسول خدا هستم و عيسى (ع) بنده اى مخلوق بود كه مى خورد و مى آشاميد و قضاى حاجت داشت گفتند : پدر او كه بود ؟ در اين هنگام بر پيامبر (ص) وحى شد كه به آنان بگو : درباره آدم (ع) چه مى گوييد ؟ آيا او بنده اى مخلوق نبود كه مى خورد و مى آشاميد و قضاى حاجت داشت و ازدواج كرد ؟ پيامبر از آنان همين را پرسيد . گفتند : چرا . فرمود : پدر او كه بود ؟ آنان درمانده شدند . پس خدا اين آيات را نازل كرد : « انّ مثل عيسى ... » تا « فنجعل لعنت اللّه على الكاذبين » . آن گاه رسول خدا (ص) فرمود : با من مباهله كنيد ، اگر راستگو باشم لعنت بر شما فرود مى آيد ، و اگر دروغگو باشم لعنت بر من فرود مى آيد . گفتند : از درِ انصاف درآمدى ، و براى مباهله قرار گذاشتند ... فرداى آن روز وقتى نزد پيامبر آمدند و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين (ع) با حضرت بودند ، مسيحيان پرسيدند : اينان چه كسانى اند ؟ به آنان گفته شد : آن پسرعمو و وصىّ و دامادش على بن ابى طالب (ع) است و آن دخترش فاطمه (س) و آن دو ، پسران او ، حسن و حسين (ع) هستند .مسيحيان پراكنده شدند و به پيامبر خدا (ص) گفتند : ما رضايت تو را فراهم مى كنيم ، ما را از مباهله معاف دار . پيامبر (ص) با آنها بر دادن جزيه مصالحه فرمود و آنان بازگشتند . تفسير قُمى ، ]ج 1 ، ص 104[ . در تفسير ثَعالِبى ]ج 1 ، ص 274[ آمده است كه پيامبر (ص) چون آنان را به مباهله دعوت كرد ، گفتند : تا اين كه ]به اقامتگاهمان [ بازگرديم و در آن بينديشيم . چون با يكديگر خلوت كردند ، به عاقب كه صاحب نظرشان بود گفتند : اى بنده مسيح ، چه نظر دارى ؟ گفت : اى گروه نصارا ، دانستيد كه محمد (ص) پيامبرى مرسل است و حقيقت را درباره مولاى شما (مسيح) بيان كرد ... .پس به حضور پيامبر رسيدند ، در حالى كه پيامبر حسين (ع) را در بغل داشت و دست حسن (ع) را گرفته و فاطمه (س) پشت سر او و على (ع) پشت سر فاطمه بود و رسول خدا (ص) ]به آنان [ مى فرمود : چون من دعا كردم شما آمين بگوييد . اُسقف نَجْران گفت : اى گروه نصارا ، من صورت هايى را مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بركَنَد ، آن را به خاطر ايشان بر مى كَنَد . مبادا مباهله كنيد كه هلاك خواهيد شد ... .رسول خدا (ص) فرمود : سوگند به آن كسى كه جانم به دست اوست هلاكت به مردم نجران نزديك شده بود اگر مباهله مى كردند به ميمون و خوك تبديل مى شدند .



مفسران اتفاق دارند كه رسول خدا (ص) براى مباهله حاضر شد و جز على و فاطمه و حسن و حسين (ع) كسى همراه او نبود . روايات نيز در اين معنى متفق اند ، و تاريخ هم آن را تأييد مى كند .











ـ ثمّ نبتهل فنجعل لعنة اللّه على الكاذبين



جمله « نجعل لعنة اللّه . .. » به منزله تفسير براى « نبتهل » است يعنى مباهله ما اين است كه لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .



برخى گفته اند : آمدن فعل « نجعل » به جاى « نسأل » براى اشاره به اين معنى است كه در مباهله ميان پيامبر (ص) و مسيحيان اجابت دعا حتمى بوده است . به عبارت ديگر ، به صرف درخواست لعنت براى دروغگويان ، لعنت بر آنان قرار مى گرفته است .



نكته ديگر اين كه : الف و لام در « الكاذبين » براى عهد ، و اشاره به دروغگويانِ در قضيّه مباهله است نه براى استغراق و شمول ، و جمع بودن آن حكايت از اين دارد كه در هر دو طرف گروهى بودند كه هر كدام ادعا مى كردند سخنشان حق است گروهى حضرت مسيح (ع) را خدا يا فرزند خدا يا يكى از اَقانيم سه گانه مى پنداشتند ، و گروهى مدعى توحيد بودند و الوهيّت مسيح (ع) را نفى مى كردند . از آن جا كه محدّثان و مفسران اتفاق نظر دارند بر اين كه حاضرانِ در صحنه مباهله در طرف رسول خدا ، على و فاطمه و حسن و حسين (ع) بودند ، معلوم مى شود كه آنان در ادعاى مذكور با رسول خدا (ص) شريك بودند ، و اين از بزرگ ترين فضايل آنان به شمار مى رود .



اگر كسى بگويد : پيامبر خدا (ص) آن بزرگواران را تنها به عنوان نمونه اى از « أبناءنا » و « نساءنا » و « أنفسنا » براى مباهله حاضر كرد و آنان از خصوصيتى برخوردار نبودند ، بلكه پيامبر (ص) افرادى را از نزديك ترين خويشاوندان خود برگزيد تا به همگان اعلام كند كه به حقانيت خويش سخت معتقد است ، در پاسخ مى گوييم : اگر آنها خصوصيتى جز آنچه گفته شد نداشتند و در ادعاى توحيد و ابلاغ آيين اسلام ، با رسول خدا شريك نبودند ، بر پيامبر لازم بود كه حداقل غير از على (ع) مردى ديگر ، و غير از فاطمه (س) دو زن ديگر ، و غير ازحسن و حسين پسرى ديگر نيز از ميان مسلمانان برگزيند و براى مباهله همراه خود بياورد ، زيرا عناوين مذكور در آيه شريفه به صورت جمع آمده است ، ولى پيامبر (ص) فقط به نامبردگان بسنده كرد ، و اين خود به روشنى مى رساند كه آن حضرت افراد ديگرى را كه مصداق « أبناءنا » و « نساءنا » و « أنفسنا » باشند نيافته بوده است در صورتى كه اگر مقصود از آيه صِرف اعتقاد به توحيد و نفى الوهيت حضرت مسيح بود ، قطعاً در ميان مسلمانان افراد بسيارى يافت مى شدند كه مصداق عناوين ياد شده باشند .








***

سوره آل عمران, آيه 61