آيه وصالح المؤمنين


إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ

***

اگر شما دو زن توبه کنيد بهتر است, زيرا دلهايتان از حق بازگشته است. و اگر براي آزارش همدست شويد, خدا ياور اوست و نيز جبرئيل و مؤمنان شايسته و فرشتگان از آن پس ياور او خواهند بود.

***

سرزنش شديد نسبت به بعضى از همسران پيامبر (ص )

بدون شك مرد بزرگى همچون پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها به خودش تعلق ندارد، بلكه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشريت متعلق است ، بنابراين اگر در داخل خانه او توطئه هائى بر ضد وى ، هر چند به ظاهر كوچك و ناچيز، انجام گيرد نبايد به سادگى از كنار آن گذشت ، حيثيت او نبايد نعوذ بالله بازيچه دست اين و آن گردد، و اگر چنين برنامه اى پيش آيد بايد با قاطعيت با آن برخورد كرد.

آيات فوق در حقيقت قاطعيتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنين حادثه اى ، و براى حفظ حيثيت پيامبرش .

نخست روى سخن را به خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: ((اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود تحريم مى كنى ))؟! (يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك ).

معلوم است كه اين تحريم ، تحريم شرعى نبود، بلكه به طورى كه از آيات بعد استفاده مى شود سوگندى از ناحيه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ياد شده بود و مى دانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد.

بنابراين جمله ((لم تحرم )) (چرا بر خود تحريم مى كنى ؟) به عنوان عتاب و سرزنش نيست بلكه نوعى دلسوزى و شفقت است .

درست مثل اين كه ما به كسى كه زحمت زياد براى تحصيل درآمد مى كشد و خود از آن بهره چندانى نمى گيرد، مى گوئيم چرا اينقدر به خود زحمت مى دهى ، و از نتيجه اين زحمت بهره نمى گيرى ؟.

سپس در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند غفور و رحيم است )) (والله غفور رحيم ).

اين عفو و رحمت نسبت به همسرانى است كه موجبات آن حادثه را فراهم كردند كه اگر راستى توبه كنند مشمول آن خواهند بود، يا اشاره به اين است كه اولى اين بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين سوگندى ياد نمى كرد كارى كه احتمالا موجب جراءت و جسارت بعضى از همسران حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى شد.

در آيه بعد اضافه مى كند: ((خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته است )) (قد فرض الله لكم تحلة ايمانكم ) و (2) به اين ترتيب كه كفاره قسم را بدهيد و خود را آزاد سازيد.

البته اگر سوگند در موردى باشد كه ترك كارى رجحان دارد بايد به سوگند عمل كرد، و شكستن آن گناه است ، و كفاره دارد. اما اگر در مواردى باشد كه ترك آن عمل مرجوح باشد (مانند آيه مورد بحث ) در اين صورت شكستن آن جايز است ، اما براى حفظ احترام قسم بهتر است كفاره نيز داده شود.

سپس مى افزايد: ((خداوند مولاى شما و حافظ و ياور شما است و او عليم و حكيم است )) (و الله مولاكم و هو العليم الحكيم ).

لذا او راه نجات از اين گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته ، و طبق علم و حكمتش مشكل را براى شما گشوده است .

از روايات استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از نزول اين آيه برده اى آزاد كرده و آنچه را بر خود از طريق قسم حرام كرده بود حلال نمود.

در آيه بعد، شرح بيشترى پيرامون اين ماجرا داده ، مى فرمايد: ((به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ، ولى او رازدارى نكرد و به ديگران خبر داد، و خداوند پيامبرش را از اين افشاى ((سر)) آگاه ساخت ، او قسمتى از آن را براى همسرش بازگو كرد و از قسمت ديگرى خوددارى نمود)) (و اذا سر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبات به و اظهره الله عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض ).

اين چه رازى بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به بعضى از همسران خود گفت كه او رازدارى نكرد؟، مطابق آنچه در شاءن نزول گفتيم و اين راز مشتمل بر دو مطلب بود: يكى نوشيدن عسل نزد همسرش زينب بنت جحش ، و ديگرش تحريم نوشيدن آن بر خود در آينده بود، و منظور از همسر غير رازدارش در اين آيه ((حفصه )) بود، كه او اين سخن را شنيد و به ((عايشه )) بازگو كرد.

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چون از طريق وحى ، از اين افشاى راز، آگاه شده بود، قسمتى از آن را به ((حفصه )) فرمود، و براى آنكه او زياده شرمنده و خجل نشود از ذكر قسمت ديگرى خوددارى كرد (ممكن است قسمت اول ، اصل نوشيدن عسل باشد و قسمت دوم تحريم آن بر خويشتن ).

به هر حال ((هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين افشاى ((سر)) را به او (حفصه ) خبر داد او گفت : چه كسى تو را از اين موضوع آگاه كرد))؟ (فلما نباها به قالت من انباك هذا).

((گفت : خداوند دانا و آگاه مرا با خبر ساخت )) (قال نبانى العليم الخبير).

از مجموع اين آيه برمى آيد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى كردند، بلكه مساءله رازدارى كه از مهمترين شرائط يك همسر باوفا است نيز در آنها نبود، اما به عكس ، رفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتى حضرت حاضر نشد تمام رازى كه او افشا كرده بود به رخ او بكشد، تنها به قسمتى از آن اشاره كرده و لذا در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ما استقصى كريم قط، لان الله يقول عرف بعضه و اعرض عن بعض : ((افراد كريم و بزرگوار هرگز در مقام احقاق حق شخصى خويش تا آخرين مرحله ، پيش نمى روند، زيرا خداوند در اينجا براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: او قسمتى را خبر داد و از قسمتى خوددارى كرد)).

سپس روى سخن را به اين دو همسر كه در توطئه بالا دست داشتند كرده مى گويد: ((اگر شما از كار خود توبه كنيد، و دست از آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برداريد به سود شما است ، زيرا دلهاى شما با اين عمل از حق منحرف گشته ، و به گناه آلوده شده )) (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما).

منظور از اين دو نفر به اتفاق مفسران شيعه و اهل سنت ، ((حفصه )) و ((عايشه )) است كه به ترتيب دختران ((عمر)) و ((ابوبكر)) بودند.

((صغت )) از ماده ((صغو)) (بر وزن عفو) به معنى متمايل شدن به چيزى است لذا مى گويند: صغت النجوم يعنى ستارگان ، متمايل به سوى مغرب شدند))، به همين جهت واژه ((اصغاء))، به معنى گوش فرا دادن به سخن ديگرى آمده است ، و منظور از ((صغت قلوبكما)) در آيه مورد بحث ، انحراف دلهاى آنها از حق به سوى گناه بوده است.

سپس اضافه مى كند: ((اگر شما دو نفر بر ضد او دست به دست هم دهيد كارى از پيش نخواهيد برد، چرا كه خداوند مولى و ياور او است ، و همچنين جبرئيل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان نيز بعد از آنها پشتيبان او هستند)) ((وان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين و الملائكة بعد ذلك ظهير).

اين تعبير، نشان مى دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و روح عظيم او تاثير منفى گذاشت ، تا آنجا كه خداوند به دفاع از او پرداخته و با اينكه قدرت خودش از هر نظر كافى است ، حمايت جبرئيل و مؤ منان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مى دارد.

قابل توجه اينكه : در ((صحيح بخارى )) از ((ابن عباس )) نقل شده كه مى گويد: از عمر پرسيدم آن دو نفر از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه بر ضد او دست به دست داده بودند چه كسانى بودند؟ عمر گفت : حفصه و عايشه بودند، سپس افزود: به خدا سوگند ما در عصر جاهليت براى زنان چيزى قائل نبوديم تا اينكه خداوند آياتى را درباره آنان نازل كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، (و آنها جسور شدند).

در تفسير ((درالمنثور)) نيز همين معنى ، ضمن حديث مفصلى از ابن عباس نقل شده ، و در آن حديث آمده است كه عمر مى گويد: بعد از اين ماجرا آگاه شدم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از تمام همسرانش ‍ كناره گيرى كرده ، و در محلى بنام ((مشربه ام ابراهيم )) اقامت گزيده ، خدمتش رسيدم ، و عرض كردم : اى رسول خدا! آيا همسرانت را طلاق گفتى ؟ فرمود: نه ، گفتم : الله اكبر، ما جمعيت قريش پيوسته بر زنانمان مسلط بوديم ، اما هنگامى كه به مدينه آمديم جمعى را ديديم كه زنانشان بر آنان مسلطند زنان ما نيز از آنها ياد گرفتند! روزى ديدم همسرم با من مشاجره مى كند، من اين عمل او را عجيب و زشت شمردم ، گفت : چرا تعجب مى كنى ؟ به خدا همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين مى كنند! حتى گاه از او قهر مى نمايند، و من به دخترم حفصه سفارش كردم كه هرگز چنين كارى را نكند و گفتم اگر همسايه ات (منظور عايشه است ) چنين مى كند تو نكن ، زيرا شرايط او با تو متفاوت است .

درباره ((صالح المؤ منين )) بحثى داريم كه در نكات به خواست خدا خواهد آمد.

در آخرين آيه مورد بحث خداوند روى سخن را به تمام زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، با لحنى كه خالى از تهديد نيست مى فرمايد: ((هرگاه او شما را طلاق گويد اميد مى رود كه پروردگار به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان ، مؤ من ، متواضع ، توبه كار، عبادت كننده و مطيع فرمان خدا زنانى غير باكره و باكره )) (عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مؤ منات قانتات تائبات عابدات سائحات ثيبات و ابكارا).

به اين ترتيب به آنها هشدار مى دهد تصور نكنند كه پيامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نيز تصور نكنند كه اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشين آنها نمى شود، دست از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و گرنه از افتخار همسرى پيامبر براى هميشه محروم مى شوند. و زنانى بهتر و با فضيلت تر جاى آنها را خواهند گرفت !.



نكته ها:

1 - اوصاف همسر شايسته

در اينجا قرآن شش وصف براى همسران خوب شمرده است كه مى تواند الگوئى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.

نخست ((اسلام )) و سپس ((ايمان )) يعنى اعتقادى كه در اعماق قلب انسان نفوذ كند، و سپس حالت ((قنوت )) يعنى تواضع و اطاعت از همسر و بعد از آن ((توبه )) يعنى اگر كار خلافى از او سر زند در اشتباه خود اصرار نورزد، و از در عذرخواهى درآيد. و بعد از آن ((عبادت )) خداوند، عبادتى كه روح و جان او را بسازد، و پاك و پاكيزه كند، و سپس ((اطاعت فرمان خدا)) و پرهيز از هرگونه گناه .

قابل توجه اين كه ((سائحات )) جمع (سائح ) را بسيارى از مفسران به معنى ((صائم )) و روزه دار تفسير كرده اند، ولى به طورى كه ((راغب )) در ((مفردات )) مى گويد روزه بر دو گونه است ((روزه حقيقى )) كه به معنى ترك غذا و آميزش است ، و ((روزه حكمى )) كه به معنى نگهدارى اعضاى بدن از گناهان است ، و منظور از روزه در اينجا معنى دوم است (اين گفته راغب با توجه به مناسبت مقام جالب به نظر مى رسد، ولى بايد دانست كه سائح را به معنى كسى كه در طريق اطاعت خدا سير مى كند نيز تفسير كرده اند).

اين نيز قابل توجه است كه قرآن روى باكره و غير باكره بودن زن تكيه نكرده ، و براى آن اهميتى قائل نشده ، زيرا در مقابل اوصاف معنوى كه ذكر شد اين مساءله اهميت چندانى ندارد.

2 - منظور از ((صالح المؤ منين )) كيست ؟

بدون شك ((صالح المؤ منين )) معنى وسيعى دارد كه همه مؤ منان صالح و با تقوا و كامل الايمان را شامل مى شود، هر چند صالح در اينجا مفرد است ، و نه جمع ولى چون معنى جنسى دارد از آن عموميت استفاده مى شود.

اما در اينكه مصداق اتم و اكمل آن در اينجا كيست ؟ از روايات متعددى استفاده مى شود كه منظور ((امير مؤ منان )) على (عليه السلام ) است .

در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : لقد عرف رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عليا (عليه السلام ) اصحابه مرتين : اما مرة فحيث قال : من كنت مولاه فعلى مولاه و اما الثانية فحيث نزلت هذه الاية : فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين ...)) اخذ رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيد على (عليه السلام ) فقال : ايها الناس ‍ هذا صالح المؤ منين !!: ((رسول خدا دو بار على (عليه السلام ) را (با صراحت ) به يارانش معرفى كرده

يكبار آنجا كه فرمود: (در غدير خم ): من كنت مولاه فعلى مولاه : ((هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است ))، و اما بار دوم هنگامى كه آيه ان الله هو مولاه ... نازل شد، رسول خدا دست على (عليه السلام ) را گرفت و فرمود: اى مردم اين ((صالح المؤ منين )) است ))!

اين معنى را بسيارى از علماى اهل سنت نيز در كتابهاى خود نقل كرده اند از جمله علامه ((ثعلبى )) و علامه ((گنجى )) در ((كفاية الطالب )) و ((ابوحيان اندلسى )) و ((سبط ابن جوزى )) و غير آنها.

جمعى از مفسران از جمله ((سيوطى )) در ((درالمنثور)) ذيل آيه مورد بحث و ((قرطبى )) در تفسير معروف خود و همچنين ((آلوسى )) در ((روح المعانى )) در تفسير همين آيه اين روايت را نقل كرده اند.

نويسنده ((روح البيان )) بعد از نقل اين روايت از ((مجاهد)) مى گويد: مؤ يد اين حديث ، حديث معروف ((منزله )) است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى ، زيرا عنوان ((صالحين )) در آيات قرآن براى انبياء آمده است ، از جمله در آيه و كلا جعلنا صالحين (انبياء - 72) و در آيه الحقنا بالصالحين (يوسف - 101) مى باشد (كه در اولى عنوان ((صالح )) به جمعى از انبياء، و در دومى به حضرت يوسف اطلاق شده است ) و هنگامى كه على (عليه السلام ) به منزله ((هارون )) باشد، او نيز مصداق صالح است (دقت كنيد).

كوتاه سخن اينكه : احاديث در اين زمينه فراوان است ، مفسر معروف محدث ((بحرانى )) در تفسير ((برهان )) بعد از ذكر روايتى در اين زمينه از محمد بن عباس نقل مى كند كه او 52 حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت جمع آورى كرده ، سپس خود او به نقل قسمتى از آن مى پردازد.

3 - نارضائى پيامبر (ص ) از بعضى از همسران خود

در طول تاريخ بسيارند بزرگانى كه همسرانى در شان خود نداشتند، و از عدم اجتماع شرائط لازم در آنها رنج مى بردند كه در قرآن مجيد نيز نمونه هايى از آنها در ميان انبياى بزرگ ذكر شده است .

آيات فوق نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نسبت به بعضى از همسرانش چنين بود، آنها به خاطر رقابتهائى كه با يكديگر داشتند گاه روح پاك حضرتش را جريحه دار مى كردند، و گاه به اعتراض نسبت به او و يا افشاء سرش مى پرداختند، تا آنجا كه خداوند به سرزنش آنان و دفاع از پيامبرش پرداخته و مؤ كدترين بيان را در اين زمينه فرموده و حتى آنها را تهديد به طلاق مى كند، و چنانكه ديديم بعد از ماجراى آيات فوق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حدود يك ماه از همسرانش قهر كرد، شايد خود را اصلاح كنند!

اصولا تاريخ زندگى آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خوبى نشان مى دهد كه بعضى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه تنها معرفت لازم را نسبت به مقام نبوت نداشتند، بلكه گاه او را همچون يك فرد عادى مورد بازخواست ، و حتى خداى نكرده مورد اهانت قرار مى دادند! بنابراين اصرار بر اين معنا كه همه آنها افرادى شايسته و كاملى بوده اند بى دليل به نظر مى رسد آنهم با توجه به صراحت آيات فوق .

تاريخ اسلام نسبت به زنان بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مخصوصا داستان جنگ ((جمل )) نيز نشان داد كه اين معنى نه تنها در عصر آن حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، كه بعد از او نسبت به جانشينانش نيز تكرار شده است كه اينجا جاى شرح همه اين مسائل نيست .

اصولا تعبير آيات فوق كه مى گويد: ((هرگاه پيامبر شما را طلاق دهد خداوند زنانى از شما بهتر كه واجد صفات ششگانه مذكور در آيه باشند به او مى دهد بيانگر اين واقعيت است كه لااقل بعضى از همسران حضرت واجد اين شرايط نبودند.

مراجعه به آيات سوره احزاب درباره زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نظر فوق را تاءييد مى كند.

4 - افشاى سر

رازدارى نه تنها از صفات مؤ منان حقيقى است كه هر انسان با شخصيتى بايد رازدار باشد، اين معنى در مورد دوستان نزديك و همسر اهميت بيشترى دارد، در آيات فوق خوانديم كه چگونه خداوند بعضى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خاطر ترك رازدارى شديدا ملامت و سرزنش مى كند.

على (عليه السلام ) در حديثى مى فرمايد: جمع خير الدنيا و الاخره فى كتمان السر و مصادقة الاخيار، و جمع الشر فى الاذاعة و مواخاة الاشرار: ((تمام خير دنيا و آخرت در اين دو چيز نهفته شده : كتمان سر و دوستى با نيكان و تمام شر در اين دو چيز نهفته شده : افشاى اسرار و دوستى با اشرار)).

5 - نبايد حلال خدا را بر خود حرام كنيد

امورى كه از سوى خداوند حلال يا حرام شده همه طبق مصالح دقيقى بوده و به همين دليل جاى آن ندارد كه انسان حلالى را بر خود حرام ، و يا حرامى را بر خود حلال نمايد، حتى اگر سوگندى در اين زمينه ياد كند - چنانكه در آيات فوق آمده است - آن قسم را مى توان شكست .

آرى اگر مباحى كه سوگند بر ترك آن خورده عمل مكروهى بوده باشد، يا از جهتى ترك آن اولى باشد در اين صورت بايد به قسم پايبند بود.

***

سوره تحريم, آيه 4