بشنويد اي قوم، قول حق تعالي را


در غدير خم امروز باده‏اى به جوش آمد





کز صفاى او روشن، جان باده نوش آمد





و آن مبشر رحمت باز در خروش آمد





کان صنم که از عشاق، برده عقل و هوش آمد



* با هيولى توحيد، در لباس انسانى*



درغدير خم يزدان گفت مر پيمبر را





کز پى کمال دين، شو پذيره حيدر را





پس پيمبر اندر دشت بر نهاد منبر را





برد بر سر منبر حيدر فلک‏فر را



*شد جهان دل روشن زان دو شمس نورانى*



گفت: بشنويد اى قوم، قول حق تعالى را





هم به جان بياويزيد گوهر تولا را





پوزش آوريد از جان اين ستوده مولا را





اين وصى بر حق را، اين ولى والا را



*با رضاى او کوشيد در رضاى يزدانى*

ملک الشعرا بهار