آيه راسخون


هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الألْبَابِ

***

اوست که اين کتاب را بر تو نازل کرد. بعضي از آيه ها محکماتند, اين آيه ها ام الکتابند, و بعضي آيه ها متشابهاتند. اما آنها که در دلشان ميل به باطل است, به سبب فتنه جوئي و ميل به تاويل از متشابهات پيروي مي کنند, در حالي که تاويل آن را جز خداي نميداند. و آنان که قدم در دانش استوار کرده اند ميگويند: ما بدان ايمان آورديم, همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمي گيرند.

***

منه ءايات محكمات هنّ أمّ الكتاب و أخر متشابهات



اين آيه ، قرآن را به دو بخش « محكمات » و « متشابهات » تقسيم مى كند و آيات محكم را به عنوان مرجعى براى تفسير آيات متشابه معرفى مى نمايد و ياد آور مى شود كه پيروى از متشابهات ، بدون ارجاع آنها به محكمات ، باعث گمراهى است ، و تأويل قرآن براساس متشابهات كارى ناروا به شمار مى رود . در اين جا لازم است اولاً مقصود از محكمات و متشابهات و اين كه محكمات « امّ الكتاب » هستند بيان گردد و ثانياً معناى تأويل توضيح داده شود .







محكمات



آياتى را كه شنونده در درك معناى آنها دچار ترديد نمى شود و مفهومى كه از آن آيات به ذهن او تبادر مى كند استوار و متقن است ، محكمات مى گويند .



متشابهات



"متشابهات آياتى هستند كه مقصود از آنها روشن نيست و مفاهيمى كه از آنها دريافت مى شود همراه با ترديد است و اصولاً نخستين معنايى كه از آنها به ذهن شنونده خطور مى كند با محكمات قرآن ناسازگار است . بايد دانست كه خِفا و ترديد در معناى آيات متشابه برخاسته از الفاظ و تركيب جملات نيست ، زيرا اين گونه خفاها و ترديدها ، با مراجعه به لغت و ادبيات عرب و قواعد متعارف اهل زبان ، نظير ارجاع عام به خاص و مطلق به مقيد ، روشن مى گردد و مقصود آيه به دست مى آيد ، بلكه خفا و ترديد معلول ناسازگارى معناى ظاهرى آنها با محكمات است كه البته راه دستيابى به مقصود ، ارجاع آنها به محكمات است . به عنوان مثال ، خداوند فرموده است : « الرحمـن على العرش استوى خداى رحمان بر تخت فرمانروايى استيلا يافت » (طه ، 5) ، هر خواننده اى از اين آيه برداشت مى كند كه خداوند مانند پادشاهان بر تختى تكيه مى زند و بر هستى فرمانروايى مى كند ، ولى هنگامى كه به آيه « ليس كمثله شىء » (شورى ، 11) رجوع مى كند و در مى يابد كه تكيه زدن و مستقر شدن از ويژگى هاى اجسام است و جسم بودن خدا محال است ، به اين نتيجه مى رسد كه مقصود از استقرار خدا بر عرش ، تسلّط و احاطه او بر جهان هستى است . و يا هنگامى كه اين آيه خوانده شود : « وجوه يومئذ ناضرة ، إلى ربّها ناظرة آن روز كه چنين شود ، چهره هايى شادابند و تنها به پروردگارشان مى نگرند » (قيامت ، 22 و 23) ، ممكن است تصور شود كه خدا را مى توان با چشم ديد ، ولى وقتى به آيه « لاتدركه الأبصار » (اَنعام ، 103) برمى خوريم ، درمى يابيم كه مقصود از نظر ، نگاه حسّى نيست ، بلكه مقصود دريافت درونى و مشاهده قلبى است







تأويل



مقصود از تأويل ـ بر خلاف تصور بسيارى از مفسران گذشته ـ تفسير و بيان مراد نيست چنان كه مقصود از آن ـ بر خلاف تصور بسيارى از مفسران معاصر ـ معناى خلاف ظاهر آيه نيز نيست . تأويل از قبيل معناى الفاظ و عبارات و جملات نيست ، بلكه امرى واقعى است كه معنى و مفهوم كلام بر آن استوار است ، و به تعبير ديگر ، تأويل هر كلامى خاستگاه و منشأ پيدايش آن كلام است . به عنوان مثال ، هرگاه كسى از خدمتكار خود آب يا غذا بطلبد ، سخنش مظهر اين واقعيت است كه وى براساس اقتضاى انسانى خود طالب كمال است و مقتضاى آن بقاى وجود اوست ، و بقاى او وابسته به آب و خوراك است . اين واقعيت ها خاستگاه و تأويل درخواست او به شمار مى رود . تأويل آيات قرآن نيز به همين معناست يعنى حقيقتى وجود دارد كه سبب مى شود كارى واجب يا حرام گردد و معارف الهى براى انسان ها بيان شود يا حقيقتى هست كه اقتضا مى كند حادثه اى رخ دهد و آن حقيقت تأويل داستان هايى است كه در قرآن آمده است .







ـ فأمّا الّذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه



"اين بخش از آيه شريفه ، پيروى از متشابهات قرآن را مايه گمراهى ، و پى بردن به تأويل آنها يعنى دريافت خاستگاه احكام و معارف الهى را از طريق آنها كار منحرفان مى داند . اگر بدعت ها و مذاهب فاسد برخى فرقه هاى اسلامى را كه پس از رسول خدا (ص) از حق منحرف شدند بررسى كنيم ، به خوبى آشكار مى شود كه بيشترشان بر اثر پيروى از متشابهات و تأويل آيات متشابه دچار انحراف شدند گروهى به جبر گراييدند و گروهى به تفويض روى آوردند و عده اى خدا را جسم پنداشتند و گروهى صفات را از خدا نفى كردند . گروهى به تأويل آيات پرداختند و گفتند : احكام دين براى آن وضع شده است كه آدمى به حدّ كمال برسد ، و اگر راه ديگرى براى تكامل يافت شود كه انسان را سريع تر به كمال برساند بايد آن راه را پيمود . گروهى ديگر گفتند : تكليف هاى دينى براى رسيدن به قرب خداست و هرگاه انسان به تقرب دست يافت ديگر تكليفى ندارد و نماز و روزه و ساير احكام بر او واجب نيست . گروه ديگر گفتند : احكام و مقرّرات دينى براى اصلاح جامعه بشرى وضع شده است و چون بشر در عصر حاضر به قوانينى دست يافته كه براى اصلاح امور مردم سودمندتر است ، بايد به جاى احكام الهى به آنها عمل كند . گروهى نيز گفتند : دين براى اصلاح دنياست و دنياى امروز سياست هاى دينى را نمى پسندد و تمدّن كنونى به احكام دين رضايت نمى دهد ازاين رو قابليّت عمل را ندارد و بايد مقررات ديگرى جستوجو كرد .











ـ و ما يعلم تأويله إلاّ اللّه و الرّاسخون فى العلم



ظاهر اين است كه نبايد « الرّاسخون » را بر « اللّه » عطف نمود ، زيرا در قرآن هرگاه خصلت پسنديده اى براى گروهى از امّت بيان شده است كه پيامبر خدا (ص) نيز در ميان آن گروه باشد ، از آن حضرت به خصوص نام برده شده است ، مانند « آمن الرّسول بما أنزل إليه من ربّه والمؤمنون » (بَقَرَه ، 285) و مانند آيات 26 و 88 سوره توبه و آيه 68 سوره آل عمران و موارد ديگر . بنابراين اگر « الرّاسخون » بر « اللّه » عطف مى شد و دلالت مى كرد بر اين كه راسخان در علم ، تأويل آيات متشابه را مى دانند ، مى بايست به پيامبر نيز كه از زمره راسخان در علم ، بلكه افضل آنان است در آيه تصريح شود و جمله بدين صورت بيان گردد : « و ما يعلم تأويله إلاّ اللّه و رسوله والراسخون فى العلم » .



بايد دانست كه آنچه گفته شد با ادله اى ديگر كه دانش تأويل متشابهات را براى راسخان در علم اثبات مى كند منافات ندارد .

***

سوره آل عمران, آيه 7