آيه لکل قوم هاد


وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ

***

کافران ميگويند: چرا از جانب پروردگارش معجزهاي بر او نازل نمي شود؟ جز اين نيست که تو بيم دهندهاي هستي و هر قومي را رهبري است.

***

باز هم بهانه جوئى !.

پس از آنكه در آيات گذشته اشاراتى به مساله ((توحيد))، و اشاره اى به مساله ((معاد)) شد، در آيه مورد بحث به يكى از ايرادات مشركان لجوج در زمينه ((نبوت )) مى پردازد، و مى گويد: ((كافران مى گويند: چرا معجزه و نشانه اى از پروردگارش بر او نازل نشده است )) (و يقول الذين كفروا لو لا انزل عليه آية من ربه ).

واضح است كه يكى از وظائف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، ارائه معجزات به عنوان سند حقانيت و پيوندش با وحى الهى است ، و مردم حقيقتجو به هنگام شك و ترديد در دعوت نبوت اين حق را دارند كه مطالبه اعجاز كنند، مگر اينكه دلائل نبوت از طريق ديگر آشكار باشد.

ولى بايد به يك نكته دقيقا توجه داشت كه مخالفان انبياء، همواره داراى حسن نيت نبودند، يعنى معجزات را براى يافتن حق نمى خواستند، بلكه به عنوان لجاجت و عدم تسليم در برابر حق هر زمان پيشنهاد معجزه و خارق عادت عجيب و غريبى مى كردند.

اين گونه معجزات كه معجزات اقتراحى ناميده مى شود هرگز براى كشف حقيقت نبوده ، و به همين دليل پيامبران هرگز در برابر آن تسليم نميشدند، در حقيقت اين دسته از كافران لجوج فكر مى كردند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند من قادر بر انجام همه چيزم و خارقالعاده گر ميباشم ! و در اينجا نشسته ام كه هر كس پيشنهاد هر امر خارق العادهاى كند براى او انجام دهم !.

ولى پيامبران با ذكر اين حقيقت كه معجزات بدست خدا است و به فرمان او انجام مى گيرد و ما وظيفه تعليم و تربيت مردم را داريم ، دست رد بر سينه اين گونه افراد ميزدند.

لذا در آيه مورد بحث مى خوانيم كه به دنبال اين سخن مى فرمايد: اى پيامبر ((تو فقط بيم دهنده اى و براى هر قوم و ملتى هادى و رهنمائى است )) (انما انت منذر و لكل قوم هاد).

در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد :

1 - جمله ((انما انت منذر و لكل قوم هاد)) چگونه مى تواند پاسخ كافران نسبت به تقاضاى معجزه بوده باشد.

جواب اين سؤ ال با توجه به آنچه در بالا گفتيم روشن است زيرا پيامبر، يك خارقالعاده گر نيست كه به درخواست هر كس و براى هر مقصد و هر منظور دست به اعجاز بزند، وظيفه او در درجه اول انذار يعنى بيم دادن به آنها كه در بيراهه ميروند و دعوت به صراط مستقيم است البته هر گاه براى تكميل اين انذار و آوردن گمراهان به صراط مستقيم نياز به اعجازى باشد، مسلما پيامبر كوتاهى نخواهد كرد، ولى در برابر لجوجانى كه در اين مسير نيستند هرگز چنين وظيفه اى ندارد.

در واقع قرآن مى گويد: اين كافران وظيفه اصلى پيامبر را فراموش كرده اند كه مساله انذار و دعوت به سوى خدا است و چنين پنداشته اند كه وظيفه اصلى او اعجازگرى است .

2 - منظور از جمله لكل قوم هاد چيست ؟

جمعى از مفسران گفته اند كه اين هر دو صفت ((منذر)) و ((هادى )) به پيامبر بر مى گردد و در واقع جمله چنين بوده است انت منذر و هاد لكل قوم : ((تو بيم دهنده و هدايت كننده براى هر جمعيتى هستى )).

ولى اين تفسير خلاف ظاهر آيه فوق است ، چرا كه ((واو)) جمله ((لكل قوم هاد)) را از ((انما انت منذر)) جدا كرده است ، آرى اگر كلمه ((هاد))، قبل از ((لكل قوم )) بود اين معنى كاملا قابل قبول بود ولى چنين نيست .

ديگر اينكه هدف اين بوده است كه دو قسم دعوت كننده به سوى حق را بيان كند: اول دعوت كننده اى كه كارش انذار است ، و ديگر دعوت كننده اى كه كارش هدايت است .

حتما سؤ ال خواهيد كرد كه ميان ((انذار)) و ((هدايت )) چه تفاوت است ؟.

در پاسخ ميگوئيم كه انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.

در حقيقت ((منذر)) همچون ((علت محدثه )) و ايجاد كننده است ، و هادى به منزله ((علت مبقيه )) و نگهدارنده و پيش برنده ، و اين همان چيزى است كه ما از آن تعبير به ((رسول )) و امام مى كنيم ، رسول ، تاسيس شريعت مى كند و امام حافظ و نگهبان شريعت است (شك نيست كه هدايت كننده بر شخص ‍ پيامبر در موارد ديگر اطلاق شده اما به قرينه ذكر منذر در آيه فوق مى فهميم كه منظور از هدايت كننده كسى است كه راه پيامبر را ادامه مى دهد و حافظ و نگهبان شريعت او است ).

روايات متعددى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده كه فرمود: ((من منذرم و على هادى است )) اين تفسير را كاملا تاييد مى كند به عنوان نمونه به چند روايت از آنها اشاره مى كنيم :

1 - ((فخر رازى )) در ذيل همين آيه در تفسير اين جمله از ابن عباس چنين نقل مى كند:

وضع رسول الله يده على صدره فقال انا المنذر، ثم اوما الى منكب على (عليهالسلام ) و قال انت الهادى بك يهتدى المهتدون من بعدى : ((پيامبر دستش را بر سينه خود گذاشت و فرمود: منم منذر! سپس به شانه على اشاره كرد و فرمود توئى هادى ! و بوسيله تو بعد از من هدايت يافتگان هدايت مى شوند)).

اين روايت را دانشمند معروف اهل تسنن علامه ابن كثير در تفسير خود، و همچنين علامه ابن صباغ مالكى در ((فصول المهمه )) و گنجى شافعى در ((كفاية الطالب )) و طبرى در تفسير خود و ابو حيان اندلسى در كتاب تفسيرش به نام ((بحر المحيط)) و همچنين علامه نيشابورى در تفسير خويش و گروه ديگرى نقل كرده اند.

2 - حموينى كه از علماى معروف اهل تسنن است در كتاب ((فرائد السمطين )) از ابو هريره اسلمى چنين نقل مى كند: ان المراد بالهادى على (عليهالسلام ).

3 - ميرغياث الدين نويسنده كتاب ((حبيب السير)) در جلد دوم كتاب خود صفحه 12 چنين مينويسد، قد ثبت بطرق متعدده انه لما نزل قوله تعالى انما انت منذر و لكل قوم هاد قال لعلى انا المنذر و انت الهادى بك يا على يهتدى المهتدون من بعدى ((به طرق متعددى نقل شده هنگامى كه آيه ((انما انت منذر و لكل قوم هاد)) نازل شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليهالسلام ) فرمود من منذرم و تو هادى اى على ! بوسيله تو هدايت يافته گان هدايت مى شوند)).

آلوسى در ((روح المعانى )) و شبلنجى در ((نور الابصار)) و شيخ سليمان قندوزى در ((ينابيع الموده )) نيز اين حديث را به همان عبارت يا نزديك به آن نقل كرده اند.

گر چه راوى اين حديث در غالب طرق آن ابن عباس است ، ولى منحصر به ابن عباس نيست ، بلكه از ابو هريره (طبق نقل حموينى ) و از خود على (عليهالسلام ) (طبق نقل ثعلبى ) نيز روايت شده است ، آنجا كه فرمود المنذر النبى و الهادى رجل من بنى هاشم يعنى نفسه : ((منذر پيامبر است و هدايت كننده مردى از بنى هاشم است كه منظور حضرت خود او بود)).

گر چه در اين احاديث تصريح به مساله ولايت و خلافت بلافصل نشده است ولى با توجه به اينكه هدايت به معنى وسيع كلمه منحصر به على (عليهالسلام ) نبود بلكه همه علماى راستين و ياران خاص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين برنامه را انجام مى دادند، معلوم مى شود معرفى على (عليهالسلام ) به عنوان هادى به خاطر امتياز و خصوصيتى است كه او داشته است ، او برترين مصداق هادى بوده و چنين مطلبى جدا از ولايت و خلافت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخواهد بود.

***

سوره رعد, آيه 7